Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (7 milliseconds)
English
Persian
reduce
کاستن
reduces
کاستن
reducing
کاستن
decrease
کاستن
decreased
کاستن
decreases
کاستن
detract
کاستن
detracted
کاستن
detracting
کاستن
detracts
کاستن
lighten
کاستن
lightened
کاستن
lightening
کاستن
lightens
کاستن
subtract
کاستن
subtracted
کاستن
subtracting
کاستن
subtracts
کاستن
lessen
کاستن
lessened
کاستن
lessening
کاستن
lessens
کاستن
abate
کاستن
abated
کاستن
abates
کاستن
abating
کاستن
pare
کاستن
pared
کاستن
pares
کاستن
rebate
کاستن
rebates
کاستن
discount
کاستن
discounted
کاستن
discounting
کاستن
discounts
کاستن
disquantity
کاستن
draw off
کاستن
extenuatextent
کاستن
pull down
کاستن
subrtraction
کاستن
to fine down
کاستن
to tone down
کاستن
Other Matches
decelerate
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerates
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerated
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
lower
کاستن از
lowered
کاستن از
to cut down
کاستن از
lowers
کاستن از
lowering
کاستن از
disvalue
ازارزش کاستن
diminishable
قابل کاستن
cheapening
ازقیمت کاستن
cheapened
ازقیمت کاستن
cheapen
ازقیمت کاستن
decrement
کاستن پلهای
decompress
ازفشارهوا کاستن
cheapens
ازقیمت کاستن
abirritate
ازحساسیت کاستن
to currail expensee
از هزینه کاستن
soften
خوابانیدن کاستن
softened
خوابانیدن کاستن
softens
خوابانیدن کاستن
live load reduction
کاستن از بار زنده
unweight
کاستن فشار اسکی
disaffect
از علاقه و محبت کاستن
decline
تنزل کردن کاستن
extenuate
تخفیف دادن کاستن از
damping
کاستن ازنوسانات دستگاه
pull up
کاستن سرعت اسب
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
allay
از شدت چیزی کاستن
shorten
مختصر کردن کاستن
declines
تنزل کردن کاستن
declining
تنزل کردن کاستن
allayed
از شدت چیزی کاستن
qualifies
ازبدی چیزی کاستن
qualify
ازبدی چیزی کاستن
shortens
مختصر کردن کاستن
shortened
مختصر کردن کاستن
allaying
از شدت چیزی کاستن
allays
از شدت چیزی کاستن
declined
تنزل کردن کاستن
devalues
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devaluing
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
to take something off and pric
اندکی از بهای چیزی کاستن
defuse
خنثی کردن از وخامت کاستن
defused
خنثی کردن از وخامت کاستن
defusing
خنثی کردن از وخامت کاستن
slowdowns
کاستن سرعت یا میزان چیزی
devaluate
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
defuses
خنثی کردن از وخامت کاستن
devalue
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devalued
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
decrement
میزان کاهش کاستن پلهای
slowdown
کاستن سرعت یا میزان چیزی
dispraise
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
compensator
وسیلهای برای کاستن لگداسلحه
shut off
کاستن سرعت پیش از رسیدن به پیچ
derogate
کاستن عمل موهن انجام دادن
kill spring
فرود با کاستن فشار بلندشدن و خم کردن زانو
stall
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
webbing
نوارهای داخل کلاهخود برای کاستن فشار ضربه
stalling
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
drafting
راندن پشت سر راننده جلوبرای کاستن فشار هوا
i am afriad
برای کاستن ازاثرخبری که به کسی می دهند به کار می برند
carburator restricter plate
صفحه فلزی روی کاربوراتوربرای کاستن هوای ورودی دراتومبیل
in off
به کیسه انداختن گوی بیلیاردکه باعث کاستن امتیاز میشود
pull the pace
جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
heavy and light system
روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
shave down
کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
suck wheels
رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
dimple
هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
dimples
هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
pinch
محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
pinches
محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
spoiler
صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com