Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
pretensioning
پیش تنیدگی ناشی از پیوستگی بتن با میل- گردهائی که قبل از بتن ریزی تحت کشش قرار نگرفته اند
Other Matches
post tensioning
پیش تنیدگی ناشی از کشش ارماتورهائی که بعد از بتن ریزی تحت کشش قرارگرفته و روی بتن عمل امده و سخت شده اتکاء دارد
unquestioned
مورد بازپرسی قرار نگرفته
viewless
مورد نظر قرار نگرفته
unclassified
در ردیف بخصوصی قرار نگرفته
The picture is not straight .
عکس کج است ( راست قرار نگرفته )
nonaligned
که به درستی در ارتباط با یکیدرگ قرار نگرفته اند تا کار این بهینه داشته باشند
lazy lines
سفیدک
[رشته تارهای نخ پود که در پشت فرش آزاد بوده و جزء گره قرار نگرفته اند.]
discontinuous wefts
پودهای منقطع
[این نوع پودگذاری در تمام عرض فرش قرار نگرفته، بلکه بسته به نوع بافت و طراحی در اندازه مختلف بکار می رود.]
misrepresentation
در CL وقتی قلب واقعیت میتواند در محدوده مسئولیت مدنی موضوع دعوی قرار گیرد که ناشی از عمد وقصد باشد تدلیس
spin
تنیدگی
spins
تنیدگی
prestressing
پیش تنیدگی
electron spin
تنیدگی الکترون
pre stress
پیش تنیدگی
precompression
پیش تنیدگی
pre stressing force
نیروی پیش تنیدگی
prestressing method
شیوه پیش تنیدگی
tortious liability
ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue
خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
defective
خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
unshaped
شکل نگرفته
uninspired
الهام نگرفته
unshapen
شکل نگرفته
unwashed
حمام نگرفته
clean fingered
رشوه نگرفته
undergrad u te
شاگرد درجه نگرفته شاگردپایین رتبه
landsman
ملوان ساده که هنوز درجهای نگرفته
unschooled
تعلیم نگرفته کار اموزی نکرده
uninitialized
ارزش اغازی داده نشده مقدار اولیه نگرفته
look ahead
جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
raw wool
پشم خام
[پشمی که هیچگونه عملیات سفیدگری یا شستشو روی آن صورت نگرفته باشد.]
moulting
پر ریزی موی ریزی
planning comission
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
planning directive
دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning factor
معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
alliance
پیوستگی
joinder
پیوستگی
alliances
پیوستگی
cohesion
پیوستگی
cohesion
به هم پیوستگی
unions
پیوستگی
union
پیوستگی
unity
پیوستگی
associations
پیوستگی
coalescence
به هم پیوستگی
concrescence
پیوستگی
interconnection
به هم پیوستگی
incessancy
پیوستگی
continuity
پیوستگی
conjugation
پیوستگی
concomitance
پیوستگی
coherence
به هم پیوستگی
association
پیوستگی
affinity
پیوستگی
affiliations
پیوستگی
cohesiveness
به هم پیوستگی
symphysis
پیوستگی
coalitions
پیوستگی
steadiness
پیوستگی
consolidation
به هم پیوستگی
conjunctions
پیوستگی
conjunction
پیوستگی
affinities
پیوستگی
steadviness
پیوستگی
attachment
پیوستگی
coalition
پیوستگی
affiliation
پیوستگی
incontinuity
نا پیوستگی
accent mark
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
bond stress
تنش پیوستگی
zygosis
ترکیب پیوستگی
continuity theory
نظریه پیوستگی
contiguous
پیوستگی دوام
continuity of flow
پیوستگی جریان
continuous time
با پیوستگی زمانی
accretion
بهم پیوستگی
continuity equation
معادله پیوستگی
continuity equation
رابط پیوستگی
connexions
پیوستگی اتصال
connection
پیوستگی اتصال
incorporation
پیوستگی تلفیق
connecting branch
اتصال یا پیوستگی
interosculation
بهم پیوستگی
syndesis
بهم پیوستگی
linkages
بهم پیوستگی
linkage
به هم پیوستگی پیوندی
linkage
بهم پیوستگی
bond
پیوستگی ضمانت
linkages
به هم پیوستگی پیوندی
inosculation
بهم پیوستگی
magnetic linkage
پیوستگی مغناطیسی
juncture
پیوستگی مفصل
coneatenation
بهم پیوستگی
simplex method
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
solidarity
بهم پیوستگی
[اتحاد]
electron attachment
پیوستگی یا وابستگی الکترون
clanship
پیوستگی بخانواده خود
discontinuities
عدم پیوستگی انفصال
discontinuity
عدم پیوستگی انفصال
continuity of a function
پیوستگی تابعی
[ریاضی]
adhesion
کشش سطحی پیوستگی
reunions
بهم پیوستگی تجدید دیدار
reunion
بهم پیوستگی تجدید دیدار
solidarity
بهم پیوستگی مسئولیت مشترک
syndactylism
پیوستگی واتصال پنجه ها بیکدیگر
placentation
پیوستگی جفت جنین بدیوارزهدان
fusionist
هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
clannish
دارای تعصب قبیلهای پیوستگی ایلی
adhesion
اتصال و پیوستگی غیرطبیعی سطوح در اماس
adherence to party
هواخواهی یاتبعیت ازحزبی پیوستگی به حزبی
unresolved
تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
polyene
ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
juncture
بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
integration
یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
surface mount technology
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
classifies
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
planning guidance
راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
countershaft
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
continuity light
وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
even tual
ناشی
muff
ناشی
ill
ناشی
mala filde
ناشی
result
ناشی
muffs
ناشی
skilless
ناشی
skill less
ناشی
muffing
ناشی
muffed
ناشی
amateurish
ناشی
on account of somebody
[something]
ناشی از
resultant
ناشی
dilettanti
ناشی
descended
ناشی
therefrom
ناشی از ان
dilettante
ناشی
dilettantes
ناشی
maladroit
ناشی
emergent
ناشی
gauche
ناشی کج
Due to
ناشی از
ills
ناشی
resulting
ناشی
due
ناشی از
resulted
ناشی
ill-
ناشی
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
issue
ناشی شدن
internal
ناشی ازدرون
issues
ناشی شدن
stingy
ناشی از خست
as green as grass
<idiom>
کم تجربه و ناشی
unperfect
ناشی نابلد
unskil
ناشی بی مهارت
rises
ناشی شدن از
issued
ناشی شدن
rise
ناشی شدن
jackleg
ناشی نادرست
rise
ناشی شدن از
sequent
منتج ناشی
irritative
ناشی از تحریک
rises
ناشی شدن
emanating
ناشی شدن
emanates
ناشی شدن
emanated
ناشی شدن
guttural
ناشی از گلو
awkward age
سن خامکار
[ناشی]
tisy
ناشی از مستی
premune
ناشی از جلوگیری
due to an accident
ناشی از یک حادثه
emanate
ناشی شدن
negligent
ناشی از بی مبالاتی
awkward
بی لطافت ناشی
gaucherie
ناشی گری
hypostatic
ناشی از ته نشینی
novice
ادم ناشی
awkwardness
ناشی گری
adipic
ناشی ازچربی
unfortunate
ناشی ازبدبختی
privative
ناشی از محرومیت
variorum
ناشی ازچندمنبع
rhapsodical
ناشی از احساسات
abnerval
ناشی از عصب
gremie
بی تجربه و ناشی
dittographic
ناشی ازتکراراشتباهی
novices
ادم ناشی
toxic
ناشی از زهراگینی
gravelling
شن ریزی
molt
پر ریزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com