Dictiornary-Farsi | کتاب دوست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
bibliophil	کتاب دوست
philobiblic	کتاب دوست


Other Matches

capitulary	کتاب راهنمای کلمات کتاب مقدس کتاب دعا
A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
deuteronomic	وابسته به کتاب تثنیه که دومین کتاب تورات است
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
readers	مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
book of reference	کتاب برای مراجعه گاهگاهی کتاب راهنما
reader	مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
caxton	کتاب کاکستون نخستین کتاب چاپ کن انگلیسی
invisible hand	منشاء این اصطلاح کتاب "ثروت ملل "ادام اسمیت است . بر اساس این کتاب
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
heart to heart	دوست
dienophile	دی ان دوست
philogynist	زن دوست
buddy	دوست
heart-to-heart	دوست
philoginous	زن دوست
leal	دوست
hydrophilic compound	اب دوست
allying	دوست
chums	دوست
heart-to-hearts	دوست
friendless	بی دوست
schoolmates	دوست
amicable	دوست
schoolmate	دوست
formalist	دوست
hydrophilic	اب دوست
buddies	دوست
ally	دوست
unfriended	بی دوست
friends	دوست
friend	دوست
bozo	دوست
chum	دوست
fraternising	دوست بودن
fraternises	دوست بودن
humanitarian	بشر دوست
fraternised	دوست بودن
nucleophile	هسته دوست
affects	دوست داشتن
gregarious	گروده دوست
intimado	دوست صمیمی
fraternize	دوست بودن
ornithophilous	مرغ دوست
oxyphil	اسید دوست
phihellenic	یونانی دوست
dislikes	دوست نداشتن
disliked	دوست نداشتن
dislike	دوست نداشتن
phiadelphian	نوع دوست
fraternized	دوست بودن
hemophile	خون دوست
fraternizing	دوست بودن
fraternizes	دوست بودن
patiot	میهن دوست
disliking	دوست نداشتن
oxyphile	اسید دوست
I need my e	من دوست دارم
heliophilous	افتاب دوست
isophilic	همجنس دوست
warlike	جنگ دوست
liquorish	نوشابه دوست
lipophilic	چربی دوست
kissing kind	باهم دوست
friends	دوست کردن
friend	دوست کردن
peaceable	صلح دوست
crony	دوست صمیمی
cronies	دوست صمیمی
hydrophilic	ترکیب اب دوست
hydrophilic compound	ترکیب اب دوست
lithophilous	سنگ دوست
affect	دوست داشتن
negrophil	سیاه دوست
negrophil	زنگی دوست
necrophilous	لاشه دوست
myrmecophilous	مورجه دوست
humansit	انسان دوست
humnanist	همنوع دوست
acidophile	ترشی دوست
hydrophile	اب دوست علاقمند به اب
hydrophilic	اب دوست علاقمند به اب
philanthrope	بشر دوست
expressionism	حالت دوست
boyfriends	دوست پسر
lovely	دوست داشتنی
loveliest	دوست داشتنی
lovelier	دوست داشتنی
rats	دوست بی وفا
chessist	شطرنج دوست
loveable	دوست داشتنی
lovable	دوست داشتنی
boyfriend	دوست پسر
culturist	فرهگ دوست
dendrophilous	درخت دوست
philanthropists	بشر دوست
philanthropist	بشر دوست
dislikeable	دوست نداشتنی
his friend's murder	قتل دوست او
social	گروه دوست
social	جمعیت دوست
likable	دوست داشتنی
likeable	دوست داشتنی
cater cousin	دوست صمیمی
to make a friend of	دوست شدن با
xenophile	بیگانه دوست
girlfriend	دوست دختر
zoophilic	حیوان دوست
zoophilous	حیوان دوست
careerist	حرفه دوست
careerists	حرفه دوست
family men	زن و بچه دوست
family man	زن و بچه دوست
girlfriends	دوست دختر
acidophile	اسید دوست
amativeness	دوست داشتن
unlovely	دوست نداشتنی
anglophile	انگلیسی دوست
pen pals	دوست مکاتبهای
pen pals	دوست قلمی
pen pal	دوست مکاتبهای
pen pal	دوست قلمی
dislikable	دوست نداشتنی
philhellenic	دوست یونان
psychrophilic	سرما دوست
hand and glove	دوست یک دل ویکزبان
hail fellow	دوست صمیمی
saprophytic	پوده دوست
germanophil	المان دوست
loyalist	دولت دوست
gallophile	فرانسه دوست
hand and glove	دوست همراز
hand in glove	دوست یک دل ویکزبان
philotechnic	صنعت دوست
loyalists	دولت دوست
philotechnic	صناعت دوست
hand in glove	دوست همراز
pornerastic	جنده دوست
philhellene	دوست یونان
sporting	بازی دوست
patriot	وطن دوست
patriots	وطن دوست
patriotic	میهن دوست
francophil	فرانسه دوست
francophile	فرانسه دوست
friendly state	کشور دوست
cobber	دوست صمیمی
electrophile	الکترون دوست
likes	دوست داشتن
expressionist	حالت دوست
liked	دوست داشتن
sweet tooth	شیرینی دوست
like	دوست داشتن
take kindly to <idiom>	دوست داشتن
solomon	صلح دوست
halophilous	نمک دوست
gregarious	جمعیت دوست گروه جو
This is my friend.	این دوست من است.
electrophilic reagent	واکنشگر الکترون دوست
i remain yours truly	دوست صمیمی شما
enemy in liken of friend	دشمن در لباس دوست
amiable	مهربان دوست داشتنی
I like to be friends with you.	من می خوام با تو دوست بشم.
celibatarian	عزب یاتجرد دوست
hemophile	موجود خون دوست
dressier	متداول لباس دوست
A steadfast (constant) friend.	دوست ثابت وپابر جا
love	معشوقه دوست داشتن
loved	معشوقه دوست داشتن
loves	معشوقه دوست داشتن
one's second self	دوست صمیمی شخص
nucleophilic reagent	واکنشگر هسته دوست
A steadfast(firm, staunch) friend.	دوست پر وپا قرص
He is a close friend of mine .	دوست نزدیک من است
to have a sweet tooth	شیرینی دوست بودن
savor	فهمیدن دوست داشتن
dressy	متداول لباس دوست
snake in the grass	خطر نزدیک دوست دو رو
endearing	دوست داشتنی کننده
saprophytic	دوست دار موادگندیده
I don't like this.	من این را دوست ندارم.
dressiest	متداول لباس دوست
mammonite	ثروت دوست زرپرست
savoured	فهمیدن دوست داشتن
savouring	فهمیدن دوست داشتن
xerophylus plant	گیاه خشک دوست
family men	مرد خانواده - دوست
family man	مرد خانواده - دوست
savours	فهمیدن دوست داشتن
savour	فهمیدن دوست داشتن
to be good pax	باهم دوست بودن
to keep friends	باهم دوست ماندن
patriots	وطن دوست ها [مرد]
lyophilic colloid	کلویید حلال دوست
Loge time no see ! Hello Stranger !	پارسال دوست امسال آشنا
It pleases me.	دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
I like it.	دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
I would like to know the truth.	من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
get out from under <idiom>	از جایی که شخص دوست نداردفرارکند