English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
strophe چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
Other Matches
antistrophe حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام اواز دسته جمعی
waltz three سه چرخش که پای ازاد درانتهای هر چرخش تماس بازمین پیدا میکند
attributes هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attributing هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attribute هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
coaction عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
peer to peer network شبکه همراه به همراه
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
single action یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
additive جمعی
massing جمعی
collective جمعی
masses جمعی
aggregative جمعی
additives جمعی
plural جمعی
mass جمعی
collective bargaining جمعی
aggregate operator عملگر جمعی
aggregate function عمل جمعی
social دسته جمعی
collectedness جمعی حواس
collective agreement توافق جمعی
collective behavior رفتار جمعی
scrutin deliste رای جمعی
mass hysteria هیستری جمعی
sum term لفظ جمعی
sum check مقابله جمعی
collective bargaining معامله جمعی
mass education اموزش جمعی
gunner جمعی توپخانه
gunners جمعی توپخانه
processional دسته جمعی
mass contagion سرایت جمعی
mass communication ارتباط جمعی
ensembles دسته جمعی
collective responsibility مسئوولیت جمعی
in company دسته جمعی
collective liability بدهی جمعی
all together دسته جمعی
collective mind ذهن جمعی
collective unconscious ناهشیار جمعی
collective protection حفافت جمعی
collective self reliance خوداتکائی جمعی
ensemble دسته جمعی
in chorus دسته جمعی
processional سروددسته جمعی
en masse دسته جمعی
collective ownership مالکیت جمعی
cumulative error خطای جمعی
collective دسته جمعی
collective goods کالاهای جمعی
communal دسته جمعی
salvo فریاد دسته جمعی
nonoperating strength جمعی غیرفعال در یکان
teamwork کار دسته جمعی
mass media وسایل ارتباط جمعی
certes خاطر جمعی تحقیق
in mass بطور دسته جمعی
collective fire اتش دسته جمعی
collective security تامین دسته جمعی
gang punch منگنه دسته جمعی
picnic گردش دسته جمعی
polls اخذرای دسته جمعی
polled اخذرای دسته جمعی
poll اخذرای دسته جمعی
genocide کشتار دسته جمعی
infantrymen جمعی پیاده نظام
infantryman جمعی پیاده نظام
processions حرکت دسته جمعی
volleys شلیک بطوردسته جمعی
volleyed شلیک بطوردسته جمعی
volley شلیک بطوردسته جمعی
procession حرکت دسته جمعی
picnics دسته جمعی خوردن
picnics گردش دسته جمعی
picnicked دسته جمعی خوردن
picnicked گردش دسته جمعی
picnic دسته جمعی خوردن
volleying شلیک بطوردسته جمعی
permanent party جمعی دایمی یکان
salvoes فریاد دسته جمعی
power play حمله دسته جمعی
paratrooper جمعی یکان چترباز
volley bombing شلیک دسته جمعی
paratroopers جمعی یکان چترباز
ingrow بطور دسته جمعی
gang دسته جمعی عمل کردن
gangs دسته جمعی عمل کردن
formicary زندگی دسته جمعی موریانه
social decrement کاهش ناشی از کار جمعی
scot ant lot جریمه یامالیات دسته جمعی
callective note بیانیه یا یادداشت دسته جمعی
social increment افزایش ناشی از کار جمعی
flutters بال زنی دسته جمعی
fluttering بال زنی دسته جمعی
fluttered بال زنی دسته جمعی
flutter بال زنی دسته جمعی
paraded تظاهرات عملیات دسته جمعی
gang days روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
parades تظاهرات عملیات دسته جمعی
synergism کار توام ودسته جمعی
parading تظاهرات عملیات دسته جمعی
parade تظاهرات عملیات دسته جمعی
formicarm زندگی دسته جمعی موریانه
acapella اواز دسته جمعی بسبک کلیسایی
collective جمعی پخش یکجای اخبار هواشناسی
anthems سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
anthem سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
We are living in the age of mass communication. ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
terpsichore رب النوع رقص واوازهای دسته جمعی
gang week هفتهای سه روزدران بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
part song آواز دسته جمعی بدون ساز
collectivism وسایل تولید دسته جمعی ومشترک
convocation جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
collective bargaining مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
gaffe اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
embarrassing clanger [British E] اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
faux pas اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
embarrassing blunder اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
choirs بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
choir بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
litany مناجات ودعای دسته جمعی بطور سوال وجواب
litanies مناجات ودعای دسته جمعی بطور سوال وجواب
to go on a picnic بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
frankpledge مسئولیت دسته جمعی افراد مالیات پرداز یک ناحیه
head stock راهنمای عملیات ورزشی دسته جمعی در مدارس وغیره
round robin (letter) <idiom> نامهای که دست جمعی نوشته شود (هرگوشه آن بوسیله شخصی)
symbion موجود زندهای که بصورت دسته جمعی یا همزیستی زندگی کند
polygarchy حکومتی که به دست عده زیادی اداره شود حکومت جمعی
fcc شبکههای تلفنی و رسانههای ارتباط جمعی میان ایالتی میباشد
to fight with the enemy همراه = با
attendant همراه
concomitant همراه
along همراه
participant همراه
participants همراه
attendants همراه
non concurrent نا همراه
companies همراه
accompanying همراه
comrade همراه
comrades همراه
bundled همراه
secondary planet همراه
accompanied by همراه
in company with همراه
company همراه
on همراه
acologte همراه
mid- همراه با
mid همراه با
companion همراه همدم
indiental music موزیک همراه
bon voyage خدا به همراه
to accompany همراه شدن
door bundle بار همراه
go along همراه رفتن
compeer قرین همراه
accompanying supplies تدارکات همراه
associated sound صدای همراه
accompanying sound صدای همراه
accompanying fire اتش همراه
accompanying cargo بار همراه
accompanier همراه مصاحب
accommpanying element عنصر همراه
good luck to you خدا به همراه
come along with me همراه من بیائید
fraught دارا همراه
to go along همراه شدن
accompany همراه بودن
escort همراه بدرقه
spasmodic همراه با انقباضات
Accompanied by. Together with . به اتفاق (همراه )
unbundled غیر همراه
escorted همراه بدرقه
escorting همراه بدرقه
escorts همراه بدرقه
to keep company with همراه بودن با
accompanies همراه بودن
on one's coat-tails <idiom> همراه کس دیگر
sick headache سردرد همراه با
attend همراه بودن
attending همراه بودن
attends همراه بودن
accompanied همراه بودن
spasmodically همراه با انقباضات
to come along همراه امدن
unaccompanied بدون همراه
convoys همراه رفتن
convoy همراه رفتن
revolutions چرخش
turn چرخش
turns چرخش
trolls چرخش
troll چرخش
swirls چرخش
swirling چرخش
swirled چرخش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com