English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 93 (6 milliseconds)
English Persian
rotary گردنده چرخنده
Other Matches
constant speed drive چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
rotative چرخنده
gyrator چرخنده
whirler چرخنده
wheeler چرخنده
roller door در چرخنده
revolving چرخنده
gig هر چیز چرخنده
turntables سکوب چرخنده
gyratory traffic امد و شد چرخنده
rotary current جذر و مد چرخنده
gigs هر چیز چرخنده
universal joint مفصل چرخنده
rigid rotor چرخنده صلب
swivelgun توپ چرخنده
rotary ماشین چرخنده
turntable سکوب چرخنده
turner چرخ کار چرخنده
girandole نوعی اتشبازی چرخنده
warping head استوانه چرخنده بکسل لنگر
rollman کارگر روی ماشین غلتک داریا چرخنده
gyromagnetic وابسته به خواص مغناطیسی جسم الکتریکی چرخنده
reels دستگاه چرخنده خالی که نوار را که از طرف پر می چرخد ذخیره میکند
reel دستگاه چرخنده خالی که نوار را که از طرف پر می چرخد ذخیره میکند
reeled دستگاه چرخنده خالی که نوار را که از طرف پر می چرخد ذخیره میکند
reeling دستگاه چرخنده خالی که نوار را که از طرف پر می چرخد ذخیره میکند
ambulant گردنده
ambulatory گردنده
rotors گردنده
rotative گردنده
gyral گردنده
in eyre گردنده
gyrant گردنده
roller door در گردنده
revolvable گردنده
rotor گردنده
wheeler گردنده
swivels گردنده
swivel گردنده
rotary گردنده
trochoid گردنده
driven گردنده
swivelled گردنده
runner گردنده گشتی
runners گردنده گشتی
pivot arm میله گردنده
magnet wheel چرخ گردنده
swivel مفصل گردنده
gyratory چرخی گردنده
swivelled مفصل گردنده
revolving گردنده دورانی
rotor plates جوشنهای گردنده
rotator ماهیچه گردنده
circumambient گردنده بدور
circumsolar دورخورشید گردنده
swivels مفصل گردنده
excursive اواره گردنده
itineratly بطور گردنده
roasting jack سیخ کباب گردنده
bucket تیغه گردنده توربین
buckets تیغه گردنده توربین
rotary wing aircraft هواپیما با بال گردنده
churn بوسیله اسباب گردنده
churned بوسیله اسباب گردنده
churns بوسیله اسباب گردنده
rundle استوانه گردنده گوی
rotors قسمت گردنده ماشین
rotor قسمت گردنده ماشین
precess در خط سیر محورجسم گردنده تغییرپیداشدن
stator جزء ثابت در هر ماشین گردنده
overshot گردنده به نیروی ابی که ازبالا میریزد
chopper هواپیمایی با بال گردنده بویژه هلیکوپتر
choppers هواپیمایی با بال گردنده بویژه هلیکوپتر
windage کاهش دور وسیله گردنده دراثر پسای هوا
blade flapping حرکت تیغههای گردنده هلیکوپتر حول لولای افقی
giants stride تیری که قسمت بالای ان گردنده وطنابهایی ازان اویخته اس
potter wheel صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
pantoscope دوربین عکاسی که عدسی گردنده داردوازدورنمای مسلسل عکس برمیدارد
bulb root وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
ledger blade تیغه پارچه بری که دریک جاایستاده و پره گردنده دارد
tack weld وسیلهای برای سنجش ونمایش سرعت شفت گردنده جوش موقتی
quill shaft شفت گردنده باریکی با سرهزارخار مانند که در مادگی دیگری جفت میشود
panoramic camera دوربین عکاسی که عدسی گردنده داردو ازدورنمای مسلسل عکس برمیدارد
waggly تلو تلو خور چرخنده
turnstile تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
turnstiles تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
commutator سری هادیهایی که بصورت شعاعی از یکدیگر جدا شده وبصورت حلقهای دور تا دورشفت گردنده ژنراتور قرارگرفته اند
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
vane pump خانواده وسیعی از پمپهای سیالات که در ان سطوح تخت در محفظههای خارج ازمرکز دور تا دور شفت گردنده دوران میکنند
swivel اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivelled اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivels اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com