English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (6 milliseconds)
English Persian
summer school کلاس تابستانی
summer schools کلاس تابستانی
Other Matches
aestival تابستانی ناخوشی تابستانی
summer تابستانی
summers تابستانی
estival تابستانی
zucchini کدوی تابستانی
estival ناخوشی تابستانی
summer schools مدرسه تابستانی
summer solstic انقلاب تابستانی
summer house خانه تابستانی
summer solstice انقلاب تابستانی
vacation camp [American E] پایگاه تابستانی
gazeboo عمارت تابستانی
summer pudding پودینگ تابستانی
daylight saving time ساعت تابستانی
summer school مدرسه تابستانی
aestivation رخوت تابستانی
summery شبیه تابستان تابستانی
kiosk خانه تابستانی دکه
cocozelle کدوی قلیانی تابستانی
kiosks خانه تابستانی دکه
dry skiing تمرینات تابستانی اسکی درسالن
summer draft خط ارتفاع بار تابستانی کشتی
summer draft سطح بار امن تابستانی
summer bed of a river بستر تابستانی رودخانه مسیل
gazebo عمارت تابستانی که چشم اندازخوبی داشته باشد
homeroom کلاس
cl کلاس
grades کلاس
schoolroom کلاس
schoolrooms کلاس
classed کلاس
class کلاس
classes کلاس
grade کلاس
classing کلاس
formroom کلاس درس
first class فرست کلاس
economy class اکونومی کلاس
surveillant مبصر کلاس
lower class بی کلاس [در جامعه]
] کلاس درس
form room [British کلاس درس
schoolroom کلاس درس
classroom کلاس درس
underclass بی کلاس [در جامعه]
subclass بی کلاس [در جامعه]
he stands first in his class او در کلاس خود
insulation class کلاس ایزولاسیون
homeroom کلاس درس
classrooms کلاس درس
grades کلاس کیفیت
classroom کلاس درس
skull practice کلاس اموزشی
grade کلاس کیفیت
surveyors مبصر کلاس پیمایشگر
classification روش کلاس بندی
insulation class کلاس عایق بندی
classifications روش کلاس بندی
surveyor مبصر کلاس پیمایشگر
hit the books <idiom> برای کلاس آماده شدن
He is at the bottom of the class. اوشاگرد آخر کلاس است
classing محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
The professor stepped into the classroom. استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
class محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classes محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
I benefited greatly from the english course. از کلاس انگلیسی استفاده فراوانی بردم .
classed محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
day schools مدرسهای که فقط در روز کلاس دارد
day school مدرسهای که فقط در روز کلاس دارد
inheritances انتقال خصوصیات یک کلاس یا نوع داده به دیگری
inheritance انتقال خصوصیات یک کلاس یا نوع داده به دیگری
sub- تعداد دادههای مربوط به یک داده در کلاس اصلی
aestivate رخوت تابستانی داشتن تابستان را بحال رخوت گذراندن
inherits یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
inheriting یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
inherit یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
resident school مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
taxi dancer دختری که در کلاس رقص یاکاباره در مقابل پول بامشتریان دیگر میرقصد
skull practice کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
high class communication set دستگاه مخابراتی با کلاس بالادستگاه مخابراتی پر ارزش
work sheet کار در کلاس برگ کار
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com