Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
decay
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decayed
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decaying
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decays
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
Other Matches
radioactivity
رادیو اکتیویته
kerning
کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
retardation
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
decay curves
منحنی نمایش کاهش تشعشعات اتمی در زمان معین
radio wave
امواج الکترو مغناطیسی رادیو موج رادیو
false attack
حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
tax friction
کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
compression
روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
in the p
درزمان گذشته
on a dime
<idiom>
درزمان خیلی کوتاه
when the chips are down
<idiom>
درزمان مهم وخطرناک
mosaic d.
وضع احکام دینی درزمان موسی
essoin
بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
executory contract
قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
prestation
خدمتی که درزمان پیشین دربرابرمالیات انجام می دادند
decrease
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases
کاهش یافتن کم شدن کاهش
jacobus
سکه زرکه درزمان جیمزیکم زدندوبهای ان از 02تا42شیلینگ بود
septuagint
ترجمه یونانی توریه بدست 07تن درزمان بطلیموس
radio telephone
رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
radio-telephones
رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
radio-telephone
رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
roundheal
عضو پارلمان انگلیس درزمان شارل یکم که سرش را ازته میزد
dispatch route
جاده تحت کنترل خودی درزمان مشخص مسیر اعزام پرسنل
prize of war
کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
FatBits
انتخاب Mac Paint که به کاربر امکان ویرایش تصویر به صورت یک پیکسل درزمان میدهد
decreased
کاهش دادن کاهش
decreases
کاهش دادن کاهش
decrease
کاهش دادن کاهش
economic of scale
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
future perfect
شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
accelerationists
شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
out of place
<idiom>
درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
a radio
رادیو
receiving set
رادیو
aligning tool
رادیو
wireless
رادیو
wirelesses
رادیو
neutralizing tool
رادیو
broadcasting
رادیو
radioed
رادیو
radio
رادیو
radioing
رادیو
radios
رادیو
time charter
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
skiagraphy
رادیو گرافی
radio frequency choke
چوک رادیو
schematic diagram
نقشه رادیو
radiometer
رادیو متر
radiotrician
تکنیسین رادیو
radio button
دکمه رادیو
radioisotope
رادیو اکتیو
receptacles
ژاک رادیو
radio engineering
تکنیک رادیو
radio engineering
مهندسی رادیو
radio relay
رادیو رله
radioactive
رادیو اکتیو
radio star
اختر رادیو
radio tube
لامپ رادیو
radio set
دستگاه رادیو
receptacle
ژاک رادیو
radiotelegraph
رادیو تلگراف
radioisotope
رادیو ایزوتوپ
battery receiver
رادیو باتری
air cell a battery
باتری رادیو
broadcasting station
ایستگاه رادیو
radiography
عکسبرداری رادیو
radio telescope
رادیو تلسکوپ
banana pin
دو شاخه رادیو
radio telescopes
رادیو تلسکوپ
inverted l antenna
انتن معمولی رادیو
tune in
<idiom>
پخش از رادیو وتلوزیون
l antenna
انتن معمولی رادیو
universal receiver
رادیو برق و باتری
on the air
<idiom>
بخشاز رادیو وتلوزیون
radial
محوری مربوط به رادیو
aerial
آنتن هوایی رادیو
aerials
انتن هوایی رادیو
pick up
<idiom>
دریافت صدای رادیو و...
wave band
دسته امواج رادیو
airwave
امواج رادیو و تلویزیون
buzzing
هوم کردن رادیو
buzzed
هوم کردن رادیو
buzz
هوم کردن رادیو
radio prospecting
کشف معادن با رادیو
radiocast
توسط رادیو گستردن
radon
ماده رادیو اکتیو
radioluminescence
رادیو لومینه سانس
radiotelephony
مکالمه رادیو تلفنی
blooper
صدای نامطبوع رادیو
radials
محوری مربوط به رادیو
buzzes
هوم کردن رادیو
moslem league
اولین حزب پاکستان که درزمان حیات محمد علی جناح که رهبر ان بود مقتدرترین حزب پاکستان محسوب می شد
phantom order
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
acid reduction
کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
radiostrontium
استرونتیوم رادیو اکتیو استرونیتوم 09
tuned radio frequency receiver
رادیو با بسامد میزان شده
radiosonde
دستگاه رادیو سوند هواسنجی
radiophotograph
انتقال عکس بوسیله رادیو
low tension battery
باتری فشار ضعیف رادیو
banana jack
مادگی در رادیو برای دوشاخه
airborne radio relay
سیستم رادیو رله هوابرد
radiobroadcast
پخش و سخن پراکنی بوسیله رادیو
transmission
وسایل ارسال داده مثل رادیو , نور ,..
