English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 38 (4 milliseconds)
English Persian
pokerface چهره خشک وبیحالت
Other Matches
to keep one's countenance چهره
featured چهره
features چهره
featuring چهره
puss چهره
physiognomies چهره
physiognomy چهره
feature چهره
face چهره
faces چهره
visages چهره
visage چهره
facial expression حالت چهره
facial angle زاویه چهره
anaemic زرد چهره
physiognomy چهره بیرونی
complexion رنگ چهره
physiognomies چهره بیرونی
complexions رنگ چهره
face چهره طرف
faces چهره طرف
flushing چهره گلگون کردن
tears rained down his cheeks اشک بر چهره اش روان شد
flushes چهره گلگون کردن
flush چهره گلگون کردن
amimia اختلال بیانگری چهره
lineament خطوط چهره صفات مشخصه
effigies چهره برجسته روی سکه
lineaments خطوط چهره صفات مشخصه
effigy چهره برجسته روی سکه
He is a new face in the company . چهره تازه ای درشرکت است
straight face چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
A happy heart makes a blooming visage. <proverb> قلب شاد,چهره را بشاش مى سازد .
she has lost her roses چهره گلگونش زعفرانی شده است
to face somebody [something] چهره خود را بطرف کسی [چیزی] گرداندن
figural rug [pictorial] فرش تصویری [در این نوع بافت چهره انسان و یا مناظر قسمت اصلی فرش را تشکیل داده و معمولا در ابعاد کوچک بافته می شود.]
relief نقش یا گل برجسته [این امر در فرشبافی بیشتر در هنگام بافت چهره انسان، گاه نقوش حیوانات و یا استفاده از آیات، کلمات و شعر در متن و یا حاشیه فرش بکار می رود.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com