English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (9 milliseconds)
English Persian
vendable پولکی فاسد
vendible پولکی فاسد
Other Matches
to be corrupt to the bones <idiom> تا مغز استخوان فاسد بودن [کسی که ذاتا فاسد است]
spoils فاسد کردن فاسد شدن
spoiling فاسد کردن فاسد شدن
spoiled فاسد کردن فاسد شدن
spoil فاسد کردن فاسد شدن
flaky پولکی
foliaceous پولکی
purchasable پولکی
pensionary پولکی
hessian ادم پولکی
cornflakes ذرت پولکی
mercenaries ادم اجیر پولکی
venality صفت ادم پولکی
foreign volunteer آدم اجیر پولکی
sellsword آدم اجیر پولکی
butterfly valve سوپاپ یا دریچه پولکی
mercenary ادم اجیر پولکی
sinister فاسد
abandoned فاسد
peat زن فاسد
defective فاسد
roue فاسد
reprobatory فاسد
reechy فاسد
rantipole فاسد
putrid فاسد
immoral فاسد
rammish فاسد
gamey فاسد
gamy فاسد
peccant فاسد
untoward فاسد
corrupted فاسد
corrupt فاسد
rotten فاسد
reprobates فاسد
reprobate فاسد
vicious فاسد
spoilt فاسد
sedition فاسد
dissolute فاسد
depraved فاسد
corrupting فاسد
irregular فاسد
villainous فاسد
perverse فاسد
corrupts فاسد
viler فاسد بداخلاق
vilest فاسد بداخلاق
degenerative فاسد کننده
addle گندیده فاسد
addle فاسد کردن
addle فاسد شدن
vile فاسد بداخلاق
to be spoiled فاسد شدن
perishable فاسد شدنی
incorruptible فاسد نشدنی
to be off [British E] فاسد شدن
imperishable فاسد نشدنی
depraver فاسد کننده
cankery فاسد کننده
decomposable فاسد شدنی
spoiler فاسد سازنده
rankly بطور فاسد
love alce ادم فاسد
invalid sale بیع فاسد
invalid contract عقد فاسد
indecomposable فاسد نشدنی
incorruptness فاسد نشدگی
Adegenerate ( decadent ) race . نژاد فاسد
to be spoiled فاسد کردن
fox wood چوب فاسد
tainted فاسد دارایکیفیتپائین
putrefactive فاسد کننده
to be off [British E] فاسد کردن
deprave فاسد کردن
to go to the bad فاسد شدن
harlots فاسد الاخلاق
vitiated فاسد کردن
raking بد اخلاق فاسد
highs اندکی فاسد
ruins فاسد کردن
spoiling فاسد کردن
disintegrate فاسد شدن
spoiled فاسد کردن
rakes بد اخلاق فاسد
rake بد اخلاق فاسد
spoil فاسد کردن
spoils فاسد کردن
ruining فاسد کردن
vitiate فاسد کردن
vitiated فاسد شدن
vitiate فاسد شدن
vitiates فاسد شدن
vitiating فاسد کردن
invalid نامعتبر فاسد
vitiating فاسد شدن
highest اندکی فاسد
ruin فاسد کردن
high اندکی فاسد
disintegrates فاسد شدن
corrupt فاسد کردن
rotter ادم فاسد
heretic فاسد العقیده
heretics فاسد العقیده
rotters ادم فاسد
corrosive فاسد کننده
viciously بطور فاسد
foxed فاسد شده
corrupts فاسد کردن
corrupting فاسد کردن
vitiates فاسد کردن
harlot فاسد الاخلاق
disintegrating فاسد شدن
invalids نامعتبر فاسد
corrupted فاسد کردن
erode فاسد شدن
eroded فاسد شدن
erodes فاسد شدن
eroding فاسد شدن
putridly بطور گندیده یا فاسد
The decay of the teeth . فاسد شده دندانها
perishable goods کالاهای فاسد شدنی
scurvied دارای خون فاسد
nonperishable items اقلام فاسد نشدنی
morbidly بطور ناخوشی یا فاسد
you will spoil the child بچه را فاسد خواهیدکرد
deteriorating supplies تدارکات فاسد شدنی
putrefied پوسیدن فاسد شدن
putrefies پوسیدن فاسد شدن
consumable stores مواد فاسد شدنی
rancid باد خورده فاسد
putrefying پوسیدن فاسد شدن
perishable کالای فاسد شدنی
perishable کالای فاسد شونده
putrefy پوسیدن فاسد شدن
deteriorating supplies اماد فاسد شدنی
maladies فاسد شدگی بیماری
malady فاسد شدگی بیماری
inquinate فاسد یا پلید کردن
decaying فاسد شدن تنزل کردن
decayed فاسد شدن تنزل کردن
bomb cemetery محل تجمع بمبهای فاسد
decay فاسد شدن تنزل کردن
Her morals are corruted . اخلاقش فاسد شده است
spoilsman تباه کننده فاسد سازنده
decays فاسد شدن تنزل کردن
crumblings فاسد شده زوال یافته
ruin از بین رفتن فاسد شدن
ruins از بین رفتن فاسد شدن
putrescine ماده سمی در گوشت فاسد
ruining از بین رفتن فاسد شدن
necrotic دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
fixed supply ذخیره معین کالای فاسد شدنی
leaker گلوله یا بمب شیمیایی فاسد یاخراب
To decay . To go bad . فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
gangrene فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
cankerous وابسته به اکله یا ماشرا فاسد کننده
to have gone off [British E] فاسد شدن [غذا] [اصطلاح روزمره]
antimateriel agent عامل مخصوص فاسد کردن اماد
weather beaten در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
duff سبزیهای فاسد جنگل خاکه زغال سنگ
to languish فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
The rotten apple injures its neigbours. <proverb> یک سیب فاسد ,سیبهاى اطرافش را خراب مى کند.
durable goods کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
gamey دارای بو و مزه گوشت شکار که نزدیک فاسد شدن باشد
How do I notice when the meat is off? چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
gamy دارای بو و مزه گوشت شکارکه نزدیک فاسد شدن باشد
sepsis مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
Best before: تا این تاریخ مصرف شود : [برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
To go bad . To rot . To spoilt . خراب شدن ( فاسد شدن مواد خوراکی )
tainting ملوث کردن فاسد کردن
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
worm eaten سوراخ شده فاسد شده
taint ملوث کردن فاسد کردن
taints ملوث کردن فاسد کردن
dry rot پوسیدگی [خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
go off اب شدن فاسد شدن
perishable goods کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com