English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
interlope پادرمیان کار دیگران گذاردن
Other Matches
inturn بدرون یکجور رقص گذاردن پادرمیان رانهای حریف
lifemanship متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
intercessor پادرمیان
to have a finger in the pie پادرمیان کاری گذاشتن درچیزی
encroachment تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
rest دیگران
rests دیگران
regrad for others ملاحظه دیگران
regard for others واهمه از دیگران
regard for others ملاحظه دیگران
What do the others say? دیگران چه می گویند؟
asides جدااز دیگران
aside جدااز دیگران
regard for others رعایت دیگران
et al مخفف و دیگران
spoilsman محل عیش دیگران
steal one's thunder <idiom> قاپیدن کلام دیگران
mind readers کاشف افکار دیگران
to pull the strings دیگران را الت قراردادن
prevenance توجه باحتیاجات دیگران
vicarious saccifice خودش به جای دیگران
breached تجاوز به حقوق دیگران
mind reader کاشف افکار دیگران
under one's belt <idiom> استفاده از تجارب دیگران
take after <idiom> مثل دیگران رفتارکردن
individualised از دیگران جدا کردن
individualises از دیگران جدا کردن
individualising از دیگران جدا کردن
individualize از دیگران جدا کردن
individualized از دیگران جدا کردن
individualizes از دیگران جدا کردن
breach تجاوز به حقوق دیگران
individualizing از دیگران جدا کردن
as a warning to others برای عبرت دیگران
breaches تجاوز به حقوق دیگران
dummy الت دست دیگران
infringement on others rights تخطی به حقوق دیگران
infringer متخطی به حقوق دیگران
dummies الت دست دیگران
draw away دیگران را پست سرگذاشتن
an outrage upon justice پایمال سازی حق دیگران
mind reading کشف افکار دیگران
spoiler محل عیش دیگران
one-upmanship <idiom> توانایی سر بودن از دیگران
to live at the expense of society بار دیگران شدن
prepotent نیرومندتر از دیگران غالب
splurge ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
to i. upo other's rights بحقوق دیگران تجاوز کردن
Pry not into the affair of others. <proverb> در کار دیگران مداخله مکن .
run away with <idiom> سربودن ،بهتراز دیگران بودن
to mack i. about a person در باره کسی از دیگران جویاشدن
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
To put ones nose into other peoples affairs . درکار دیگران فضولی کردن
to trespass بحقوق دیگران تجاوز کردن
scapegoats کسی راقربانی دیگران کردن
splurging ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
draw away جلوتر از دیگران حرکت کردن
splurges ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurged ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
scapegoat کسی که قربانی دیگران شود
competition clause شرط ممانعت از دخول دیگران
john aleay jones جان که نام دیگران جوتراست
i do not know;try the others من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه
blazing star هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
scapegoats کسیکه قربانی دیگران شود
ghost-writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writers کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
to be the odd one out <idiom> نامشابه [دیگران در گروهی] بودن
to break the ice دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
proportion اندازه چیزی در برابر با دیگران
to act independently of others کاری به کار دیگران نداشتن
scapegoat کسی را قربانی دیگران کردن
sadistically کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
plagiarist اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
sadistic کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
have a way with <idiom> تحت نفوذ قرار دادن دیگران
go (someone) one better <idiom> کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
oddball <idiom> کسی که رفتارش با دیگران فرق میکند
peeping Tom <idiom> کسی که به پنجره دیگران نگاه میکند
swim against the tide/current <idiom> کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
upstages توجه دیگران را به خود جلب کردن
plagiary سارق اثار ادبی و هنری دیگران
to put in a piece of work بخشی از کار دیگران را انجام دادن
to throw one's lot با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
plagiarised اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarises اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
upstaged توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaging توجه دیگران را به خود جلب کردن
plagiarising اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarize اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarized اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizes اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizing اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
To lay one self open to ridicule . خودراآلت دست ومسخره دیگران قراردادن
cool one's heels <idiom> به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
to interject a remark سخنی را در میان سخن دیگران گفتن
spoilsport کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
claptrap سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
rain on someone's parade <idiom> برنامه های دیگران را مختل کردن
copier مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
spoilsports کسی که عیش دیگران را منغص میکند
copiers مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
spoilsports کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
spoilsport کسی که عیش دیگران را منغص میکند
Be quiet so as not to wake the others. ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
you said it/you can say that again <idiom> نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
poking سکه زدن فضولی در کار دیگران
sadist کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
pokes سکه زدن فضولی در کار دیگران
poked سکه زدن فضولی در کار دیگران
poke سکه زدن فضولی در کار دیگران
self enforcing دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
Schadenfreude لذتی که شخصی از رنج کشیدن دیگران میبرد
bohemian که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
to herd with other people با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
bohemians که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
She is more culpable than the others. او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
cats paw الت دست دیگران گره پنجه گربهای
exclucivism بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
His happiness consists in helping others. خوشبختی او در این است که به دیگران کمک کند.
parrotry بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
ignored تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignore تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
pestiferously چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
noctule یکجور شب کور در انگلستان که از همه شبکورهای دیگران کشوربزرگتراست
ignores تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignoring تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
sported پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sports پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sport پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
totaquine داروی ضد مالاریا مرکب ازگنه گنه وترکیبات دیگران
totaquina داروی ضد مالاریا مرکب ازگنه گنه وترکیبات دیگران
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea. من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
interloper کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
These pants do not look any different than the others. به نظر نمی آید که این شلوار از دیگران متفاوت باشد.
interlopers کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
livery stable اصطبل مخصوص کرایه دادن اسب یا نگاهداری اسبهای دیگران
Eavesdrop فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
fast talker <idiom> گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
echolalia تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
building block واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
to pound the filed غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
building blocks واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
Wise men learn by other mens mistakes;fools by the. <proverb> مردم عاقل از اشتباهات دیگران درس مى گیرند جاهلان از خطاهاى خود .
to bring somebody into line زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
sets گذاردن
set گذاردن
tabling تو گذاردن
invests گذاردن
skews کج گذاردن
skewing کج گذاردن
instate گذاردن
impone گذاردن
setting up گذاردن
tables تو گذاردن
to leave out جا گذاردن
repose گذاردن
tabled تو گذاردن
to lay it on with a trowel گذاردن
to lay it on thick گذاردن
reposal گذاردن
skew کج گذاردن
lays گذاردن
lay گذاردن
table تو گذاردن
invest گذاردن
invested گذاردن
investing گذاردن
pouches درجیب گذاردن
bulid بنیان گذاردن
assess خراج گذاردن بر
imprint گذاردن زدن
imprints گذاردن زدن
thwarted بی نتیجه گذاردن
thwart بی نتیجه گذاردن
imprinted گذاردن زدن
placing at disposal در دسترس گذاردن
contradistinguish فرق گذاردن
demark نشان گذاردن
pt down کنار گذاردن
put away کنار گذاردن
pyx درجعبه گذاردن
reposit ودیعه گذاردن
to d. up خوراک گذاردن
work on/upon <idiom> تفثیر گذاردن
to leave behind باقی گذاردن
to leave behind درپس گذاردن
to leave unsaid نا گفته گذاردن
to step in پامیان گذاردن
to strike in پامیان گذاردن
award امانت گذاردن
underdo از کار کم گذاردن
novelize بدعت گذاردن
adopt نام گذاردن
embowel در روده گذاردن
gage وثیقه گذاردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com