English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
push pass پاس با فشارچوب بجای ضربه
Other Matches
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
netball بازی شبیه به والیبال با گرفتن و انداختن توپ بجای ضربه زدن
spot bowler بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunches غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunch غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
Instead of you بجای تو
in exchange for بجای
instead of بجای
vice بجای
vises بجای
in lieu of بجای
vices بجای
lieu بجای
in payment of بجای
per pro بجای
vice- بجای
in return for بجای
in the room of بجای
in his stead بجای او
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
quid pro quos بجای عوض
to pass for قلمدادشدن بجای
stead بجای بعوض
quid pro quo بجای عوض
elsewhere بجای دیگر
he succeeded his father بجای پدرنشست
for بجای از طرف
instead of <conj.> بجای [بعوض]
in somebody's place بجای کسی
in place of بجای درعوض
instead of celebrating بجای جشن
instead بجای اینکه
impersonify بجای شخص گرفتن
hardwired connection می بجای ورودی و سوکت
were i in his skin اگر بجای او بودم
O.K. اصط لاحی که بجای
back to your seats برگردید بجای خود
take your mirks فرمان بجای خود
on your marks فرمان بجای خود
instead of vice versa بجای برعکس این
instead of the reverse بجای وارونه این
instead of the other way around بجای برعکس این
ghost-writers کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
phraseography نشان گذاری بجای عبارت
ghost writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
to pass for پذیرفته یا شناخته شدن بجای
If I were in your place. . . اگر بجای شما بودم …
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
I wI'll sign for him . من بجای اوامضاء خواهم کرد
instead of doing بجای اینکه انجام بدهند
he could p for an englishman بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
instead of working بجای اینکه او کار بکند
to touch ground بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
things have come to a pretty pass کار بجای باریک رسیده است
recuperation عمل برگرداندن لوله بجای خود
wick چیزی که بجای فتیله بکار رود
ampersand کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
Ferdowsi left a good name behind. نام نیکی از فردوسی بجای مانده
eat the ball اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
conscription of weath گرفتن پول و مال بجای سرباز
to take the fall for somebody مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
enallage بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
i wish you would go بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
wicks چیزی که بجای فتیله بکار رود
rational dress نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
placekick ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
pinsetter وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
pinspotter وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
put the ball on the floor به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
persepolis شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
He left a great name behid him . نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
ventriloquists کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquist کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ant : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
ants : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
cheat تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheated تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheats تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
oafs بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
oaf بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
succedaneum دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
overstand بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
to make one's mark مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
ventriloquistic کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
grillage شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
whipping boy بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
mutual terms شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
order arms فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
scratch pads یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
scratch pad یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
rickshaws کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
ricksha کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaw کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
ack علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
hydroplaned نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
the piping time زمان صلح که بجای موزیک جنگی نی وسازهای دیگرمی نوازند
hydroplanes نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaning نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
hydroplane نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
designated hitter بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
kinnikinnic برگ وپوست برخی گیاهان که هندیهای امریکایی بجای تنباکوبکارمیبرند
manrope طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
wampun خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
interior label بجای اینکه برچسب خارجی یا فیزیکی روی محفظه باشد
anti :پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
anth :پیشوندهاییست بمعنی >ضد<و >مخالف < و >درعوض <و>بجای < و غیره مثل :ANTIchrist
lightest هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
Molotov cocktail بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
mince pies نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
light هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
mince pie نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
Molotov cocktails بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
lighted هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
hendiadys عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
rebound دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
grillage شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
jelutong ماده رزینی درخت شاهدانه ک ه بجای صمغ ادامس بکار میرود
rebounds دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
puncheon ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
rebounding دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
kauri کاج بلند زلاند جدیدکه صمغ ان برای روغن جلاو بجای کهربابکارمیرود
wampum صدف براق و زیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
wampumpeag صدف براق وزیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
antimatter جسمی که حاوی مادهء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون
hi فریاد خوش امد مثل هالو وچطوری و همچنین بجای اهای بکار میرود
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
partial carry فضای ذخیره سازی موقت تمام ارقام نقلی جمع کننده موازی بجای ارسال مستقیم
streamers یک دسته نوار که بجای شروع و توقف در میان بلوکهای مجزای داده با سرعتی بالا ومستمر عمل میکند
streamer یک دسته نوار که بجای شروع و توقف در میان بلوکهای مجزای داده با سرعتی بالا ومستمر عمل میکند
plotted توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plots توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
low resolution graphics توانایی نمایش بلاکهای گرافیکی با اندازه حروف یا تنظیم مجدد شکل ها روی صحفه بجای استفاده از پیکسهای جداگانه
plot توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
post card کارت غیررسمی که تمبر روی ان چسبانده بجای کارت پستال است
personate خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
clackvalve دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
periphrastic conjugation صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
pilot method عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
goofy foot موج سواری که بجای پای چپ پای راست را روی تخته بجلو می گذارد
squidding استفاده از طعمه مصنوعی بجای طعمه طبیعی درماهیگیری
changelings بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
conceptual tool وسیلهای برای کار با نظریه ها بجای کار با اشیاء
changeling بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
goldbrick جنس بی ارزشی که بجای جنس بهاداری فروخته میشود
thrashing وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
virtual تصویر کامل ذخیره شده در حافظه بجای اینکه بخشی از آن که نمایش داده شده است
euphemize استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
elf child بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
graphics شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
ringing the changes ترویج پول تقلبی ازطریق اشاعه خرید اشیا و بعدپس دادن انها و گرفتن پول درست بجای پولهای تقلبی پرداخت شده
ego loss programming تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
push ضربه
pushed ضربه
impulse ضربه
flaps ضربه
pushes ضربه
antiknock ضد ضربه
pulsed ضربه
pulse ضربه
brunt ضربه
double kick دو ضربه پی در پی
head ضربه با سر
impulses ضربه
collision ضربه
thudded ضربه
thud ضربه
collisions ضربه
flap ضربه
shock ضربه
shocked ضربه
thuds ضربه
hacks ضربه
hacked ضربه
thudding ضربه
hack ضربه
butt joint ضربه
flapped ضربه
kicking ضربه با پا
kick ضربه
stroked ضربه
kick ضربه با پا
surge ضربه
tits ضربه
shockproof ضد ضربه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com