Dictiornary-Farsi | پی کاری را گرفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (17 milliseconds)

English	Persian
To follow up (trace) something.	پی کاری را گرفتن


Search result with all words

see to it <idiom>	مسئولیت انجام کاری را برعهده گرفتن
to jump on somebody	به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
to opt out [of something]	تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
to opt in [something]	تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
Other Matches

blow torch	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes	راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torching	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
stringing	خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing	میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
glid	تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
drilling pattern	نمونه مته کاری الگوی مته کاری
mosaics	موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery	سرب کاری کارخانه سرب کاری
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
under employment	کم کاری
feckful	کاری
slobbery	تف کاری
electroplating	اب کاری
flower piece	گل کاری
impotence	کاری
active	کاری
malfunction	کژ کاری
curry	کاری
inaction	بی کاری
hypofunction	کم کاری
impotency	کاری
effective	کاری
currie	کاری
parget	گچ کاری
malfunctioned	کژ کاری
curries	کاری
curry powder	کاری
curry powders	کاری
malfunctions	کژ کاری
intent on doing anything	کاری
plastering	گچ کاری
plasterwork	گچ کاری
elegance	ریزه کاری
action	انجام کاری
reverse	بدل کاری
reverses	بدل کاری
to be up to the task [to be equal to something] <idiom>	از پس کاری برآمدن
reversed	بدل کاری
touch off <idiom>	شروع کاری
reversing	بدل کاری
habitual way of doing anything	کردن کاری
galvanization	رویینه کاری
detail	ریزه کاری
detailing	ریزه کاری
glazing	شیشه کاری
glyptics	کنده کاری
sanctity	پرهیز کاری
delicacy of touch	ریزه کاری
actions	انجام کاری
limb	سوهان کاری
limbs	سوهان کاری
graving	کنده کاری
hypothyroidism	کم کاری تیروئید
felonies	تبه کاری
bas-relief	برجسته کاری
filing	سوهان کاری
drastic	عنیف کاری
drastically	عنیف کاری
disguised underemployment	کم کاری پنهان
discreetness	احتیاط کاری
sew	سوزن کاری
discreetnss	احتیاط کاری
brocade	زری کاری
stucco	گچ کاری کردن
cladding	روکش کاری
felony	تبه کاری
illumination	تذهیب کاری
Geometrical	مشبک کاری
fretwork	منبت کاری
frette	منبت کاری
d. touch	نازک کاری
misconduct	خلاف کاری
fret	منبت کاری
Flugelaltar	توری کاری
cloisonne	مینا کاری
cladding	پوشش کاری
in return	در تلافی [کاری]
by way of reciprocation	در تلافی [کاری]
squalor	کثافت کاری
factorage	حق العمل کاری
fairing	صیقل کاری
fal lal	ریزه کاری
acting	فعال کاری
mining	معدن کاری
plumbing	سرب کاری
fiendishness	تبه کاری
figuration	شیرین کاری
finishing touches	دست کاری
flagitiousness	تبه کاری
extravagantly	با افراط کاری
folding machine	دستگاه خم کاری
dry farm	دیم کاری
scouring	تمیز کاری
wrongdoing	خطا کاری
wrongdoings	خطا کاری
in return	به جای [کاری]
by way of reciprocation	به جای [کاری]
cutting	برش کاری
in return	درعوض [کاری]
by way of reciprocation	درعوض [کاری]
decorations	زینت کاری
decoration	زینت کاری
drilling work	مته کاری
folding press	پرس خم کاری
burnishing	پرداخت کاری
marbling	مرمر کاری
marquetery	منبت کاری
marquetery	خاتم کاری
masonery	سنگ کاری
measure of prevention	احتیاط کاری
meshwork	شبکه کاری
trephine	مته کاری
energetic	جدی کاری
misprision	خلاف کاری
etch	تیزاب کاری
etched	تیزاب کاری
etches	تیزاب کاری
molding operation	فرم کاری
molding operation	قالب کاری
maleficence	تبه کاری
malefaction	تبه کاری
lighterage	دوبه کاری
burnishing	صیقل کاری
pique	منبت کاری
knurled tool	ابزار اج کاری
metallurgy	فلز کاری
recondition	نو کاری کردن
reconditioned	نو کاری کردن
reconditions	نو کاری کردن
lattice work	شبکه کاری
latticework	شبکه کاری
illuminations	تذهیب کاری
illumination	تذهیب کاری
latticing	شبکه کاری
lay off	فصل کم کاری
lead work	سرب کاری
to reproach an act	کاری را بد دانستن
tinwork	قلع کاری
roughening by picking	تیشه کاری
rice field	برنج کاری
reshaping	روانه کاری
reservedness	احتیاط کاری
repetition of an act	تکرار کاری
relievo	برجسته کاری
parquetry	موزاییک کاری
purview of an occupation	حدود کاری
insulation	عایق کاری
patchery	وصله کاری
probationership	ازمایش کاری
perfidiousness	خیانت کاری
pomiculture	میوه کاری
scabbing	تیشه کاری
scrimshaw	هنرمنبت کاری
sinfulness	خطا کاری
mosaic work	موزائیک کاری
the needful	اصل کاری
the manner of doing any thing	طرزانجام کاری
tessellation	موزاییک کاری
negativism	منفی کاری
neglectfulness	غفلت کاری
surgical operation	دست کاری
studious to do a thing	بکردن کاری
studious of doing a thing	بکردن کاری
stonemasonry	سنگ کاری
steelwork	فولاد کاری
stannary	قلع کاری
stalactite work	مقرنس کاری
specialization	ویژه کاری
plaster background	دورنمای گچ کاری
hole punching	منگنه کاری
smelting	ذوب کاری
forging	چکش کاری
fretwork	منبت کاری
drilling	مته کاری
punch-ups	کتک کاری
punch-up	کتک کاری
off season	در دوران کم کاری
lubrication	روغن کاری
welding	جوش کاری
dressing-down	چوبه کاری
brushwork	قلممو کاری
you are welcome	کاری نکردم
workspace	فضای کاری
working storage	انباره کاری
tokenism	نمونه کاری

To follow up (trace) something.

پی کاری را گرفتن