Dictiornary-Farsi | چاره ان شکیبایی است | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 78 (5 milliseconds)

English	Persian
the only remedy is patience	چاره ان شکیبایی است


Other Matches

sufferance	شکیبایی
patience	شکیبایی
forbearance	شکیبایی
to have patience	شکیبایی داشتن
fortitude	شهامت اخلاقی شکیبایی
impatient hours	ساعات نا شکیبایی یا بی صبری
the same shall succeed	انانی که شکیبایی دارندهمان ها کامیاب خواهند شد
Thank you for your understanding and your patience.	از شما برای درک و شکیبایی شما بسیار سپاسگزارم.
remedy	چاره
remedying	چاره
remediless	بی چاره
shiftless	بی چاره
alternatives	چاره
alternative	چاره
makeshift	چاره
resourc	چاره
recourse	چاره
remedies	چاره
remedied	چاره
absolute <adj.>	چاره نا پذیر
inalienable <adj.>	چاره نا پذیر
inevitable <adj.>	چاره نا پذیر
unalienable <adj.>	چاره نا پذیر
make do	چاره موقتی
irretrievability	چاره ناپذیری
irremediableness	چاره ناپذیری
mitraille	چاره پاره
pis aller	اخرین چاره
remediable	چاره پذیر
indispensable <adj.>	چاره نا پذیر
It cant be helped.	چاره ای نیست
the remedy lies in this	چاره ان اینست
unalterable <adj.>	چاره نا پذیر
solutions	چاره سازی
solution	چاره سازی
inevitability	چاره ناپذیری
unavoidable	چاره ناپذیر
inevitable	چاره نا پذیر
ineluctable	چاره ناپذیر
an active remedy	چاره موثر
resourceful	چاره ساز
stopgaps	چاره موقت
engrained	چاره ناپذیر
stopgap	چاره موقت
irremediable	چاره ناپذیر
inescapable	چاره نا پذیر
To seak a remedy.	چاره جویی کردن
to seek a remedy for something	چاره جویی کردن
To find a way out. To find a remedy.	چاره پیدا کردن
boot	اخراج چاره یافایده
irredeemably	بطور چاره ناپذیر
i had no a	چاره دیگری نداشتم
indispensable	چاره نا پذیر ضروری
remedial	چاره ساز شفابخش
stop gap	وسیله یا چاره موقتی
dispensable	چاره پذیر غیرضروری
irremediably	بطور چاره ناپذیر
indispensably	بطور چاره ناپذیر
indispensability	چاره ناپذیری اقتضا
pis aller	اخرین پناه چاره
death is inevitable	مرگ حتمی یا چاره ناپذیراست
What can one do about it?	چاره کدام است ( چیست ) ؟
makeshift	چاره موقتی ادم رذل
haematogen	دارویی که برای چاره کم خونی میدهند
afterthought	چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
helps	مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
helped	مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
help	مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
to seek a remedy for something	چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
It just cant be helped .	کاریش نمی شود کرد ( چاره یی نیست )
afterthoughts	فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
He is incorrigible.	این آدم چاره اش نمی شود ( اصلاح پذیر نیست )
ameliorate	اصلاح کردن چاره کردن
ameliorated	اصلاح کردن چاره کردن
ameliorates	اصلاح کردن چاره کردن
ameliorating	اصلاح کردن چاره کردن
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر