Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
vocoder
وسیله کوتاه کردن عرض باندفرکانس رادیویی
Other Matches
radmail
وسیله ارسال پیام رادیویی
radio range
ایستگاه ناوبری رادیویی یاتعیین محل هدفها به وسیله بی سیم
cone of silence
مخروط سکوت رادیویی فضای مخروطی خلاء رادیویی بالای برج مراقبت
shoran
نوعی وسیله ناوبری الکترونیکی برد کوتاه
rapid
وسیله یا حافظهای که زمان دستیابی آن بسیار کوتاه است
radio interference
تداخل امواج رادیویی انترفرنس رادیویی
peripheral
بخش کوتاه برنامه کامپیوتری که به کاربر امکان دستیابی و کنترل ساده وسیله جانبی میدهد
warm standby
وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
radio button
شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
connectivity
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
simulates
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
radiotelegraphic
تلگراف رادیویی کردن
radiotelegraph
تلگراف رادیویی کردن
demodulate
از مخابرات رادیویی مطالب رمزی کشف کردن
limited distance modem
وسیله ارسال داده با محدوده کوتاه که داده دیجیتال خاص را ارسال میکند و نه به صورت تقسیم شده
chain
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chains
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
communication
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
meaconing
گرفتن و رله علایم رادیویی برای گیج کردن سیستم ناوبری دشمن
homing
روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
sensor
وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
axle stub
اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
antiwithdrawal device
وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
blast
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blasts
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
squelch circuit
یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
quick count
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
abbreviate
کوتاه کردن
to cut short
کوتاه کردن
shortened
کوتاه تر کردن
shortest
کوتاه کردن
abbreviating
کوتاه کردن
shortens
کوتاه کردن
shortens
کوتاه تر کردن
abridge
کوتاه کردن
clipping
کوتاه کردن
shorter
کوتاه کردن
curtails
کوتاه کردن
correption
کوتاه کردن
short
کوتاه کردن
shortening in
کوتاه کردن
abbreviates
کوتاه کردن
stag
کوتاه کردن
formulates
کوتاه کردن
shear
کوتاه کردن
formulating
کوتاه کردن
cut off
کوتاه کردن
shorten
کوتاه کردن
stags
کوتاه کردن
formulated
کوتاه کردن
formulate
کوتاه کردن
reefs
کوتاه کردن
reef
کوتاه کردن
shortened
کوتاه کردن
shorten
کوتاه تر کردن
razee
کوتاه کردن
curtailing
کوتاه کردن
truncated
کوتاه کردن
detruncate
کوتاه کردن
to look in
کوتاه کردن
curtailed
کوتاه کردن
truncates
کوتاه کردن
truncate
کوتاه کردن
truncating
کوتاه کردن
curtail
کوتاه کردن
charter
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartering
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
foreshorten
کوتاه نمودار کردن
shipshank
کوتاه کردن طولی
poodles
پشم کوتاه کردن
shorten in cable
کوتاه کردن زنجیر
truncation error
خطای کوتاه کردن
foreshortens
کوتاه نمودار کردن
chain shortening
کوتاه کردن زنجیری
heave short
کوتاه کردن زنجیر
docks
بریدن کوتاه کردن
clipping
عمل کوتاه کردن
poodle
پشم کوتاه کردن
foreshortened
کوتاه نمودار کردن
syncopate
از میان کوتاه کردن
docked
بریدن کوتاه کردن
dock
بریدن کوتاه کردن
to make a long story short
<idiom>
قصه را کوتاه کردن
to rub through or along
سخت کوتاه کردن
shorthorn
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
pantywaist
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
for brevity's sake
از بهر کوتاه کردن مطلب
clipped
پشم چینی کوتاه کردن
clip
پشم چینی کوتاه کردن
clippings
پشم چینی کوتاه کردن
briefer
کوتاه کردن اگاهی دادن
brief
کوتاه کردن اگاهی دادن
To deprive someone of access.
دست کسی را کوتاه کردن
briefed
کوتاه کردن اگاهی دادن
briefest
کوتاه کردن اگاهی دادن
to bob one's head
کوتاه کردن موی سر کسی
clips
پشم چینی کوتاه کردن
short ball
شوت کردن کوتاه توپ
[فوتبال]
truncation
خطا ناشی از کوتاه کردن عدد
final shaving
پرداخت
[کوتاه کردن نهایی پرزها]
zeros
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zero
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
To speak in a low voice.
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
zeroes
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
by pass
بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
crawlers
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawler
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
asynchronous
داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
loop
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contention
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
looped
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
peripheral
مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
loops
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contentions
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
bulls
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bull
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
change of leg
وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
calibrate
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
calibrated
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
anneal
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
built-in
نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
devices
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
daisy chain
روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
tie down
وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
short quard
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
fanning
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
disassembly order
دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
add insult to the injury
<idiom>
[بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
arm
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
trainer
وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
trainers
وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
immersion proof
وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
daisy chain
باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت
radio
رادیویی
radioed
رادیویی
radioing
رادیویی
radios
رادیویی
broadcasting
رادیویی
communication
مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
receivers
گیرنده رادیویی
call signs
معرف رادیویی
radio call sign
معرف رادیویی
radio compass
قطبنمای رادیویی
faxing
عکاسی رادیویی
radio navigation
ناوبری رادیویی
faxes
عکاسی رادیویی
faxed
عکاسی رادیویی
play by play
پخش رادیویی
compere
مجریبرنامهتلویزیونییا رادیویی
fax
عکاسی رادیویی
radio broadcasting
پخش رادیویی
radio beacon
بیکن رادیویی
radio match
رویارویی رادیویی
r.f.
بسامد رادیویی
radio receiver
گیرنده رادیویی
receiver
گیرنده رادیویی
radio horizon
افق رادیویی
transmitter
فرستنده رادیویی
radio interference
پارازیت رادیویی
metal locator
فلزیاب رادیویی
radio telescope
تلسکوپ رادیویی
transmitters
فرستنده رادیویی
radio link
پیوند رادیویی
radio telescopes
تلسکوپ رادیویی
radio frequency
فرکانس رادیویی
call sign
معرف رادیویی
radio alimeter
فرازیاب رادیویی
radio metal locator
فلزیاب رادیویی
radio waves
امواج رادیویی
wave
موج رادیویی
radio silence
سکوت رادیویی
telephoto
عکاسی رادیویی
telephotography
عکاسی رادیویی
radio control
فرمان رادیویی
phototelegraphy
عکاسی رادیویی
radiophotograph
عکس رادیویی
waved
موج رادیویی
radiographic
مخابرات رادیویی
receiving set
گیرنده رادیویی
listening silence
سکوت رادیویی
radio wave
موج رادیویی
hertzian wave
موج رادیویی
radiophoto
عکاسی رادیویی
radiographic
عکس رادیویی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com