English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
bookworm کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
bookworms کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
Other Matches
faunist کسیکه مطالعه درجانوران یک کشورمیکند
He takes ( heels) much interest in politics. به سیاست خیلی علاقه دارد
ladies' man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
lady's man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' men مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
gigman کسیکه درشکه تک اسبه دارد
liveryman کسیکه لباس نوکری بر تن دارد
color bearer کسیکه پرچم را درجایگاه نگه می دارد
After dinner he likes to retire to his study. پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
shoo in کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
laboratorian کسیکه در ازمایشگاه یاکارخانه شیمیائی تخصص دارد
green thumbed کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
abstainer پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
dipsomaniac کسیکه میل مفرط بنوشابههای الکلی دارد
wisenheimer کسیکه معلومات سطحی درهمه چیز دارد
towhead کسیکه موهای مایل به سفیدیا خاکستری دارد
weisenheimer کسیکه معلومات سطحی در همه چیز دارد
hereditarian کسیکه عقیده بتوارث تمایلات طبیعی وروحی دارد
natural philosopher فیزیک خوان کسیکه که عقیده به اصالت طبیعت دارد
advantaged کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
interloper کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
interlopers کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
negationist کسیکه عادت دارد همه چیز راانکار یا تکذیب کند
monophysite کسیکه عقیده دارد باینکه مسیح دارای یک ذات است و بس
usufructuary کسیکه از عین ونماات ملک دیگری حق دارد استفاده کند
advowee کسیکه حق دارد اشخاصی رابرای تصدی مقامات وقفی کلیسامعرفی کند
nympholept کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
feasability study مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
metaphrast کسیکه در تبدیل عبارات ادبی یادرتبدیل نظم به نثریانثربه نظم دست دارد
disinterest بی علاقه کردن بی علاقه شدن
karyosystematice بخشی از رده بندی موجودات که روابط طبیعی انهارابوسیله مطالعه خصوصیات سلولی موجودات مورد مطالعه قرارمیدهد
mediaevalist کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
strippers کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
stripper کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
nonchalant بی علاقه
fondness علاقه
penchant علاقه
binds علاقه
bind علاقه
uninterested بی علاقه
ties علاقه
interests علاقه
interest علاقه .
interest علاقه
unresponsive بی علاقه
tie علاقه
disinterested : بی علاقه
affection علاقه
stomachy بی علاقه
interests علاقه .
disaffection عدم علاقه
self concern علاقه بنفس
consuming علاقه-عشق
focal point علاقه - سرگرمی
put up with <idiom> علاقه مند
calf love علاقه دمدمی
(not one's) cup of tea <idiom> علاقه ویژه
going for (someone) <idiom> علاقه کسی
fondly از روی علاقه
beloved مورد علاقه
renunciation قطع علاقه
disinterest علاقه نداشتن
enthusiasts علاقه مند
enthusiastic علاقه مند
enthusiast علاقه مند
interested علاقه مند
interestedness علاقه مندی
it is of interest to me من در ان علاقه مندم
laceman علاقه بند
concerned علاقه مند
tendencies علاقه مختصر
liking ذوق علاقه
tendency علاقه مختصر
necrophagia علاقه به اجساد
property علاقه مایملک
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
heterosexuality علاقه بجنس مخالف
unconcern عدم علاقه خونسردی
uniterested بی علاقه بی دخل وتصرف
fancying تفننی علاقه داشتن به
fancy تفننی علاقه داشتن به
spelunking علاقه به غار شناسی
disaffect از علاقه و محبت کاستن
fancied تفننی علاقه داشتن به
to pique علاقه مند کردن
fanciest تفننی علاقه داشتن به
You have piqued my interest in ... تو من را به ... علاقه مند کردی.
