English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
English Persian
red کسری داشتن حساب
redder کسری داشتن حساب
reddest کسری داشتن حساب
reds کسری داشتن حساب
Other Matches
reckons حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
short کسری داشتن
shorter کسری داشتن
shortest کسری داشتن
account حساب داشتن در بانک
to know the score <idiom> سری توی حساب داشتن
bank on <idiom> اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
clearance تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
capitalized expense هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books. حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings تصفیه حساب صورت حساب
reckoning تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
shortcomings کسری
fraction line خط کسری
fractions کسری از
fraction کسری از
deficit کسری
fractionary کسری
aliquot کسری
deficits کسری
fractional کسری
leakages کسری
leakage کسری
shortages کسری
fractional part جز کسری
inadequate کسری
shortage کسری
shortfall کسری
shortsage کسری
shortfalls کسری
shortcoming کسری
leakage or breakage کسری
fractional size اندازه کسری
fractional turn چرخش کسری
trade gap کسری تجارتی
fractionation method روش کسری
lacked فقدان کسری
shortest تک تیر کسری
deficiency کسری ایراد
leakage کمبود و کسری
trade deficit کسری تجارت
leakages کمبود و کسری
fixed point part جزء کسری
budget deficit کسری بودجه
short تک تیر کسری
basic deficit کسری اساسی
basic deficit کسری کلی
trade deficit کسری بازرگانی
mantissa جزء کسری
two thousand odd 0002 و کسری
fractional pitch گام کسری
under کسری دار
under- کسری دار
fractional rotation گردش کسری
lacks فقدان کسری
shorter تک تیر کسری
lack فقدان کسری
deficiencies کسری ایراد
trade balance deficit کسری تراز تجاری
make up a deficit تامین کردن کسری
mantissa بخش کسری عدد
root توان کسری یک عدد
lag rate میزان کسری پرسنل
roots توان کسری یک عدد
make up a deficit جبران کردن کسری
account حساب صورت حساب
lag rate نسبت کسری نیروی انسانی
to invert a fraction برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
improper fraction کسری که صورت ان بزرگتر از مخرج باشد
real number عددی که با بخش کسری همراه است .
proportional parts بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
he calcn lates with a اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation حساب تامین اعتبار باز حساب باز
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
leakage مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
leakages مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
integer گونه سریع تر BASIC که فقط از ریاضیات صحیح استفاده میکند و عدد کسری نمیپذیرد
integers گونه سریع تر BASIC که فقط از ریاضیات صحیح استفاده میکند و عدد کسری نمیپذیرد
fractional reserve banking روش مبتنی بر ذخیره جبران کسری در امریکا در ازای هرصد دلاری که مشتریان دربانک می گذارد
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
decimal نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
decimals نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
floating علامت عددی در عدد کسری که با یک نقط ه پس از اولین رقم و بعد توان نشان داده میشود. تا همه اعداد به حالت استاندارد نمایش داده شوند
droppage کسری پرداخت کسر پرداخت
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
tab حساب
science of numbers حساب
tallying حساب
scores حساب
tally حساب
score حساب
tallies حساب
algorism حساب
tallied حساب
to my a به حساب من
scoreless بی حساب
tabs حساب
to keep score حساب
incalculable بی حساب
scored حساب
accountants ذی حساب
in favour of به حساب
arithmetic حساب
incomputable بی حساب
reckoning حساب
dam design حساب سد
reckonings حساب
accountant ذی حساب
account حساب
day of r روز حساب
differential calulus حساب فاضله
science of numbers علم حساب
differential calculus حساب فاضله
design assumption فرضیه حساب
account حساب کردن
cipher حساب کردن
ciphers حساب کردن
loan account حساب وام ها
make much of حساب بردن از
stock account حساب موجودی
stability calculation حساب پایداری
account حساب پس دادن
calculate حساب کردن
calculated حساب کردن
calculates حساب کردن
liquidate حساب را واریزکردن
fluxion حساب فاضله
cyphers حساب کردن
liquidating حساب را واریزکردن
account with [at] a bank حساب بانکی
integral calculus حساب جامعه
profit and loss a حساب سودوزیان
integral calculvs حساب جامعه
notcher حساب نگهدار
accountable مسئول حساب
detail حساب ریز
liquidates حساب را واریزکردن
the bill صورت حساب
imprest حساب تنخواه
sum حساب کردن
checking out تسویه حساب
sums حساب کردن
ibm computer ماشین حساب ای بی ام
pridicate calculus حساب مسندات
production account حساب تولید
liquidated حساب را واریزکردن
in f.of به حساب بنفع
detailing حساب ریز
joint account حساب مشترک
misreckon بد حساب کردن
return account حساب بازگشت
rule of thumb حساب انگشت
minculculate بد حساب کردن
rule of thumb حساب سر انگشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com