English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
pall پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
palled پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
palling پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
palls پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
Other Matches
biased fabric پارچه جندلایهای که بصورت اریب با تار و پود پارچه بریده شده است
bleacher کارگر پارچه سفیدکنی شستشو وسفیدکنی پارچه بلیط یا صندلی کم ارزش مسابقات ورزشی
gig mill ماشین خوابدارکردن پارچه کارخانهای که پارچه رادران خوابدارم
canvas پارچه کرباسی یا کتانی یاعلفی پارچه کانوادوزی
canvases پارچه کرباسی یا کتانی یاعلفی پارچه کانوادوزی
tartan یکجور پارچه پشمی شطرنجی پارچه پیچازی
sarsenet پارچه ابریشمی پارچه پشمی سنگین
sarcenet پارچه ابریشمی پارچه پشمی سنگین
coffins تابوت
pallbearers تابوت بر
pallbearer تابوت بر
coffin تابوت
chests تابوت
casket تابوت
caskets تابوت
chest تابوت
sarcophaguses تابوت گوشتخوار
cassettes تابوت کاست
cassette تابوت کاست
catafalque تابوت یا عماری
sarcophagus تابوت گوشتخوار
sarcophagi تابوت گوشتخوار
arc of the covenant تابوت عهد
sarcophagus تابوت سنگ اهکی
chest تابوت خزانه داری
repositories صندوق تابوت فرف
sarcophagi تابوت سنگ اهکی
sarcophaguses تابوت سنگ اهکی
chests تابوت خزانه داری
repository صندوق تابوت فرف
pall تابوت محتوی مرده حائل
bier جای گذاردن تابوت در قبر
biers جای گذاردن تابوت در قبر
palled تابوت محتوی مرده حائل
palling تابوت محتوی مرده حائل
The coffin was wreathed with flowers . تابوت با گه پوشانده شده بود
palls تابوت محتوی مرده حائل
The child of ones old age is a bell hung from ones. <proverb> بجه سر پیرى زنگوله تابوت است .
conditorium [مقبره رمی ها همراه با تابوت های تزئینی]
conditivum [مقبره رمی ها همراه با تابوت های تزئینی]
squatty ضخیم
coarsest ضخیم
coarse ضخیم
coarser ضخیم
thickener ضخیم ساز
thickeners ضخیم ساز
thickly نسبتا ضخیم
boldface حروف ضخیم
thickens ضخیم کردن
russet روستایی ضخیم
thickened ضخیم کردن
thicken ضخیم کردن
paper base laminate کاغذ ضخیم
plank تخته ضخیم
thickish نسبتا ضخیم
russeting ضخیم زبر
russetting ضخیم زبر
mackinaw پتوی ضخیم
kraft paper کاغذ ضخیم
junk bozrd مقوای ضخیم
straw board مقوای ضخیم
body ضخیم کردن
bodies ضخیم کردن
shear thickening ضخیم شدن برش
bars خط یا بلاک ضخیم رنگی
bar خط یا بلاک ضخیم رنگی
gigas دارای ساقه ضخیم تر
thick film circuit مدار غشایی ضخیم
grossed شرم اور ضخیم
gigas برگهای ضخیم تر و تیره تر
grosser شرم اور ضخیم
grossing شرم اور ضخیم
grossest شرم اور ضخیم
gross شرم اور ضخیم
blunter دارای لبه ضخیم رک
sludge رسوب گل و لای ضخیم
pea jacket ژاکت ضخیم ملوانان
blunt دارای لبه ضخیم رک
blunted دارای لبه ضخیم رک
bluntest دارای لبه ضخیم رک
grosses شرم اور ضخیم
blunting دارای لبه ضخیم رک
blunts دارای لبه ضخیم رک
Bolivia پارچهی پشمی ضخیم و نرم
macrame توری ضخیم و ریشه دار
bulge out شکم دادن ضخیم شدن
bold face حالت ضخیم تر و تیره تر نوشتار
monadelphous دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
nimbostratus ابرهای گسترده ضخیم و تیرهای با ارتفاع کم
triggerfish ماهیان رنگارنگ دارای بدن ضخیم
stencil paper کاغذ ضخیم پارافین دارمخصوص استنسیل
skirting armor ضخیم ترین قسمت زره تانک
reefer جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
reefers جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
cell خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
cells خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
under weft پود زیرین یا ضخیم [جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
feretory تابوت یاصندوق اثارمقدس جایگاه اثارمقدس
kemp پشم ضخیم [بیشتر مربوط به ناحیه زیر شکم گوسفند بوده که شکننده است و خاصیت رنگ پذیری کمی دارد.]
