English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (39 milliseconds)
English Persian
master کسب مهارت کردن
mastered کسب مهارت کردن
masters کسب مهارت کردن
Search result with all words
metrist کسی که در متر کردن مهارت دارد
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
ship handling مهارت در کار کردن با ناو مانور دادن ناو
Other Matches
proficiency rating طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
qualification card کارت مهارت در تیراندازی کارت ثبت میزان مهارت
knack مهارت
light handedness مهارت
deftness مهارت
masterkiness مهارت
sophistication مهارت
competence مهارت
ham-fisted بی مهارت
handiness مهارت
proficiency مهارت
ham handed بی مهارت
executes مهارت
maladroit بی مهارت
executing مهارت
gripe مهارت
unskillful بی مهارت
inexpert بی مهارت
executed مهارت
skilless بی مهارت
skill less بی مهارت
skill مهارت
adeptness مهارت
execute مهارت
adroitness مهارت
facility مهارت
inapt بی مهارت
unskilled بی مهارت
know-how مهارت
technique مهارت
dextrously به مهارت
expertise مهارت
workmanship مهارت
grooves مهارت
groove مهارت
incompetent بی مهارت
artifices مهارت
techniques فن مهارت
artifice مهارت
techniques مهارت
proficiency pay حق مهارت
qualification مهارت
ingenuity مهارت
credential مهارت
expertise مهارت
skill مهارت
ham fisted بی مهارت
technique فن مهارت
weed آدم بی مهارت
manual skill مهارت دستی
craft مهارت نیرنگ
crafts مهارت نیرنگ
milquetoast آدم بی مهارت
human skill مهارت انسانی
unskil ناشی بی مهارت
cissy آدم بی مهارت
pussy [Am E] آدم بی مهارت
expertness خبرویت مهارت
sport skill مهارت ورزشی
tactless بی مهارت بی سلیقه
jessy آدم بی مهارت
tactlessly بی مهارت بی سلیقه
jessie آدم بی مهارت
pantywaist [Am En] آدم بی مهارت
wet آدم بی مهارت
weenie [Am E] آدم بی مهارت
salesmanship مهارت در فروشندگی
qualification مهارت فنی
skill مهارت فنی
natatorial skill مهارت در شنا
seamanship مهارت در دریانوردی
motor skill مهارت حرکتی
wimp آدم بی مهارت
combat proficiency مهارت رزمی
competence مهارت فنی
qualifies کسب مهارت
qualification مهارت فنی
manipulation انجام با مهارت
proficiency مهارت تخصص
qualification کسب مهارت
up one's alley <idiom> مهارت درچیزی
tact کاردانی مهارت
skill learning مهارت اموزی
skill level پایه مهارت
namby-pamby آدم بی مهارت
sissy آدم بی مهارت
credential مهارت فنی
dauber نقاش بی مهارت
weakling آدم بی مهارت
fundamental skill مهارت بنیادی
wuss(y) آدم بی مهارت
mollycoddle آدم بی مهارت
qualify کسب مهارت
versatility روانی مهارت
softie/softy آدم بی مهارت
fine skill مهارت فریف
skillful Šetc با مهارت ماهرانه
qualification record پرونده مهارت فنی
qualification badge نشان مهارت در تیراندازی
stickhandling مهارت در استفاده از چوب
conveyancing مدیریت از روی مهارت
skill مهارت عملی داشتن
wonderwork کار عجیب مهارت
sport skill pattern الگوی مهارت ورزشی
showboating نمایش دادن مهارت
sword play مهارت در بکارگیری شمشیر
technomotorial skill مهارت تکنیکی- حرکتی
skill level پایه مهارت فنی
expert badge نشان مهارت در تیراندازی
spiller خوش شانسی نه مهارت
fine art هر مهارت هنری وفریف
surfmanship مهارت در موج سواری
seaman ship مهارت در راندن قایق
diplomatically از روی مهارت و بصیرت
facileness مهارت عدم ثبات
techniques اصول مهارت روش فنی
dan درجه 1 تا 01 برای مهارت در دفاع
ropemanship مهارت دربندبازی یا بالارفتن از طناب
technique اصول مهارت روش فنی
veteran skill مهارت و کهنه کاری کارازمودگی
rate میزان مهارت شدت تغییرات
overwrought تهیه شده ازروی مهارت
quaint از روی مهارت عجیب و جالب
to play a poor game ناشی بودن مهارت نداشتن
rates میزان مهارت شدت تغییرات
gymkhanas مسابقه مهارت اتومبلرانی درمحوطه پارکینگ
cats استفاده از کامپیوتر برای یادگیری یک مهارت
gymkhana مسابقه مهارت اتومبلرانی درمحوطه پارکینگ
syllogist کسیکه مهارت درقیاس منطقی دار د
technique روش با مهارت برای انجام کاری
techniques روش با مهارت برای انجام کاری
seed رده بندی برحسب مهارت وقدرت
up one's street [British English] , down one's alley [American English] مناسب ذوق وسلیقه [مهارت درچیزی ]
to be out of one's depth از توانایی و یا مهارت [کسی] خارج بودن
seeds رده بندی برحسب مهارت وقدرت
cat استفاده از کامپیوتر برای یادگیری یک مهارت
seaman's eye دقت پیش بینی ملوانی مهارت دریایی
mallet goal نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
test examiner مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
he muddled through بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
slugger بوکسوری که بیشتر به قدرت خود اتکا دارد تا مهارت
triple threat بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
don't give up the day job <idiom> [در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
solocross مسابقه در محوطه پارکینگ برای کشف مهارت راننده
to be unable to hold a candle to somebody <idiom> در برابر کسی پائین رتبه بودن [در توانایی یا مهارت و غیره]
trials مسابقه مهارت موتورسواردر مسیر با مانع سه حرکت مجاز در پرشهاو پرتابها درهر دور
trial مسابقه مهارت موتورسواردر مسیر با مانع سه حرکت مجاز در پرشهاو پرتابها درهر دور
self- که هر قطعه جدید اطلاع را یا قانون را به پایگاه داده اضافه میکند تا دانش مهارت و کارایی آن افزوده شود
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
advanced level پایه مهارت عالی در سطح عالی
reconditioning training اموزش تجدید مهارت اموزش توجیهی
trickier خدعه امیز مهارت امیز
trickiest خدعه امیز مهارت امیز
tricky خدعه امیز مهارت امیز
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com