English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (2 milliseconds)
English Persian
sententiously چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
Other Matches
reflexively چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
removable برداشته شدنی
trailed هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trail هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trails هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
To bottle up a sentiment. احساسی رادر دل خود جمع کردن
trailing هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
warped surface سطح تاب برداشته
irremovable برداشته نشدنی ثابت
to cut brake or beat a r گوی سبقت رادر رشتهای ازپیشینیان ربودن
hysterectomize بوسیله عمل جراحی زهدان رادر اوردن
A big load was taken off my back. بار سنگینی از دوشم برداشته شد
He wants to bite off more than he can chew. لقمه بزرگتر از دهانش برداشته
the murder is out پرده از روی کار برداشته شد
cork jacket جامه چوب پنبهای که ادم رادر روی اب شناورمیسازد
bound barrel لولهای که در اثر حرارت تاب برداشته
the fish smacks of the tin ماهی بوی حلبی را برداشته است
atrip لنگر از زمین برداشته امادهء حرکت
phototype کلیشهای که از عکس برداشته شده است
removability ناپایداری امادگی برای برداشته شدن
coma پوشش گازی که هسته یک ستاره دنباله دار یا کومت رادر بر میگیرد
comas پوشش گازی که هسته یک ستاره دنباله دار یا کومت رادر بر میگیرد
geodeticline کوتاه ترین خطی که دونقطه رادر روی سطحی بهم میپوند د
geodetical کوتاه ترین خطی که دونقطه رادر روی سطحی بهم میپوند د
irremovability حالت چیزی یا کسی که از جای خود برداشته نشود
chip off the old block <idiom> (هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
CD quality اغلب به وسایلی گفته میشود که می توانند الگوهای بیتی رادر ثانیه ذخیره کنند
war head قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
An investigation has already been instigated. قدم اول برای بررسی پیش از این برداشته شده بود .
hierarchy plus input process output یک روش طراحی و مستندسازی برنامه که ساختارعملیاتی و گردش اطلاعات رادر سه نوع نمودار نشان میدهد
totaliarian state دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
access panel پانل یا قابی که برای اسانترکردن تعمیرات وبازرسی براحتی برداشته و یانصب میشود
e f t a (european free trade association فنلاند که تعرفه گمرکی و سود بازرگانی را درمعاملات فیمابین خود ازمیان برداشته اند
markers علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
marker علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
neoclassical school مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
EMM امکانی که حافظه جانبی رادر IBM PC مدیریت میکند و آن را برای برنامه آماده استفاده میکند
port a punch card علامتی تجاری برای نوع خاصی از کارت منگنه باقسمتهای سوراخ شده که میتواند با یک مداد یا قلم کاملا"برداشته شود
aweigh تازه لنگر برداشته دارای لنگر اویزان
lutine bell زنگ که ازکشتی قدیمی لوتین برداشته شده و در دفتر شرکت بیمه لویدز نصب گردیده و برای اعلام خبرهای مهم انرا به صدا در می اورند
accelerators ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن رادر مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصدیکی از معمولترین این مواداست
in the event that چنانکه
so that چنانکه
as چنانکه
how چنانکه
insolubly چنانکه اب نشود
permissively چنانکه مخیرسازد
coordinately چنانکه یکجورباشد
gratifyingly چنانکه خوشنودسازد
pinchingly چنانکه فشاراورد
cresuendo چنانکه صداخردخرد
dilatorily چنانکه پرشود
admissibleness چنانکه روا
proper چنانکه شایدوباید
so to speak چنانکه گویی
as is well known چنانکه مشهور
as it deserves چنانکه باید
expressively چنانکه مقصودرابرساند
prettily چنانکه زیبانماید
prettily بخوبی چنانکه باید
effusively چنانکه گویی بریزد
gratifyingly چنانکه خوشی دهد
heliocentrically چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
interminably چنانکه تمام نشود
inexcusably چنانکه نتوان معذوردانست
convincingly چنانکه متقاعد کند
passably چنانکه بتوان پذیرفت
meetly چنانکه در خور باشد
meetly چنانکه باید و شاید
funnily چنانکه خنده اورد
inadmissibly چنانکه روایاجایز نباشد
meaningly چنانکه مقصودرا برساند
brilliantly چنانکه برجسته باشد
decreasingly چنانکه روبکاهش گذارد
opprobriously چنانکه رسوایی اورد
medially چنانکه درمیان باشد
invisibly چنانکه دیده نشود
according to his version چنانکه او شرح میداد
comme il faut چنانکه باید وشاید
pliably چنانکه بتوان خم کرد
inviolably چنانکه سزاوارحرمت باشد
privatively چنانکه نفی یا استثناکند
gruesomely چنانکه وحشت اورد
culpably چنانکه سزاوارسرزنش باشد
decrescendo چنانکه صداخردخردضعیف شود
permissively چنانکه اجازه بدهد
pitfully چنانکه سزاوارنکوهش باشد
invulnerably چنانکه زخم برندارد
irrecoverably چنانکه بهبودی نپذیرد
according as چنانکه بدان سان که
inexpressively چنانکه مقصودرا نرساند
fitfully چنانکه بگیردوول کند
perniciously چنانکه زیان اورد
intelligibly واضحا چنانکه بتوان دریافت
irrefragably چنانکه نتوان تکذیب کرد
inviolately چنانکه بی حرمت نشده باشد
objectiveness چنانکه در خارج معقول باشد
pleasingly چنانکه خوش ایند باشد
retroactively چنانکه شامل گذشته شود
piquantly چنانکه دهن رامزه بیاورد
sanguinarily چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
