English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
to suit the action to the word کردار راباگفتاروفق دادن گفتن وکردن
Other Matches
to change somebody's ways رفتار و کردار کسی را کاملا تغییر دادن
slims لاغرشدن وکردن
slimming لاغرشدن وکردن
slimmest لاغرشدن وکردن
slim لاغرشدن وکردن
slimmed لاغرشدن وکردن
intimating معنی دادن گفتن
intimate معنی دادن گفتن
intimates معنی دادن گفتن
intimated معنی دادن گفتن
extols ارتقاء دادن اغراق گفتن
extolled ارتقاء دادن اغراق گفتن
extol ارتقاء دادن اغراق گفتن
mump زیر لب گفتن فریب دادن
extolling ارتقاء دادن اغراق گفتن
splinters تراشه کردن متلاشی شدن وکردن
splinter تراشه کردن متلاشی شدن وکردن
splintered تراشه کردن متلاشی شدن وکردن
splintering تراشه کردن متلاشی شدن وکردن
detailing بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
detail بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
deeds کردار
conducting کردار
conation کردار
karma کردار
conducts کردار
conduct کردار
conducted کردار
act کردار
deed کردار
acted کردار
exploiting کردار
actions کردار
exploit کردار
exploits کردار
action کردار
ethologist کردار شناس
economic behaviour کردار اقتصادی
issue کردار اولاد
ethology کردار شناسی
issues کردار اولاد
issued کردار اولاد
greets درود گفتن تبریک گفتن
greeted درود گفتن تبریک گفتن
greet درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a اری گفتن بله گفتن
jest کردار طعنه زدن
jests کردار طعنه زدن
iniquitous deeds کردار زشت یا شریرانه
amnestic apraxia کردار پریشی یاد زدایشی
well doing نیکو کار درست کردار
Actions speak louder than words . دو صد گفته چونیم کردار نیست
embarrassing clanger [British E] اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
faux pas اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
gaffe اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
mind your p's and qs در گفتار و کردار خود بهوش باشید
action speaks louder than words <proverb> دو صد گفته چون نیم کردار نیست
embarrassing blunder اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
sputter تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
deed در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
deeds در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
evangelic پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
evangelical پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
game theory این نظریه اغلب در تحلیل کردار انحصارچند جانبه بکار میرود واستراتژیهای مختلف را موردبررسی قرار میدهد
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
adduse گفتن
inform گفتن
utter گفتن
to give utterance to گفتن
informing گفتن
saith گفتن
informs گفتن
pshaw اه گفتن
rehearsing گفتن
viyuperate بد گفتن
uttered گفتن
relate گفتن
utters گفتن
utterance گفتن
utterances گفتن
rehearse گفتن
to weep out گفتن
relates گفتن
to tell a story گفتن
get out گفتن
rehearsed گفتن
iteration گفتن
mouthed گفتن
tell گفتن
let (someone) know <idiom> گفتن
let out <idiom> گفتن
bubbled گفتن
telling-off گفتن
bubble گفتن
mouthing گفتن
tells گفتن
mouths گفتن
bubbles گفتن
say گفتن
bubbling گفتن
vituperate بد گفتن
rehearses گفتن
says گفتن
mouth گفتن
to trot out شر و ور تکراری گفتن
come clean <idiom> راست گفتن
applaud افرین گفتن
applauds افرین گفتن
applauded افرین گفتن
to regurgitate شر و ور تکراری گفتن
applauding افرین گفتن
to draw the long اغراق گفتن
congratulating شادباش گفتن
to bid welcome خوشامد گفتن
mistimes بیموقع گفتن
mistime بیموقع گفتن
quips ایهام گفتن
quipping ایهام گفتن
lay to دروغ گفتن
to blunder out بی فکرانه گفتن
quipped ایهام گفتن
lalophobia گفتن هراسی
quip ایهام گفتن
observing گفتن برپاداشتن
observes گفتن برپاداشتن
observed گفتن برپاداشتن
observe گفتن برپاداشتن
shush هیس گفتن
to blunder out جویده گفتن
rejoining در پاسخ گفتن
ha اهان گفتن
interjecting بطورمعترضه گفتن
interjected بطورمعترضه گفتن
belies دروغ گفتن
belied دروغ گفتن
repeat باز گفتن
tell the truth حقیقت را گفتن
interject بطورمعترضه گفتن
repeat دوباره گفتن
restates باز گفتن
restated باز گفتن
restate باز گفتن
belie دروغ گفتن
blaring بافریاد گفتن
blares بافریاد گفتن
blared بافریاد گفتن
blare بافریاد گفتن
interjects بطورمعترضه گفتن
restating باز گفتن
congratulate تبریک گفتن
to draw the long bow اغراق گفتن
to pile it on اغراق گفتن
to throw the hatchet اغراق گفتن
swears ناسزا گفتن
swear ناسزا گفتن
belying دروغ گفتن
daresay با جرات گفتن
repeats باز گفتن
repeats دوباره گفتن
congratulating تبریک گفتن
congratulates شادباش گفتن
congratulates تبریک گفتن
congratulated شادباش گفتن
congratulated تبریک گفتن
congratulate شادباش گفتن
jests مزاح گفتن
parlance طرزسخن گفتن
speaks سخن گفتن
panegyrize مدح گفتن
recount یکایک گفتن
tittle-tattle یاوه گفتن
tittle tattle یاوه گفتن
blethers بیهوده گفتن
blethers مزخرف گفتن
outvoice موثرترسخن گفتن از
outvoice بلندترسخن گفتن از
blethering بیهوده گفتن
blethering مزخرف گفتن
reviles ناسزا گفتن
blethered بیهوده گفتن
blethered مزخرف گفتن
blether بیهوده گفتن
reviled ناسزا گفتن
blether مزخرف گفتن
take leave of بدرود گفتن با
recounted یکایک گفتن
tack tall گزاف گفتن
speak سخن گفتن
acclaim افرین گفتن
speak the trurh صادقانه گفتن
speak the trurh راست گفتن
acclaimed افرین گفتن
to say a word سخن گفتن
say a word سخن گفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com