English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
English Persian
To quibble and equivocate. پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
Other Matches
beat around the bush <idiom> غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
put off تاخیر کردن طفره رفتن
fudge طفره رفتن
prolongate طفره رفتن
evasions طفره رفتن
fudged طفره رفتن
fudging طفره رفتن
doff طفره رفتن
balk طفره رفتن از
jink طفره رفتن
doffs طفره رفتن
evasion طفره رفتن
doffing طفره رفتن
doffed طفره رفتن
baulk طفره رفتن
avoid طفره رفتن از
hem and haw <idiom> طفره رفتن
avoided طفره رفتن از
baulking طفره رفتن از
baulked طفره رفتن از
balks طفره رفتن از
balking طفره رفتن از
balked طفره رفتن از
fudges طفره رفتن
baulks طفره رفتن از
avoiding طفره رفتن از
get round طفره رفتن
avoids طفره رفتن از
to beg the question طفره رفتن از پرسشی
parrying دورسازی طفره رفتن
parry دورسازی طفره رفتن
parried دورسازی طفره رفتن
parries دورسازی طفره رفتن
prolonging طفره رفتن بطول انجامیدن
to play the truant از رفتن به اموزشگاه طفره زدن
prolong طفره رفتن بطول انجامیدن
prolongs طفره رفتن بطول انجامیدن
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
sass بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
talk صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
to lay a wager دست اندازی کردن
to load off بار اندازی کردن
encroach دست اندازی کردن
to set intrigues on foot پشت سر هم اندازی کردن
encroaches دست اندازی کردن
encroach دست اندازی کردن
impinge دست اندازی کردن
encroached دست اندازی کردن
eluding طفره زدن دوری کردن از
elude طفره زدن دوری کردن از
eludes طفره زدن دوری کردن از
swerves عدول کردن طفره زدن
swerved عدول کردن طفره زدن
swerve عدول کردن طفره زدن
eluded طفره زدن دوری کردن از
swerving عدول کردن طفره زدن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
converses : صحبت کردن محاوره کردن
conversed : صحبت کردن محاوره کردن
conversing : صحبت کردن محاوره کردن
converse : صحبت کردن محاوره کردن
to bring a bout by intrigue بدسیسه یا پشت هم اندازی فراهم کردن
speak صحبت کردن
talked صحبت کردن
talks صحبت کردن
talk صحبت کردن
speaks صحبت کردن
to talk [to] صحبت کردن [با]
confabulate صحبت کردن
sniffled با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle تودماغی صحبت کردن
sniffles تودماغی صحبت کردن
to speak candidly <idiom> بی پرده صحبت کردن
take exception to <idiom> مخاف صحبت کردن
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
sniffled تودماغی صحبت کردن
sniffle با فن فن صحبت یاگریه کردن
harp on <idiom> بانارضایتی صحبت کردن
To speak elaborately. با آب وتاب صحبت کردن
To speak with freedom. آزادانه صحبت کردن .
to speak to somebody با کسی صحبت کردن
pipe up <idiom> بلندتر صحبت کردن
To pay money. To make a payment. بی پرده صحبت کردن
sniffling تودماغی صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> با عصبانیت صحبت کردن
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
to switch on طرف صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. شمرده صحبت کردن
sniffling با فن فن صحبت یاگریه کردن
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
hobnob صحبت دوستانه کردن
hobnobbing صحبت دوستانه کردن
sniffles با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnobbed صحبت دوستانه کردن
waste one's breath <idiom> بی نتیجه صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. درپرده صحبت کردن
hobnobs صحبت دوستانه کردن
to take a pot shot [pot shots] at somebody [something] به کسی [چیزی] مثل دیوانه ها تیر اندازی کردن
sound off باصدای بلند صحبت کردن
lisps نوک زبانی صحبت کردن
lisping نوک زبانی صحبت کردن
lisped نوک زبانی صحبت کردن
lisp نوک زبانی صحبت کردن
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
to take the floor حرف زدن صحبت کردن
break in upon قطع کردن صحبت کسی
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
ad-lib بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed بدون نوشته صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody. سر صحبت را با کسی باز کردن
squeaked با صدای جیغ صحبت کردن
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
to talk shop در باره کار صحبت کردن
ad-libbing بدون نوشته صحبت کردن
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
ad-libs بدون نوشته صحبت کردن
To speak slowly. آهسته صحبت کردن (شمرده)
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
squeaking با صدای جیغ صحبت کردن
squeaks با صدای جیغ صحبت کردن
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
squeak با صدای جیغ صحبت کردن
declaimed با حرارت علیه کسی صحبت کردن
in touch <idiom> بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
carp از روی خرده گیری صحبت کردن
phoned صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
speech صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speeches صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phone صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
to speak fluent Farsi روان صحبت کردن زبان پارسی
declaims با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaim با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phones صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoning صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
boot out <idiom> اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
to speak on behalf of [as representative] از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
adlib بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
to talk insistently to somebody با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
blather حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phones شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
gesticulated با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
to ask somebody to say a few words خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
slanted کج رفتن کج کردن
slant کج رفتن کج کردن
slants کج رفتن کج کردن
amphibole دوپهلو
ambiguous دوپهلو
two sided دوپهلو
left-handed دوپهلو
to start [for] شروع کردن رفتن [به]
mopping up پاک کردن رفتن
to take a walk گردش کردن یا رفتن
prevaricator دوپهلو حرف زن
amphibology سخن دوپهلو
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
duck زیر اب رفتن غوض کردن
to go on جلوتر رفتن سلوک کردن
walk گردش کردن پیاده رفتن
ducked زیر اب رفتن غوض کردن
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
walked گردش کردن پیاده رفتن
pierces رخنه کردن فرو رفتن
duckings زیر اب رفتن غوض کردن
walks گردش کردن پیاده رفتن
to push off شروع کردن بیرون رفتن
to go along همراه رفتن همراهی کردن
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
set on پیش رفتن حمله کردن
get off روانه کردن عقب رفتن از
get on پیش رفتن کار کردن
ducks زیر اب رفتن غوض کردن
pierce رخنه کردن فرو رفتن
say سخن گفتن صحبت کردن سخن
says سخن گفتن صحبت کردن سخن
equivocates دوپهلو حرف زدن
left handedly بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
equivocated دوپهلو حرف زدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com