English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
irrecocilably چنانکه نتوان انرا وفق داد
Search result with all words
inimitably چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
Other Matches
an inseparable prefix سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
inexcusably چنانکه نتوان معذوردانست
inseparably چنانکه نتوان سوا کرد
irrefragably چنانکه نتوان تکذیب کرد
intangibly چنانکه نتوان احساس کرد
inexpressibly چنانکه نتوان بیان کرد
intangibly چنانکه نتوان درک کرد
immovably چنانکه نتوان جنبش داد
inscrutably چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
incommunicably چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
inextricably چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
indescribably چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
indefeasibly بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
irreversibly چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
irremissibly چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
irreclaimably بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
ineradicably بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
an irrepressible person نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
reflexively چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
give it a good wash خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
irretraceable که نتوان ردانرا گرفت
incomputably بطوریکه نتوان شمرد
irrepressible joy ادمی که نتوان جلواوراگرفت
incommutably بطوریکه نتوان معاوضه نمود
You cannot make bricks without straw. <proverb> بى کاه نتوان خشت ساخت .
kittle cattle ادم وسواسی که نتوان باواعتمادکردیابااوسازگارشد
ineffably بطوریکه نتوان بیان کرد
incompressibly بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
incomprehensibly بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
irrepressible joy کسیکه نتوان از او جلو گیری کرد
no enemy is insignificant دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
irretraceable که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
You cannot put old heads on young shoulders . <proverb> سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
irredeemably جنانکه نتوان عوض دادیا باز خرید
illimitably بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
him who انرا که
incommunicableness چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
incommunicability چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
neither i or he sees it نه من انرا می بینم نه او
i saw it انرا دیدم
had searched انرا می یافتید
i have a secure grasp of it انرا گرفته ام
oversale پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
identity of indiscernibles یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
imyself saw it من خودم انرا دیدم
give it a rinse انرا بشویید یا اب بکشید
lowlander اسکاتلندکه انرا lowlandsمینامند
give it a shake انرا تکان دهید
i saw it my self من خودم انرا دیدم
send it by post با پست انرا بفرستید
give it a twist انرا پیچ بدهید
i do not have the courage جرات انرا ندارم
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
i am out of p with it دیگرحوصله انرا ندارم
i had it signed انرا به امضاء رساندم
he sold the good ones خوبهای انرا فروخت
i can make nothing of it هیچ انرا نمیفهم
i gave it a slight press انرا کمی فشار دادم
i am out of p with it دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
i cannot a to buy that استطاعت خرید انرا ندارم
it mokes it yet easier انرا اسانترهم میکند انرابازاسانترمیکند
i kind of liked it من تا اندازهای انرا دوست داشتم
i sold it to one abdullah به عبدالله نامی انرا فروختم
you have perhaps seen it شاید انرا دیده باشید
who will pay for it کی هزینه انرا خواهد پرداخت
who will pay for it کی پول انرا خواهد داد
we made heavy weather of it انرا خیلی سخت دیدیم
they give it a good scrub خوب انرا مالش میدهند
sculpsit انرا تراشیده یاحجاری کرد
shearling گوسفندی که یک بار پشم انرا
ormer یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند
i life that better انرا بیشتر از همه دوست دارم
you have perhaps seen it ممکن است انرا دیده باشید
it is past reclaim دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
overshot wheel چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
whitleather پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
water bed تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
indiscerptible ازهم نپاشیدنی که تجزیه انرا فانی نسازد
loaded dice طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
sexto کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
indian giver کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد
it will not bear repeating جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
rickshaw کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
dress coat جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
ricksha کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaws کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rackets یکجور توپ بازی با چوگانی که انرا racket میگویند
