Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
halterbreak
کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
Other Matches
can't see the forest for the trees
<idiom>
ازروی یکی برای جمع قضاوت کردن
espalier
چوب بندی برای تربیت نهال میوه
water dog
سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
coach dog
یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
injudiciously
بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
penny a liner
کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
pig headedly
ازروی کله شقی ازروی کودنی
discerningly
ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
impartially
ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
fast and loose
ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
pusillanimously
ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
train
[teach]
تربیت کردن
rearing
تربیت کردن
abet
تربیت کردن
teach
تربیت کردن
train
تربیت کردن
educating
تربیت کردن
rears
تربیت کردن
reared
تربیت کردن
trained
تربیت کردن
educates
تربیت کردن
rear
تربیت کردن
to bring up
تربیت کردن
educate
تربیت کردن
abets
تربیت کردن
trains
تربیت کردن
give lessons
تربیت کردن
instruct
تربیت کردن
abetting
تربیت کردن
abetted
تربیت کردن
educate
تربیت کردن
expertly
ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
school
تادیب یا تربیت کردن
schools
تادیب یا تربیت کردن
phraseologically
ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
well-bred
با تربیت تربیت شده
zootechny
روش تربیت و رام کردن جانوران
zootechnics
روش تربیت ورام کردن جانوران
to pattern out
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
zootechnician
کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
snarling
کمند
snarled
کمند
tethers
کمند
snarl
کمند
snarls
کمند
lassoed
کمند
tethered
کمند
tethering
کمند
tether
کمند
snard
کمند
nooses
کمند
lasso
کمند
lassoes
کمند
lassoing
کمند
noose
کمند
snares
کمند
snare
کمند
loop
کمند
looped
کمند
loops
کمند
lariat
کمند
springe
کمند
syllabicate
ازروی هجا تجزیه کردن هجابندی کردن
springer
کمند انداز
lariat
با کمند بستن
lasso vt
با کمند گرفتن
breed
تولید کردن تربیت کردن
breeds
تولید کردن تربیت کردن
running noose
کمند خفت دار
scare up
<idiom>
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
extrapolate
ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
extrapolates
ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
extrapolated
ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
extrapolating
ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
fighter direction
هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
bread and point
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
personal
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
liberal education
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
auto
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
autos
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
diagnostics
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
weight belt
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
lowbred
بی تربیت
bearish
بی تربیت
low bred
بی تربیت
impolite
بی تربیت
gentlest
با تربیت
blowzed
بی تربیت
grossest
بی تربیت
churl
بی تربیت
pedagogy
تربیت
well bred
با تربیت
nurturing
تربیت
nurtures
تربیت
mannerliness
تربیت
true bred
با تربیت
grosses
بی تربیت
randy
بی تربیت
nurtured
تربیت
unmannerly
بی تربیت
nurture
تربیت
barbarous
بی تربیت
cultivation
تربیت
unpolished
بی تربیت
gross
بی تربیت
caddish
بی تربیت
good breeding
تربیت
gentler
با تربیت
gentle
با تربیت
gentry
تربیت
ill mannered
بی تربیت
manner
تربیت
upbringing
تربیت
gentrice
تربیت
mannerless
بی تربیت
ill-bred
بی تربیت
grossing
بی تربیت
genteelness
تربیت
half bred
بی تربیت
chuff
بی تربیت
uncivilly
بی تربیت
grosser
بی تربیت
education
تربیت
grossed
بی تربیت
ill bred
بی تربیت
uncivil
بی تربیت
an a woman
زن تربیت شده
educative
تربیت امیز
genteely
از روی تربیت
undisiplined
تربیت نشده
teacher training
تربیت معلم
boors
ادم بی تربیت
schools
تربیت اسب
education
تعلیم و تربیت
carl
ادم بی تربیت
made
تربیت شده
physical education
تربیت بدنی
school
تربیت اسب
boor
ادم بی تربیت
trainable
تربیت پذیر
schooling
تربیت اسب
accomplished
تربیت شده
rudesby
ادم بی تربیت
hoyden
روستایی بی تربیت
cad
ادم بی تربیت
reeducation
تربیت مجدد
cads
ادم بی تربیت
steerage
اداره تربیت
cultured
تربیت شده
genteel
تربیت شده
fish culture
تربیت ماهی
computer based training
تربیت مبتنی بر کامپیوتر
correctional institution
کانون اصلاح و تربیت
housebroken
حیوان تربیت شده
disciplinary
تادیبی وابسته به تربیت
culture of bees
پرورش یا تربیت زنبور
underbred
نااصل زاده بی تربیت
zootechnical
وابسته به فن تربیت حیوانات
manege
محل تربیت اسب
aviculture
تربیت مرغ مرغداری
ineducable
غیر قابل تربیت
motor education
تعلیم و تربیت حرکتی
educationally
از راه تعلیم و تربیت
ikon
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
times
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
highbred
دارای تربیت یانجابت خانوادگی
reclaim animal
حیوانات وحشی تربیت شده
gentry
مردمان محترم و با تربیت اصالت
carle
شخص پست ادم بی تربیت
civility
نجابت ورفتار خوب تربیت
ill bred
غیر متمدن بد تربیت شده
manege
مانژ میدان تربیت اسب یاسوارکاری
trainable mentally retarded
عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
wcce
کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
thorough paced
بهمه جور قدم تربیت شده
to send round the hat
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
falconry
تربیت و شکار با قوش وشاهین و باز و عقاب
the churach built him up
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
espalir
چوب بندی جهت تربیت نهال میوه
from
ازروی
dressage
حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
B register
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
facetiously
ازروی شوخی
rakishly
ازروی هرزگی
economically
ازروی اقتصاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com