Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 160 (8 milliseconds)
English
Persian
raglan
پالتو استین گشاد سبک و فراخ
Other Matches
dolman sleeve
استین گشاد و اویخته
dalmatic
خرقه استین گشاد
chimere
خرقه بدون استین ویا بااستین گشاد وبزرگ
tunic
پیراهن بی استین یا با استین که مردوزن میپوشیده اند
tunics
پیراهن بی استین یا با استین که مردوزن میپوشیده اند
straddles
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddled
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddle
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
To walk with ones feet wide apart.
گشاد گشاد راه رفتن
She stared at him with wide eyes.
با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود
spacious
فراخ
ample
فراخ
capacious
فراخ
dilation
فراخ شدن
wider
فراخ وسیع
widest
فراخ وسیع
dilatation
فراخ شدن
wide
فراخ وسیع
large intestine
قولون روده فراخ
slackest
پشت گوش فراخ
slack
پشت گوش فراخ
slacks
پشت گوش فراخ
paletot
پالتو
car coat
پالتو
topcoat
پالتو
greatcoats
پالتو
greatcoat
پالتو
overcoat
پالتو
overcoats
پالتو
trench coats
پالتو کمربنددار
polo coat
پالتو پشم شتر
trencher
پالتو بارانی ماکول
trench coats
پالتو بارانی نظامی
sleeve
استین
sleeves
استین
reefers
جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
reefer
جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
sleevelet
نیم استین
oversleeve
استین کار
sleeves
استین زدن به
armscye
جای استین
sleeve
استین زدن به
armholes
جای استین
armhole
جای استین
habergeon
جوشن بی استین
to pull any one's sleeve
استین کسیرا کشیدن
jumper
استین کوتاه زنانه
jumpers
استین کوتاه زنانه
to twitch one by the sleeve
استین کسیرا کشیدن
to pull any one by the sleeve
استین کسیرا کشیدن
kaross
پوستین بی استین بومیان افریقا
camisole
نوعی ژاکت استین دار
inverness
یکجور ردای بی استین مردانه
to inflate any one with pride
باد در استین کسی انداختن
togas
ردای بی استین لباس رسمی قضات
toga
ردای بی استین لباس رسمی قضات
dolman
جامه بلندی که جلوش باز و استین تنگی دارد
scapular
عبای کوتاه شانه پوش ردای بی استین باشلق دار کتفی
straddles
گشاد با زی
straddle
گشاد با زی
loose fitting
گشاد
loose-fitting
گشاد
loosest
گشاد
looser
گشاد
straddled
گشاد با زی
loose
گشاد
broader
گشاد
wider
گشاد
wide
گشاد
widest
گشاد
broad
گشاد
reamer
گشاد کن
broadest
گشاد
straddles
گشاد نشستن
slop
شلوار گشاد
spacious
جامع گشاد
bell mouthed
دهن گشاد
wide mouthed
دهن گشاد
bigmouthed
دهن گشاد
dilating
گشاد کردن
dilates
گشاد کردن
dilate
گشاد کردن
dilatant
گشاد شونده
slopped
شلوار گشاد
straddled
گشاد نشستن
stretchiest
گشاد شونده
stretchy
گشاد شونده
slip on
لباس گشاد
ream
گشاد کردن
stretchier
گشاد شونده
straddle
گشاد نشستن
slip-ons
لباس گشاد
reaming
گشاد کردن
pajamas
شلوار گشاد
slopping
شلوار گشاد
varicosity
گشاد شدگی سیاهرگ
oxbags
شلوار خیلی گشاد
mother hubbard
لباس گشاد زنانه
oxford bags
شلوار خیلی گشاد
to let out
افشاکردن گشاد کردن
varix variously
سیاهرگ گشاد شده
mason jar
کوزه دهن گشاد
sacked
پیراهن گشاد و کوتاه
Wellington
چکمه دهان گشاد
jar
شیشه دهن گشاد
robes
لباس بلند و گشاد
robe
لباس بلند و گشاد
capacious
گنجایش دار گشاد
jars
شیشه دهن گشاد
jars
کوزه دهن گشاد
jarred
شیشه دهن گشاد
sack
پیراهن گشاد و کوتاه
jarred
کوزه دهن گشاد
jar
کوزه دهن گشاد
blouses
پیراهن یاجامه گشاد
blouse
پیراهن یاجامه گشاد
sacks
پیراهن گشاد و کوتاه
slack
کساد کردن گشاد
slacks
کساد کردن گشاد
wide eyed
دارای چشم گشاد
wide-eyed
دارای چشم گشاد
carboy
تنگ دهن گشاد
astraddle
دارای پای گشاد
clump block
قرقره دهان گشاد
slackest
کساد کردن گشاد
straddles
میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
scrawl
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawled
خط خطی کردن گشاد نشستن
straddle
میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
To spend recklessly ( prodigally ) .
گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
straddled
میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
To widen a road .
جاده یی را گشاد کردن ( تعریض )
risking
گشاد بازی بخطر انداختن
carronade
یکجورتوپ کوتاه دهن گشاد
scrawling
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawls
خط خطی کردن گشاد نشستن
sprawl
گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawls
گشاد نشستن هرزه روییدن
risk
گشاد بازی بخطر انداختن
risked
گشاد بازی بخطر انداختن
sprawling
گشاد نشستن هرزه روییدن
risks
گشاد بازی بخطر انداختن
krater
کوزه دهن گشاد دسته دارقدیمی
These shoes are too big for me .
این کفشها برایم گشاد است
rochet
جبه کتانی گشاد اسقفان وراهبان
pajamas
جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
The shoes are a size too big for my feet.
کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
varicosity
جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
My shoes stretched after wearing them for a couple of days .
پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
She likes loose - fitting dresses .
از لباس های گشاد خوشش نمی آید
bloomer
شلوار گشاد و زنانه ورزشی گیاه شکوفه کرده
slopping
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slop
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slopped
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
The position is over his head . he cannot cope with it .
این شغل برای سرش خیلی گشاد است ( از توانائی اوبیرون است )
bayed
دهانه خلیج دهانه گشاد
bay
دهانه خلیج دهانه گشاد
bays
دهانه خلیج دهانه گشاد
baying
دهانه خلیج دهانه گشاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com