reversible propeller ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
so that چنانکه
in the event that چنانکه
how چنانکه
as چنانکه
cheque to a person's order چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند
waggonette گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
rose gall برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
judgement dept بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
to garble the coinage مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات
as it deserves چنانکه باید
permissively چنانکه مخیرسازد
proper چنانکه شایدوباید
gratifyingly چنانکه خوشنودسازد
insolubly چنانکه اب نشود
cresuendo چنانکه صداخردخرد
prettily چنانکه زیبانماید
expressively چنانکه مقصودرابرساند
coordinately چنانکه یکجورباشد
dilatorily چنانکه پرشود
admissibleness چنانکه روا
so to speak چنانکه گویی
pinchingly چنانکه فشاراورد
as is well known چنانکه مشهور
vacuum concrete ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند
retro rocket موشک اضافی فضا پیما که انرا در جهت مخالف حرکت دهد
vanishing cream کرم یا روغنی که چون بصورت بمالندزودخوردبرودیاپوست صورت انرا جذب کند
leadsman کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
pope's eye غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
frumenty گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
telescopic chimney دود کشی که تیکههای انراتوی هم برده انرا کوتاه وبلند میکنند
an impossible hat کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
meaningly چنانکه مقصودرا برساند
meetly چنانکه باید و شاید
medially چنانکه درمیان باشد
passably چنانکه بتوان پذیرفت
invisibly چنانکه دیده نشود
effusively چنانکه گویی بریزد
decreasingly چنانکه روبکاهش گذارد
irrecoverably چنانکه بهبودی نپذیرد
brilliantly چنانکه برجسته باشد
prettily بخوبی چنانکه باید
interminably چنانکه تمام نشود
convincingly چنانکه متقاعد کند
invulnerably چنانکه زخم برندارد
inviolably چنانکه سزاوارحرمت باشد
funnily چنانکه خنده اورد
meetly چنانکه در خور باشد
inexpressively چنانکه مقصودرا نرساند
perniciously چنانکه زیان اورد
culpably چنانکه سزاوارسرزنش باشد
decrescendo چنانکه صداخردخردضعیف شود
pliably چنانکه بتوان خم کرد
pitfully چنانکه سزاوارنکوهش باشد
permissively چنانکه اجازه بدهد
heliocentrically چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
gruesomely چنانکه وحشت اورد
gratifyingly چنانکه خوشی دهد
privatively چنانکه نفی یا استثناکند
inadmissibly چنانکه روایاجایز نباشد
fitfully چنانکه بگیردوول کند
opprobriously چنانکه رسوایی اورد
comme il faut چنانکه باید وشاید
according as چنانکه بدان سان که
according to his version چنانکه او شرح میداد
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
controllable twist تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
pestilently چنانکه برای اخلاق مضرباشد
retroactively چنانکه شامل گذشته شود
perplexingly چنانکه گیج یا حیران سازد
piquantly چنانکه دهن رامزه بیاورد
onerously چنانکه مستلزم انجام تعهدی
pleasingly چنانکه خوش ایند باشد
objectiveness چنانکه در خارج معقول باشد
practicably چنانکه بتوان اجرا نمود
sanguinarily چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
prepossessingly چنانکه جلب توجه نماید
peerlessly چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
perceptibly چنانکه بتوان درک کرد
presentably چنانکه بتوان پیشکش کرد
intelligibly واضحا چنانکه بتوان دریافت
indefensibly چنانکه دفاع بردار نباشد
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
inappreciably بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
engagingly چنانکه سرگرم یامشغول کند
hereditably چنانکه بتوان ارث برد
grandiosely بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
epidemically چنانکه همه جاسرایت کند
extraneously چنانکه وابسته بموضوع نباشد
euphoniously چنانکه بگوش خوش ایندباشد
fadelessly چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
inexhaustibly چنانکه تهی یاتمام نشود
inexpressively چنانکه زبان دار نباشد
organically چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
inviolately چنانکه بی حرمت نشده باشد
as is well known چنانکه همه کس بخوبی میدانند
assumably چنانکه بتوان فرض کرد
interchangeably چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
causatively چنانکه دلالت برسبب نماید
pareto optimality حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
prolixity بی ربط یاغیرلازم در اقرارنامه یااستشهادیه که ممکن است انرا از عداد دلایل خواهان خارج کند
exhaustively چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
paradoxically چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
sententiously چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
to kick over the traces لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
admissibly بطور قابل قبول چنانکه روا
colourably چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
contemptibly چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
cogently چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com