English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
lanoloin چربی پشم که در ارایش مورداستعمال دارد
Other Matches
rose window پنجره گرد که ارایش هایی بشکل گل دارد
uses مورداستعمال
use مورداستعمال
on line مورداستعمال
lipoma تومر خوش خیم چربی غده چربی
fat soluble قابل حل در چربی محلول در حلالهای چربی
degreasing پاک کردن مواد روغنی به وسیله ضد چربی کم کردن چربی
fattest چربی چربی دار
fat چربی چربی دار
fats چربی چربی دار
fatter چربی چربی دار
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
lubricous چربی
greased چربی
fattest چربی
fat چربی
greasing چربی
meagre بی چربی
oiliness چربی
myelin چربی پی
fatless بی چربی
thinned کم چربی
thinners کم چربی
thinnest کم چربی
thins کم چربی
thin کم چربی
meager بی چربی
grease چربی
adiposeness or diposity چربی
fats چربی
greasiness چربی
oil چربی
greasy چربی
oils چربی
creaminess چربی
lipide چربی
fatness چربی
greasily با چربی
lipid چربی
oiling چربی
fatter چربی
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
casein پنیر بی چربی
whipping cream خامهی پر چربی
adipose tissue بافت چربی
skim milk شیر بی چربی
adipic وابسته به چربی
fattiness خاصیت چربی
comedo چربی دانه
fat is insoluble in water چربی در اب حل نمیشود
degreasing اب کردن چربی
greased روغن چربی
grease روغن چربی
animal fat چربی حیوانی
aliphatic چربی دار
sebaceous چربی دار
greasing روغن چربی
fatty چربی مانند
lard چربی خوک
wool fat چربی پشم
leather head چربی دانه
wool grease چربی پشم
adipocere چربی لاش
flense چربی گرفتن از
suint چربی پشم
lipomatous چربی مانند
vegtable fat چربی گیاهی
lipophilic چربی دوست
blackheads چربی دانه
blackhead چربی دانه
grease trap بازیابی چربی
grease trap چربی گیر
lipophilic چربی گرای
lipotropic چربی سوز
lipoid شبه چربی
lipuria چربی در پیشاب
lubricity شهوانی بودن چربی
fatback چربی پشت خوک
lipolysis تجزیه وتحلیل چربی
saturated fat چربی اشباع شده
saturated fats چربی اشباع شده
emulsioning ذرات چربی دراب
greasily به شکل روغن یا چربی
unsaturated fat چربی اشباع نشده
emulsion ذرات چربی دراب
adipose tissue چربی حیوانی پیه
emulsions ذرات چربی دراب
blobber چربی یاپیه نهنگ
emulsioned ذرات چربی دراب
blubber چربی اوردن هایهای گریستن
butyrometer الت سنجش چربی شیر
poly unsaturated fat پلی چربی اشباع نشده
blubbers چربی اوردن هایهای گریستن
blubbering چربی اوردن هایهای گریستن
blubbered چربی اوردن هایهای گریستن
lard گوشت خوک چربی زدن
pate de foie gras خمیر چربی جگر غاز ودنبلان
lardoon تکه چربی که لای گوشت گذارند
I clinched a lucrative deal. معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
lardon تکه چربی که لای گوشت گذارند
greased روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
greasing روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
lactoscope شیرازما اسباب ازمایش پاکی یا چربی شیر
blubber چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
suet چربی سخت دور کلیه وکمر گوسفند
blubbered چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
blubbers چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
blubbering چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
grease روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
lipoprotein مواد پروتئینی که حاوی مقداری چربی باشند
lipide مواد چربی که شامل پیه وموم وفسفاتیدوسروبروزیدها میباشد
myelin sheath ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند
lipotropic موادی که سبب دخول چربی در واکنشهای بدن میگردند
lipid مواد چربی که شامل پیه وموم وفسفاتیدوسروبروزیدها میباشد
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
dressings ارایش
adorning ارایش
toilet ارایش
muster ارایش صف
toilets ارایش
toilette ارایش
mustered ارایش صف
musters ارایش صف
embellishments ارایش
formation ارایش
scissoring ارایش
toiletry ارایش
syndiotactic هم ارایش
attack pattern ارایش تک
mustering ارایش صف
coiffure ارایش مو
dressing ارایش
arrangment ارایش
atactic بی ارایش
composition ارایش
compositions ارایش
coiffures ارایش مو
embellishment ارایش
garnishment ارایش
parergon ارایش
make up ارایش
head-dresses ارایش سر
arrangements ارایش
hairdressing ارایش مو
headdress ارایش سر
head tire ارایش مو
flower piece ارایش گل
fleuron ارایش گل
habiliment ارایش
mountings ارایش
ornamentation ارایش
layout ارایش
headdresses ارایش سر
layouts ارایش
head piece ارایش
arrangement ارایش
finery ارایش
grooming ارایش
attire ارایش
isotatic تک ارایش
arramgement ارایش
decor ارایش
inornate بی ارایش
inflorescence ارایش
mounting ارایش
In the long run fatty food makes your arteries clog up. در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
pope's eye غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
glycogenesis تشکیل مواد قندی ازمولکولهای غیر نشاسته مانند پرتئین و چربی
decorating ارایش دادن
head-dresses پوشاک سر ارایش مو
umbel ارایش چتری
dresser میز ارایش
dressers میز ارایش
verticillation ارایش حلقوی
headdresses پوشاک سر ارایش مو
plumes ارایش دادن
plume ارایش دادن
dressing tables میز ارایش
headdress پوشاک سر ارایش مو
dressing table میز ارایش
wedge formation ارایش مثلث
embellish ارایش کردن
cosmetic فن ارایش وتزئین
garnish ارایش دادن
ornament اراستن ارایش
garnished ارایش دادن
attire ارایش کردن
garnishes ارایش دادن
pin money هزینه ارایش زن
beautified ارایش دادن
beautifies ارایش دادن
beautify ارایش دادن
manicuring ارایش کردن
manicures ارایش کردن
manicured ارایش کردن
decorates ارایش دادن
decorate ارایش دادن
formation ارایش جنگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com