Dictiornary-Farsi | پزشک زن حکیم خانم طبیبه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 172 (8 milliseconds)

English	Persian
woman doctor	پزشک زن حکیم خانم طبیبه


Other Matches

doctress	حکیم خانم
to go to this doctor and that	این حکیم وان حکیم کردن
schoolmarm	خانم معلم خانم دبیر
schoolma'am	خانم معلم خانم دبیر
mrs. gadabout	د دری خانم هرجایی خانم
headmistress	خانم مدیر خانم رئیس
headmistresses	خانم مدیر خانم رئیس
missy	دختر خانم خانم
medicine man	حکیم
moral philosopher	حکیم
wise	حکیم
wiser	حکیم
wisest	حکیم
prescribed by doctors	حکیم فرموده
natural philosopher	حکیم مادی
sage	بافراست حکیم
sagely	بافراست حکیم
doctor of d.	حکیم الهی
sages	بافراست حکیم
theologian	حکیم الهی خداشناس
theologians	حکیم الهی خداشناس
to consait the d.	پیش حکیم رفتن
Madonna	خانم من
lady	خانم
mistress	خانم
dames	خانم
ma'am	خانم
signora	خانم
madam	خانم
dame	خانم
missus	خانم
wife	خانم
ladies	خانم
madem	خانم
mademe	خانم
goodwife	خانم
donna	خانم
gentlewomen	خانم
dona	خانم
Madonnas	خانم من
missis	خانم
Mrs	خانم
mistresses	خانم
begum	خانم
gentlewoman	خانم
lady killer	خانم قرزن
ladykin	خانم کوچولو
missy	خانم کوچولو
senora	بانو خانم
head mistress	خانم مدیرمدرسه
gentlewomanlike	خانم وار
faille	روسری خانم ها
lady principal	خانم رئیس
head mistress	خانم رئیس
demoiselle	دختر خانم
housewives	خانم خانه
schoolmistresses	خانم رئیس
maid	خانم خدمتکار
knockout <idiom>	خانم زیبا
schoolmistress	خانم رئیس
princess	شاهزاده خانم
waitress	خانم پیشخدمت
princesses	شاهزاده خانم
housewife	خانم خانه
princesses	شاهدخت شاهزاده خانم
hand bag	کیف دستی خانم ها
electress	خانم انتخاب کننده
princess	شاهدخت شاهزاده خانم
princesse	شاهدخت شاهزاده خانم
senorita	دوشیزه دختر خانم
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany]	حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
She is a perfect lady . She is a lady in the full sense of the word .	خانم به تمام معنی است
She is a very captivating lady .	خانم بسیار گیرایی است
cloche	کلاه تنگ وچسبان برای خانم ها
cloches	کلاه تنگ وچسبان برای خانم ها
princess	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesses	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
andromeda	شاهزاده خانم حبشهای که بوسیله پرسوس
princesse	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
doc	پزشک
docs	پزشک
master physician	سر پزشک
medical officer	سر پزشک
medical officer	پزشک
medical man	پزشک
physicians	پزشک
aesculapian	پزشک
practitioners	پزشک
chiropodist	پزشک پا
practitioner	پزشک
physician	پزشک
chiropodists	پزشک پا
medic	پزشک
interne	پزشک
family doctors	پزشک خانواده
farriers	دام پزشک
oculist	چشم پزشک
doctors	پزشک دکتر
surgeons	پزشک جراح
doctor	پزشک دکتر
surgeon	پزشک جراح
doctoring	پزشک دکتر
doctored	پزشک دکتر
farrier	دام پزشک
practitioners	دام پزشک
practitioners	دندان پزشک
doctor-to-be	پزشک آینده
a fake doctor	پزشک قلابی
oculists	چشم پزشک
practitioner	دندان پزشک
practitioner	دام پزشک
surgeon general	پزشک ارشد
ophthalmologist	چشم پزشک
aurist	پزشک گوش
physician in attendance	پزشک معالج
certificate of a doctor	گواهی پزشک
medicine man	پزشک قبیله
medico legal examiner	پزشک قانونی
neuropathist	پزشک اعصاب
alienist	پزشک دیوانگان
medico	پزشک طبیب
medical examiner	پزشک قانونی
general practitioner	پزشک عمومی
house physician	پزشک مقیم
family doctor	پزشک خانواده
psychopathist	پزشک دیوانگان
mad doctor	پزشک دیوانگان
doctor to the company	پزشک شرکت
internist	پزشک امراض داخلی
iatrogenic illness	بیماری پزشک زاد
medicaster	پزشک زبان باز
esculapian	وابسته به دارگونه طب پزشک
extern	کمک پزشک روزانه
neuropsychiatrist	پزشک اعصاب و روان
general practitioner	پزشک بیماریهای عمومی
to take medical advice	با پزشک مشورت کردن
psychiater	پزشک ناخوشی دماغی
practician	پزشک دست در کار
physician in ordinary	پزشک رسمی یا همیشگی
obstetricians	پزشک متخصص زایمان
obstetrician	پزشک متخصص زایمان
pediatrician	پزشک متخصص اطفال
syrinx	استاخ پزشک ایطالیایی
lay analyst	روانکاو غیر پزشک
Foundation [junior] house officer [British English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
interning	انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern	انترن پزشک مقیم بیمارستان
interns	انترن پزشک مقیم بیمارستان
the doctor ordered an ointment	پزشک مرهم تجویز کرد
intern [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
anesthetist	پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی
eustachian	پیداشده توسط پزشک ایتالیایی
flight surgeon	افسر پزشک نیروی هوایی
first year resident [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Call a doctor quickly.	فورا پزشک خبر کنید.
attendance of a doctor	حضور پزشک روی رینگ بوکس
accoucheur	پزشک متخصص قابلگی وبیماریهای زنان
to take the pill [to be on the pill] [to go on the pill]	قرص خوردن [طبق دستور از پزشک]
He's not suited for a doctor.	او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
veterinarians	پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
residency	اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
unless otherwise prescibed [by the doctor]	مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
There is one physician for every 260 inhabitants.	برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
veterinarian	پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
surgeon general	رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
take medical a	به پزشک مراجعه کنید باطبیب مشورت نمایید
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll .	حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
pathologist	پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
pathologists	پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
your good ladies	خانم شما یا زن شما