fancies تفننی علاقه داشتن به
shebang امر مورد علاقه
To be interested in ( keen on ) some thing . به چیزی علاقه داشتن
fancy free بی علاقه عاری از عشق
To sever ones ties . to lose interest. قطع علاقه کردن
earnest سنگین علاقه شدید به چیزی
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
idiopathy علاقه خاص ناخوشی جداگانه
interested parties اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
extemporarily بی مطالعه
studying مطالعه
study مطالعه
etude مطالعه
offhandedly بی مطالعه
reading مطالعه
studies مطالعه
offhanded بی مطالعه
off hand بی مطالعه
readings مطالعه
extemporal بی مطالعه
perusal مطالعه
uncommunicative بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر
wanderlust علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
It is of no interest to me at all. من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
turfman صاحب اسب و علاقه مند به اسبدوانی
motion study مطالعه ی حرکت
portable standard چراغ مطالعه
studied از روی مطالعه
system study مطالعه سیستم
praxeology مطالعه رفتارانسان
lucubration مطالعه سخت
studios اطاق مطالعه
studio اطاق مطالعه
feasibility study مطالعه امکانپذیری
impromptu بی مطالعه تصنیف
study habits عادتهای مطالعه
determine مطالعه کردن
check مطالعه کردن
bolt [examine] مطالعه کردن
evaluate مطالعه کردن
study مطالعه کردن
dissect [analyse] مطالعه کردن
assay مطالعه کردن
surveys مطالعه مجمل
analyze [American] مطالعه کردن
analyse [British] مطالعه کردن
survey مطالعه مجمل
surveyed مطالعه مجمل
enquire into مطالعه کردن
investigate مطالعه کردن
at sight بی مطالعه قبلی
look into مطالعه کردن
survey مطالعه کردن
scrutinize مطالعه کردن
inspect مطالعه کردن
explore مطالعه کردن
unstudied مطالعه نشده
examine مطالعه کردن
heterosexuals مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
adonis جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
heterosexual مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
the iron interest کسانی که در معاملات اهن علاقه مند هستند
shrug your shoulders <idiom> نشانه بی علاقه [لاقید] یا نا آگاه بودن [اصطلاح]
theatre fiend آدم دیوانه وار علاقه مند به تیاتر
sub judice مورد مطالعه دادگاه
geologic survey مطالعه زمین شناسی
self study مطالعه پیش خود
myrmecologyt مطالعه علمی مورچگان
psychognosy مطالعه عمیق روانی
cella [اتاق مطالعه ی راهبها]
psychognosis مطالعه عمیق روانی
feasibility study مطالعه امکان سنجی
well-read اهل مطالعه و تحقیق
well read اهل مطالعه و تحقیق
teppetology مطالعه ریشه ای فرش
to pore [over; on] به مطالعه دقیق پرداختن
thought-out سنجیده مطالعه شده
analysed جزئیات را مطالعه کردن
analyses جزئیات را مطالعه کردن
analysing جزئیات را مطالعه کردن
analyzed جزئیات را مطالعه کردن
analyzes جزئیات را مطالعه کردن
teleology مطالعه حکمت غایی
to study out با بر رسی یا مطالعه پیداکردن
metallography مطالعه الیاژهای فلزی
analyse جزئیات را مطالعه کردن
criminology مطالعه علمی جرم
thought out سنجیده مطالعه شده
subject مبحث موضوع مطالعه
subjected مبحث موضوع مطالعه
analyzing جزئیات را مطالعه کردن
subjecting مبحث موضوع مطالعه
subjects مبحث موضوع مطالعه
demography مطالعه مهاجرت جمعیت
ethnography مطالعه علمی نژادها
association for women in computing متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
aficionado کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است.
Absence makes the heart grow fonder. <proverb> جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
addict کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
methods of economic study روشهای مطالعه علم اقتصاد
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
flexible arm lamp چراغ مطالعه قابل انعطاف
sight-read بدون مطالعه قبلی خواندن
gastroenterology مطالعه معده و روزده وبیماریهای ان
rheological <adj.> علم مطالعه تغییر شکل و جریان ماده
integrate circuit technology مطالعه فن مدار مجتمع تکنولوژی ای سی
income and expenditure approach مطالعه جریان پول و اثاراقتصادی ان
optics علم مطالعه در خواص نور
geophysical survey مطالعه خواص فیزیکی زمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com