Total search result: 100 (8 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
to pocket a tidy sum <idiom> |
پول خوبی به جیب زدن |
|
|
Search result with all words |
|
organisations |
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند |
organization |
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند |
organizations |
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند |
graphics |
UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد |
rate |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
rates |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
niceties |
خوبی |
nicety |
خوبی |
optical |
طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است |
goodness |
خوبی |
Excellencies |
خوبی |
Excellency |
خوبی |
qualities |
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن |
quality |
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن |
grace |
زیبایی خوبی |
graced |
زیبایی خوبی |
graces |
زیبایی خوبی |
gracing |
زیبایی خوبی |
excellence |
خوبی تفوق |
maintain |
به خوبی مراقبت شده |
maintained |
به خوبی مراقبت شده |
maintains |
به خوبی مراقبت شده |
paragon |
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل |
paragons |
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل |
admirableness |
خوبی |
agreeability |
خوبی |
agreeableness |
خوبی |
as good as |
بهمان خوبی |
bovarism |
بوواری خوبی |
charmingness |
خوبی |
coloury |
دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است |
dark bulb |
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد |
Energy Star |
استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد |
epicurus |
و خوبی است |
fineness |
لطافت خوبی |
good wishes |
ارزوی خوبی |
goodliness |
خوبی |
he has a fine p in the town |
اوخانه خوبی در شهر دارد |
he is a bad husband |
خانه دار خوبی نیست |
lambhood |
بره خوبی |
letter quality printing |
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط |
niceness |
خوبی |
our library is well stocked |
خوبی دارد |
poverty is a good test |
خوبی است |
primeness |
خوبی |
the end sanctifies the means |
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود |
the watch is warranted |
خوبی ساعت |
the well was a bad producer |
ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود |
the work was well paid |
پول خوبی |
they put up a good fight |
جنگ خوبی کردند |
to set a good example |
سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن |
utilitarianism |
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است |
we went for a good round |
گشت خوبی زده برگشتیم به خانه |
well handled |
بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته |
wellness |
خوبی |
what a nice man he is! |
چه ادم خوبی است ! |
She made a good wife. |
اوزن خوبی ازآب درآمد |
He is a good ( nice ) fellow(guy) |
اوآدم خوبی است |
He shoots well |
خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است ) |
He has a good permanent job. |
شغل ثابت خوبی دارد |
He pocketed a tidy sum. |
پول خوبی به جیب زد |
I made a decent profit. |
سود خوبی بر دم |
She has been a good wife to him. |
همسر خوبی برایش بوده |
He has a poor service record in this company. |
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد |
He has a strong punch. |
ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی ) |
What find bath. |
عجب حمام خوبی است |
He left a great name behid him . |
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ ) |
It is avery good ( an original ) idea. |
فکر بسیار خوبی است |
He writes well . he wields a formidable pen . |
قلم خوبی دارد |
I got good marks in the exams . |
نمرات خوبی درامتحان آوردم |
This is a good residential are ( neighbourhood ) . |
اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است |
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me . |
با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد |
bite the hand that feeds you <idiom> |
جواب خوبی را با بدی دادن |
cash cow <idiom> |
منبع خوبی از پول |
feel like a million dollars <idiom> |
احساس خوبی داشتن |
fizzle out <idiom> |
خراب شدن بعداز شروع خوبی |
get to first base <idiom> |
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند |
have an eye for <idiom> |
سلیقه خوبی درچیزی داشتن |
have a time <idiom> |
زمان خوبی داشتن |
kick up one's heels <idiom> |
زمان خوبی داشتن |
live it up <idiom> |
روز خوبی راداشته باشید |
out of kilter <idiom> |
دربالانس خوبی نبودن |
with the best of them <idiom> |
به خوبی هرکس |
worse for wear <idiom> |
نهبه خوبی جدیدتر |
It has been a very enjoyable stay. |
اقامت بسیار خوبی داشتیم. |
That was a very good meal. |
غذای خیلی خوبی بود. |
He's a good director but he doesn't bear [stand] comparison with Hitchcock. |
او [مرد ] کارگردان خوبی است اما او [مرد] قابل مقایسه با هیچکاک نیست. |
We all think he is very nice. |
ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است. |
beauty is in the eyes of the beholder <proverb> |
اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی |
aniline |
رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست |
Both of us will make a good team. |
ما دو تا تیم خوبی میسازیم. |
Good number ! |
حقه [نمایش] خوبی بود! |
dead wool |
پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.] |
direct dyes |
رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.] |
Farahan |
فراهان [این ناحیه در استان مرکزی با بافت های هراتی، میناخانی و گل حنائی در قرن نوزدهم میلادی بازار جهانی خوبی داشته و شاخص آن استفاده از پودهای آبی و صورتی بوده است.] |
a nice guy |
آدم خوبی |
a nice guy |
مرد خوبی |
onion skin |
پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.] |
blessing in disguise <idiom> |
[چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد] |
Partial phrase not found. |