Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
concealable
پنهان کردنی
Search result with all words
mum's the word
این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
Other Matches
wadeable
کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
cover one's tracks
<idiom>
پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
hit
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
discountable
کم کردنی
doable
کردنی
confutable
رد کردنی
rejectable
رد کردنی
forfoitable
گم کردنی
rebuttable
رد کردنی
challengeable
رد کردنی
refutable
رد کردنی
rebuttable
رو کردنی
solvency
حل کردنی
importable
وارد کردنی
filterable
صافی کردنی
fellable
قطع کردنی
farmable
زراعت کردنی
extraditable
تسلیم کردنی
extinguishable
خاموش کردنی
excludable
محروم کردنی
escapable
فرار کردنی
erectile
راست کردنی
erasable
پاک کردنی
iterable
تکرار کردنی
issuable
صادر کردنی
interpretable
تفسیر کردنی
impotable
وارد کردنی
includable
شامل کردنی
includible
شامل کردنی
inducible
وادار کردنی
fleeceable
لخت کردنی
fixable
محکم کردنی
inflictable
تحمیل کردنی
framable
درست کردنی
inscribable
محاط کردنی
insurable
بیمه کردنی
filtrable
صافی کردنی
leasable
اجاره کردنی
enunciable
اعلام کردنی
eliminable
بیرون کردنی
tactile
لمس کردنی
calculable
حساب کردنی
assurable
بیمه کردنی
assumable
فرض کردنی
appraisable
قیمت کردنی
applicative
اعمال کردنی
adoptable
اتخاذ کردنی
abolishable
منسوخ کردنی
dispensable
معاف کردنی
dispensable
صرفنظر کردنی
notifiable
اخطار کردنی
reprehensible
سرزنش کردنی
suggestible
پیشنهاد کردنی
collectable
جمع کردنی
collectible
جمع کردنی
communicable
ابلاغ کردنی
devisable
تعبیه کردنی
deprivable
محروم کردنی
denotable
دلالت کردنی
demurrable
اشکال کردنی
defeasible
فسخ کردنی
declinable
صرف کردنی
covetable
طمع کردنی
contrivable
تدبیر کردنی
constrainable
مجبور کردنی
conquerable
فتح کردنی
condemnable
محکوم کردنی
compellable
مجبور کردنی
compassable
احاطه کردنی
suggestible
اشاره کردنی
fair game
مسخره کردنی
wettable
خیس کردنی
weighable
وزن کردنی
wadable
توده کردنی
wadable
کپه کردنی
vindicatory
ثابت کردنی
vindicable
حمایت کردنی
violable
غصب کردنی
triable
ازمایش کردنی
thinkable
فکر کردنی
tarnishable
کدر کردنی
tameable
رام کردنی
applicable
<adj.>
مصرف کردنی
utilizable
<adj.>
مصرف کردنی
utilisable
[British]
<adj.>
مصرف کردنی
useful
<adj.>
مصرف کردنی
usable
<adj.>
مصرف کردنی
suitable
<adj.>
مصرف کردنی
tamable
رام کردنی
surmountable
برطرف کردنی
suppressible
متوقف کردنی
refillable
دوباره پر کردنی
referable
مراجعه کردنی
receivable
دریافت کردنی
quotable
نقل کردنی
punishability
مجازات کردنی
predicable
اطلاق کردنی
preachable
وعظ کردنی
pracitcable
گذار کردنی
persuasible
وادار کردنی
persuadable
وادار کردنی
participable
شرکت کردنی
partible
جدا کردنی
opposable
مخالفت کردنی
operable
عمل کردنی
relatable
نقل کردنی
repealable
لغو کردنی
supposable
فرض کردنی
submergible
غوطه ور کردنی
subjugable
مطیع کردنی
subduable
مطیع کردنی
storable
انبار کردنی
steerable
هدایت کردنی
spottable
پیدا کردنی
spendable
خرج کردنی
smokeable
دود کردنی
smokable
دود کردنی
sinkable
نشست کردنی
seizable
ضبط کردنی
satisfiable
راضی کردنی
resectable
قطع کردنی
leviable
وضع کردنی
separable
جدا کردنی
tangibly
لمس کردنی
interchangeable
با هم عوض کردنی
defensible
دفاع کردنی
tractable
رام کردنی
credible
باور کردنی
tangible
لمس کردنی
believable
باور کردنی
conceivable
تصور کردنی
palpable
پرماسیدنی حس کردنی
saveable
پس انداز کردنی اندوختنی
fixture
لوازم نصب کردنی
perceivable
مشاهده کردنی دیدنی
perceivable
درک کردنی محسوس
supposable
تصور کردنی مفروض
bills receivable
براتهای دریافت کردنی
injection
داروی تزریق کردنی
pracitcable
عبور کردنی گذشتنی
missile
اسلحه پرتاب کردنی
missiles
اسلحه پرتاب کردنی
reprouducible
دوباره درست کردنی
contrivable
اختراع کردنی اندیشیدنی
tax-deductible
کسر کردنی از مالیات
impugnable
رد کردنی قابل تکذیب
traceable
جستجو کردنی یافتنی
likeliest
باور کردنی احتمالی
sinkable
غرق کردنی یاشدنی
eradicable
قلع و قمع کردنی
likly
باور کردنی احتمالی
manageably
بطور اداره کردنی
manipular
با دست درست کردنی
manipulatory
با دست درست کردنی
get at able
یافتنی پیدا کردنی
likely
باور کردنی احتمالی
exigible
خواستنی مطالبه کردنی
likelier
باور کردنی احتمالی
delitescent
پنهان
ram cache
RA پنهان
perdu
پنهان
abstruse
پنهان
cryptic
پنهان
latent
پنهان
cryptically
پنهان
cryptical
پنهان
hugger mugger
پنهان
hidden line
خط پنهان
occult
پنهان
veiled
پنهان
benined the curtain
پنهان
perdu or due
پنهان
perdue
پنهان
jackes
پنهان
backdoor
پنهان
eliminable
حذف کردنی برطرف شدنی
presentative
قابل تقدیم درک کردنی
framable
تنظیم کردنی ترتیب دادنی
expressible
قابل افهار بیان کردنی
determinable
معلوم کردنی انقضاء پذیر
pervertible
گمراه شدنی کج راه کردنی
supportable
حمایت کردنی تاب اوردنی
useable
قابل استفاده مصرف کردنی
vanquishable
پیروز شدنی غلبه کردنی
calculable
براورد کردنی قابل اعتماد
usable
قابل استفاده مصرف کردنی
probable
باور کردنی امر احتمالی
bills payable
برات های پرداخت کردنی
practicable
صورت پذیر عبور کردنی
vindicable
قابل دفاع ثابت کردنی
comparable
قابل مقایسه مانند کردنی
violable
تجاوز کردنی تخطی پذیر
latescent
پنهان شونده
dissimulate
پنهان کردن
to be in hiding
پنهان بودن
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...