To turn on the light(radio, T. V).
چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
transmissions
وسایل ارسال داده مثل رادیو , نور ,..
radiotherapy
رادیو تراپی درمان بوسیله نیروی تشعشعی
To turn off the lights. (T. V. ,radio).
چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
air time
زمانپخش برنامههای رادیو یا تلویزیون روی آنتن
relays
دستگاه تقویت نیروی برق یا رادیو و تلگراف و غیره
communication
رادیو یا هر رسانه قابل حمل سیگنال انجام میشود
radiobiology
مبحث زیست شناسی مربوط به تشعشعات رادیو اکتیو
relayed
دستگاه تقویت نیروی برق یا رادیو و تلگراف و غیره
relay
دستگاه تقویت نیروی برق یا رادیو و تلگراف و غیره
to tune in TV
[radio]
روی کانال مشخصی تلویزیون
[رادیو]
را تنظیم کردن
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
disc jockey
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
disc jockeys
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
tuner
پیچ میزان رادیو وسیله تنظیم جریان برق وغیره
tuners
پیچ میزان رادیو وسیله تنظیم جریان برق وغیره
facsimile
روش ارسال و دریافت تصاویر به صورت دیجیتال روی خط تلفن یا رادیو
sound effects
عوامل صوتی که در رادیو وتلویزیون وفیلم سینمایی وغیره موجب صدامیشود
facsimiles
روش ارسال و دریافت تصاویر به صورت دیجیتال روی خط تلفن یا رادیو
spacing impulse
نوعی روش رادیو تله تایپ که در ان ارسال امواج به طوریک در میان ضربانی است
faxes
غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
fax
غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
faxing
غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
faxed
غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
wide area network
شبکهای که ترمینالهای مختلف آن دور هستند و از طریق رادیو , ماهواره و کابل بهم وصل اند
adjutants
معین
fixed
معین
ancillary
معین
rubicon
حد معین
adjutor
معین
subsidiary
معین
accessorial
معین
precise
معین
limiting
معین
ledgers
معین
ledger
معین
settled
معین
subsidiaries
معین
regulars
معین
accessory
معین
auxiliary
معین
indeterminate
نا معین
auxiliaries
معین
specific
معین
specifics
معین
adjutant
معین
punctual
معین
regular
معین
ally
معین
given
معین
allying
معین
certain
معین
definite
معین
determinate
معین
specified
معین
dosed
اندازه معین
defining
معین کردن
span
مدت معین
defines
معین کردن
aoristic
غیر معین
assignable
معین مشخص
defined
معین کردن
anyone
هرشخص معین
at a stated time
در وقت معین
define
معین کردن
allotted time
وقت معین
allocating
معین کردن
adverb modifying a verb
معین فعل
periodically
در فواصل معین
definitive
معین کننده
insets
: معین کردن
linking verb
فعل معین
shall
فعل معین
span
فاصله معین
spanned
مدت معین
inset
: معین کردن
spanned
فاصله معین
spanning
مدت معین
spanning
فاصله معین
spans
مدت معین
spans
فاصله معین
systematically
با روش معین
denominate
معین کردن
ledger card
کارت معین
part performance
عقد معین
figure out
معین کردن
general ledger
معین عام
dosing
اندازه معین
do
فعل معین
adverbs
معین فعل
positive
یقین معین
adverb
معین فعل
determinately
بطور معین
determinate error
خطای معین
allocate
معین کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com