thick Ethernet شبکه پیاده سازی شده با استفاده ازکابل Loaxial ضخیم و دستگاههای ارسال و دریافت برای اتصال کابلهای منشعب که میتواند مسافت طولانی را طی میکند
bituminous paint رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
ethernet شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل looxial ضخیم و گیرنده / فرستنده برای اتصال به شاخههای کابل قابل سرویس دهی در مسافت دور
aggrade ضخیم کردن هموار کردن
impasto رنگ گذاری- رنگ ضخیم
stuff پارچه
stuffed پارچه
stuffs پارچه
moire پارچه
cloths پارچه
cloth پارچه
moir پارچه
textile پارچه
monolithic یک پارچه
manta پارچه
solid یک پارچه
three piece سه پارچه
consolidated یک پارچه
solidungular یک پارچه سم
textiles پارچه
fabric پارچه
solids یک پارچه
fabrics پارچه
soliped یک پارچه سم جانورتک سم
bulk cargo بار یک پارچه
empire cloth پارچه روغنی
elastic web پارچه کش دار
double cloth پارچه دولا
delaine پارچه پشم
consolidant یک پارچه کننده
cloth merchant پارچه فروش
cilice پارچه مویی
canvas top پارچه کرباسی
burlap پارچه کیسهای
leggings پارچه پوشش مچ پا
oiled cloth پارچه روغنی
flush decker پل هوایی یک پارچه
rag doll عروسک پارچه یی
mackintoshes پارچه بارانی
mackintosh پارچه بارانی
macintoshes پارچه بارانی
oilskin پارچه برزنت
silk پارچه ابریشمی
worsted پارچه پشمی
fluffs خواب پارچه
fluffing خواب پارچه
fluffed خواب پارچه
rag dolls عروسک پارچه یی
linen پارچه کتانی
bagging پارچه کیسهای
swaddling clothes پارچه قنداقی
aba پارچه عبایی
swathing clothes پارچه قنداقی
rep پارچه مبلی
tatter تکه پارچه
fluff خواب پارچه
nomex پارچه ضد اتش
fag end سرتیکهی پارچه
fag ends سرتیکهی پارچه
A bale of cloth. یک توپ پارچه
trousering پارچه شلواری
sailcloth پارچه بادبانی
sailcloth پارچه شراعی
macintosh پارچه بارانی
lutestring پارچه براق
lustring پارچه براق
samite پارچه زری
cl ترخیص پارچه
wrong side of a cloth پشت پارچه
wigan پارچه استری
oil cloth پارچه مشمعی
organdy پارچه ارگاندی
piece part قطعه یک پارچه
pole mast دیرک یک پارچه
water fast پارچه شورنرو
twill پارچه جناغی
right side of a cloth روی پارچه
ruche پارچه توری
mercer پارچه فروش
ruching پارچه توری
jute fabric پارچه چتایی
kerseymere پارچه کشمیری
haircloth پارچه مویی
grille cloth پارچه بلندگو
tiffany پارچه ململ
lambrequin پارچه روبخاری
furniture textile پارچه تزیینی
full fashioned پارچه چسبان
flock paper پارچه نما
the right side of a fabric روی پارچه
fagend سرتیکه پارچه
haircloth پارچه خیمهای
huck aback پارچه حوله ای
huckabach پارچه حوله
shirting پارچه پیراهنی
silk cloth پارچه ابریشمی
integrated aircraft هواپیمای یک پارچه
indiscretely بطور یک پارچه
varnished cloth پارچه اغشته
varnished cambric پارچه اغشته
impregnated cloth پارچه اغشته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com