English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (8 milliseconds)
English Persian
inframaxillary nerves پیهای ارواره زیرین
Other Matches
maxilla ارواره زیرین
nether lip or jaw لب یا ارواره زیرین
mandibular ارواره زیرین
inframaxillary وابسته به ارواره زیرین
infra axillary وابسته به ارواره زیرین
trismus تشنج ارواره زیرین
stag evil تشنج ارواره زیرین اسب
jowl ارواره زیرین پرنده گونه
jowls ارواره زیرین پرنده گونه
mandibular اروارهای وابسته به ارواره زیرین
premaxilla استخوان جلو ارواره زیرین مهره داران
overshot jaw ارواره زبرین هنگامی که ازارواره زیرین جلوترامده است
sensory nerves پیهای حساس
the nervous system سلسله پیهای نباتی
sympathetics سلسله پیهای نباتی باشد
maxilla استخوان ارواره ارواره
mandible ارواره
chaw ارواره
chops ارواره
mandibles ارواره
jaw ارواره
jaws ارواره
glass jaw ارواره شیشهای
admaxillary نزدیک ارواره
chapt مرد ارواره
jaw breaker ارواره شکن
jawbone استخوان ارواره
jibbing حرف ارواره
jibs حرف ارواره
jawbones استخوان ارواره
protrusion of the jaw پیشامدگی ارواره
maxillary bone استخوان ارواره
jibbed حرف ارواره
jib حرف ارواره
orthognathous راست ارواره
crack jaw ارواره شکن
wapper jawed دارای ارواره کج
submaxilla ارواره پایین
submaxillary glands غدههای زیر ارواره
supramaxillary وابسته به ارواره زبرین
projecting jaw ارواره پیش امده
lanternjaws ارواره دراز و لاغر
gnathal فکی وابسته به ارواره
gnathic فکی وابسته به ارواره
gnathitis اماس ارواره بالا
prognathism پیش امدگی ارواره
intermaxillary واقع در میان ارواره ها
actinomycosis مرض قارچی ارواره
premaxillary واقع در جلو ارواره زبرین
prognathic دارای ارواره پیش امده
prognathous دارای ارواره پیش امده
lantern jawed دارای ارواره دراز و لاغر
whalebone استخوان ارواره نهنگ عاج تمساح
gar نوعی ماهی که ارواره هایی شبیه منقاردارد
pleurodont دارای دندان محکم شده ازداخل ارواره
plectognath ماهی ای که ارواره زبرینش بکاسه سر چسبیده است
underlip لب زیرین
underlips لب زیرین
following زیرین
subjecent زیرین
inferiors زیرین
inferior زیرین
underscoring زیرین خط
underscore زیرین خط
underscored زیرین خط
underlines خط زیرین
underscores زیرین خط
underlined خط زیرین
underline خط زیرین
following <adj.> زیرین
after mentioned زیرین
downstair زیرین
underside زیرین
undersides زیرین
following on زیرین
under زیرین
under- زیرین
gomphosis اتصال و جوش خوردن استخوان دندان به ارواره مفصل متحرک
underpart زیرین بخش
undercuts ببرش زیرین
underpass زیرین راه
nether millstone اسیاسنگ زیرین
undercut ببرش زیرین
undercoat پشم زیرین
true pelvis لگن زیرین
downward پایین زیرین
the f. words کلمات زیرین
sub grade لایه زیرین
the figure below رقم زیرین
limb اندام زیرین
underworld زیرین جهان
limbs اندام زیرین
the underwritten names نامهای زیرین
beneath زیرین پایینی
tropopause زیرین مرز
troposphere زیرین سپهر
ulna زند زیرین
neath or neath پایین زیرین
named here under نامبرده زیرین
inferior planets سیارات زیرین
inferior colliculus برجستگی زیرین
hypolimnion اب سرد زیرین
dewatering outlets خروجی زیرین
bedding لایه زیرین
hypodermis پوست زیرین
base stone سنگ زیرین
underpasses زیرین راه
subway مجرای زیرین
culet پخ زیرین برلیان
subways مجرای زیرین
cutis پوست زیرین
bottom line طناب زیرین
labium لب زیرین حشره
bottom slide لغزنده زیرین
lower floor اشکوب زیرین
underneath زیرین پایینی
top lift طبقه زیرین پاشنه پا
undersides طرف یا سوی زیرین
nether millstone سنگ زیرین اسیاب
underside طرف یا سوی زیرین
lower branch of meridian نصف النهار زیرین
undergrowth پشم یارویش زیرین
binder course قشر زیرین رویه
coarse adjustment knob دکمه تنظیم زیرین
press bed بخش زیرین پرس
cutis لایه زیرین پوست
calipee کاسه زیرین لاک پشت
eupelagic environment محیط زیر لایه زیرین
orlop عرشه زیرین کشتی جنگی
semibasement نیم طبقه زیرین ساختمان
neck necessity قسمت زیرین تاج ستون
orlop deck عرشه زیرین کشتی جنگی
jibbing بادبان سه گوش جلو کشتی لب زیرین
jibs بادبان سه گوش جلو کشتی لب زیرین
jibbed بادبان سه گوش جلو کشتی لب زیرین
jib بادبان سه گوش جلو کشتی لب زیرین
diffusion روش انتقال به سط وح زیرین مدار پیچیده
martingale طناب یا زنجیر زیرین دگل یابادبان
labrum لب زیرین بند پائیان لبه بیرونی صدف لب
rhizome ساقههای زیر زمینی ریشه مانند ساقه زیرین
hard contact printing چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
under weft پود زیرین یا ضخیم [جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
underlay در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
underlays در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
overbite پیشامدگی دندانهای زبرین نسبت به دندانهای زیرین
underpasses گذرگاه تحتانی گذرگاه زیرین
underpass گذرگاه تحتانی گذرگاه زیرین
labral وابسته به لب زیرین بندپائیان یا لبه صدف ه لبه بیرونی صدف
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com