English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (8 milliseconds)
English Persian
to pocket a tidy sum <idiom> پول خوبی به جیب زدن
Search result with all words
organisations روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organizations روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
graphics UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
niceties خوبی
nicety خوبی
optical طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
goodness خوبی
Excellencies خوبی
Excellency خوبی
qualities ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
quality ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
grace زیبایی خوبی
graced زیبایی خوبی
graces زیبایی خوبی
gracing زیبایی خوبی
excellence خوبی تفوق
maintain به خوبی مراقبت شده
maintained به خوبی مراقبت شده
maintains به خوبی مراقبت شده
paragon مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
paragons مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
admirableness خوبی
agreeability خوبی
agreeableness خوبی
as good as بهمان خوبی
bovarism بوواری خوبی
charmingness خوبی
coloury دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
dark bulb نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
Energy Star استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
epicurus و خوبی است
fineness لطافت خوبی
good wishes ارزوی خوبی
goodliness خوبی
he has a fine p in the town اوخانه خوبی در شهر دارد
he is a bad husband خانه دار خوبی نیست
lambhood بره خوبی
letter quality printing چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
niceness خوبی
our library is well stocked خوبی دارد
poverty is a good test خوبی است
primeness خوبی
the end sanctifies the means خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
the watch is warranted خوبی ساعت
the well was a bad producer ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
the work was well paid پول خوبی
they put up a good fight جنگ خوبی کردند
to set a good example سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
utilitarianism بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
we went for a good round گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
well handled بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
wellness خوبی
what a nice man he is! چه ادم خوبی است !
She made a good wife. اوزن خوبی ازآب درآمد
He is a good ( nice ) fellow(guy) اوآدم خوبی است
He shoots well خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
He has a good permanent job. شغل ثابت خوبی دارد
He pocketed a tidy sum. پول خوبی به جیب زد
I made a decent profit. سود خوبی بر دم
She has been a good wife to him. همسر خوبی برایش بوده
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
He has a strong punch. ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
What find bath. عجب حمام خوبی است
He left a great name behid him . نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
It is avery good ( an original ) idea. فکر بسیار خوبی است
He writes well . he wields a formidable pen . قلم خوبی دارد
I got good marks in the exams . نمرات خوبی درامتحان آوردم
This is a good residential are ( neighbourhood ) . اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me . با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
bite the hand that feeds you <idiom> جواب خوبی را با بدی دادن
cash cow <idiom> منبع خوبی از پول
feel like a million dollars <idiom> احساس خوبی داشتن
fizzle out <idiom> خراب شدن بعداز شروع خوبی
get to first base <idiom> موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
have an eye for <idiom> سلیقه خوبی درچیزی داشتن
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
kick up one's heels <idiom> زمان خوبی داشتن
live it up <idiom> روز خوبی راداشته باشید
out of kilter <idiom> دربالانس خوبی نبودن
with the best of them <idiom> به خوبی هرکس
worse for wear <idiom> نهبه خوبی جدیدتر
It has been a very enjoyable stay. اقامت بسیار خوبی داشتیم.
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
He's a good director but he doesn't bear [stand] comparison with Hitchcock. او [مرد ] کارگردان خوبی است اما او [مرد] قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
We all think he is very nice. ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
beauty is in the eyes of the beholder <proverb> اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
aniline رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
Both of us will make a good team. ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
Good number ! حقه [نمایش] خوبی بود!
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
Farahan فراهان [این ناحیه در استان مرکزی با بافت های هراتی، میناخانی و گل حنائی در قرن نوزدهم میلادی بازار جهانی خوبی داشته و شاخص آن استفاده از پودهای آبی و صورتی بوده است.]
a nice guy آدم خوبی
a nice guy مرد خوبی
onion skin پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
blessing in disguise <idiom> [چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
Partial phrase not found.
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com