Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (2 milliseconds)
English
Persian
ideal rectangular pulse
پالس مربعی ایده ال
Other Matches
pdm
Duration Pulse مدولاسیون زمانی پالس که در ان تداوم یک پالس تغییر میکندodulation
ppm
Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
square lattice
شبکه مربعی
square wave
موج مربعی
square planar
مسطح مربعی
square matrix
ماتریس مربعی
square law detection
یکسوکنندگی مربعی
square potential well
چاه مربعی پتانسیل
square matrix
ماتریس مربعی
[ریاضی]
balk
[هر قطعه بزرگ مربعی شکل چوبی]
baulk
[هر قطعه بزرگ مربعی شکل چوبی]
impluse train
پالس
pulse
پالس
pulsed
پالس
impluse frequency
فرکانس پالس
ignition pulse
پالس احتراق
pulse width
پهنای پالس
pulse transmitter
فرستنده پالس
pulse period
تناوب پالس
input pulse
پالس ورودی
pulse modulation
مدولاسیون پالس
pulse counter
پالس شمار
flyback pulse
پالس برگشت
heat pulse
پالس حرارتی
pulse converter
مبدل پالس
light pluse
پالس نور
high power pulse
پالس قوی
voltage pulse
پالس ولتاژ
handles
نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle
نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
modal dispersion
شکلی از پراکندگی پالس ها
pulse amplifier
تقویت کننده پالس
high power pulse generator
مولد پالس پرقدرت
light pluse generator
مولد پالس نور
anta
[پایه ستون مربعی یا مستطیلی که به وسیله ی افزایش ضخامت در انتهای دیوار شکل داده می شود.]
spike
پالس ولتاژ بسیار کوتاه مدت
decay time
زمان کاهش یک پالس الکترونیک به 1/0 قله موج
I want to get off at St. Paul's.
من می خواهم ایستگاه سانت پالس پیاده شوم.
spike
[in a curve/development etc.]
پالس بسیار بلند و ناگهانی
[در نمودار تکاملی و غیره]
stepped motor
دستگاه مکانیکی که بهنگام پالس دادن به ان مقدار ثابتی می چرخد
flattest
صفحه نمایشی که با یک صفحه مقابل مسط ح با لبههای مربعی ایجاد شده باشد
flat
صفحه نمایشی که با یک صفحه مقابل مسط ح با لبههای مربعی ایجاد شده باشد
ideas
ایده
conceptss
ایده ها
ideass
ایده ها
concepts
ایده
ideal
ایده ال
ideals
ایده ال
ideologically
ایده ئولوژیک
optimal distribution
توزیع ایده ال
ideological
ایده ئولوژیک
ideal dielectric
دی الکتریک ایده ال
merit goods
کالاهای ایده ال
ideal efficiency
بازده ایده ال
ideal efficiency
راندمان ایده ال
optimum point
نقطه ایده ال
ideal crystal
کریستال ایده ال
ideal conductor
هادی ایده ال
ideal capacitor
خازن ایده ال
egoideal
ایده ال نفسانی
idealist
ایده الیست
ideal solenoid
پیچک ایده ال
take it
<idiom>
ایده گرفتن
ideal fluid
سیال ایده ال
ideal galvanic cell
باطری ایده ال
ideal position
وضعیت ایده ال
ideal rectifier
یکسوکننده ایده ال
ideal rocket
راکت ایده ال
ideal solenoid
سولنئید ایده ال
ideal position
پوزیسیون ایده ال
ideal solenoid
سولنوئید ایده ال
ideal gas
گاز ایده ال
ideal solution
محلول ایده ال
ideologue
ایده ئولوگ
ideal no load voltage
ولتاژ بی باری ایده ال
idealist
معتقد به ایده الیسم
ideal paralleling
مدار موازی ایده ال
ideal no load d.c. voltage
ولتاژ "دی .سی " بی باری ایده ال
ideal conductivity
قابلیت هدایت ایده ال
best thing since sliced bread
<idiom>
[یک ایده یا نقشه خوب]
ideal electron gas
گاز االکترون ایده ال
ideal galvanic cell
سلول گالوانیکی ایده ال
ideologue
سازنده ایده ئولوژی
nonideal gas
گاز غیر ایده ال
ideological relations
روابط ایده ئولوژیک
replenishing phase
بخشی از سیکل عملکردموتورهای پالس جت که دران افت فشار داخل مجرا سبب ورود سوخت میگردد
ideal magnetization curve
منحنی مغناطیس کنندگی ایده ال
dialectical idealism
مکتب جدلی ایده الی
platonism
فلسفه ایده الی شدن
material dispersion
پراکنده شدن پالس نورانی درداخل یک فیبر نوری در نتیجه طول موجهای مختلف ساطع شده از یک منبع
representationalist
معتقد بفلسفه ایده هاو افکار
platonize
پیرو فلسفه ایده الی شدن
Utopia
دولت یا کشور کامل و ایده الی
mathematical
نمایش سیستم با ایده ها و فرمولهای ریاضی
Utopias
دولت یا کشور کامل و ایده الی
She wasn't any too pleased about his idea.
او
[زن]
در مورد ایده او
[مرد]
خیلی خوشحال نبود.
afrocentric
<adj.>
تاکید بر ایده ها، سبک و ارزش های آفریقایی
idealised
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealises
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealising
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealize
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealized
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizes
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizing
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
ideologist
ایده ئولوگ کسی که در مورد افکار وعقاید مطالعه میکند
doctrine
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrines
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
It was an enjoyable performance, if less than ideal.
این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
chrles' law
در گازهای کامل یا ایده ال در فشار ثابت دما و حجم نسبت مستقیم دارند
idealism
روش فکری کسانی که معتقدندسیاست باید تابع ایده الهای انسانی باشد
Biomimicry
تقلید از الگوهای طبیعی برای حل مشکلات بشر، مانند گرفتن ایده هواپیما از پرندگان و غیره.
neoclassical school
مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
virtual
مشخصات ترمینال ایده آل که به عنوان مدل ترمینال واقعی به کارمی رود
late-Modern architecture
[معماری که تصویرها و ایده ها و نقش و نگار آن گرفته شده از جنبش معماری مدرن بود.]
ideal index
شاخص کمال مطلوب شاخص ایده ال
dialectical idealism
دیالکتیک هگلی دیالکتیک ایده الیسم
scitovsky double criterion
که براساس ان تغییری ایده ال استکه دران کسانیکه بهره برده اند بتوانندکسانیراکه زیان میبرند جبران نموده و در مقابل زیان کنندگان قادر نباشند که ازتغییر جلوگیری نمایند
stored program concept
ایده برنامه ذخیره شده مفهوم برنامه ذخیره شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com