practicably چنانکه بتوان اجرا نمود
pestilently چنانکه برای اخلاق مضرباشد
perplexingly چنانکه گیج یا حیران سازد
perceptibly چنانکه بتوان درک کرد
prepossessingly چنانکه جلب توجه نماید
peerlessly چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
onerously چنانکه مستلزم انجام تعهدی
presentably چنانکه بتوان پیشکش کرد
interchangeably چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
organically چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
inappreciably بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
immovably چنانکه نتوان جنبش داد
hereditably چنانکه بتوان ارث برد
grandiosely بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
fadelessly چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
extraneously چنانکه وابسته بموضوع نباشد
euphoniously چنانکه بگوش خوش ایندباشد
epidemically چنانکه همه جاسرایت کند
engagingly چنانکه سرگرم یامشغول کند
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
causatively چنانکه دلالت برسبب نماید
assumably چنانکه بتوان فرض کرد
as is well known چنانکه همه کس بخوبی میدانند
indefensibly چنانکه دفاع بردار نباشد
inexhaustibly چنانکه تهی یاتمام نشود
inexpressibly چنانکه نتوان بیان کرد
intangibly چنانکه نتوان درک کرد
inexpressively چنانکه زبان دار نباشد
intangibly چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably چنانکه نتوان سوا کرد
invidiously چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
changeably چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
functionally چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
irrecocilably چنانکه نتوان انرا وفق داد
persuasively چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
inimitably چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
contemptibly چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
admissibly بطور قابل قبول چنانکه روا
penitentially چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
illustratively چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
paradoxically چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
incommunicably چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
cogently چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
inerrably چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
adequately باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
inscrutably چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
colourably چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
exhaustively چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
pardonably چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
to kick over the traces لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
to eat humble pie پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
relevantly بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
inextricably چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
indefeasibly بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
retrospectively چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
indescribably چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
accordantly بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
accountably بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
movably چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
picturesquely چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
discreditably چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
corrigibly چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
commensurably چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
nutritively چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
maritally چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
nutritiously چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
implacably از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
flowerily چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
officinal names of drugs نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
impalpably چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
irreversibly چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
modernly بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
irremissibly چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
pestiferously چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
pontifically چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
attributively بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
portentously چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
opaquely چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
irreclaimably بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
inaccessibily بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
ineradicably بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
rough handling of a thing گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
propor tionably بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com