English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
ability grouping گروه بندی بر پایه توانایی
Other Matches
grouping گروه بندی
regimentalation گروه بندی
regimentation گروه بندی
groupings گروه بندی
to form into groups گروه بندی کردن
part of ship گروه بندی کار
ungrouped گروه بندی نشده
grouped گروه بندی شده
heavenly hierarchy پایه بندی فرشتگان
group جمعیت گروه بندی کردن
groups جمعیت گروه بندی کردن
benefit theory of taxation نظریه مالیات بندی بر پایه انتفاع
packs گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
intelligence 1-توانایی پاسخ دادن . 2-توانایی وسیله برای اجرای و پردازش برنامه
proficiency rating طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
beach group گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
hatch beam پایه دریچه پایه دهلیز
base width عرض پایه پهنای پایه
task forces گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task force گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
evaluation rating درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
decimals تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
decimal تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
stable گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes گروه بیشمار گروه
horde گروه بیشمار گروه
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
carpet classification طبقه بندی [درجه بندی] فرش
base piece پایه پایه استقرار
socle پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان
telescopic دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
packaging ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
battery of tests گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
defense classification طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
lineaments طرح بندی صورت بندی
laggin اب بندی کردن اب بندی ناوها
wording جمله بندی کلمه بندی
classifications طبقه بندی رده بندی
classification طبقه بندی رده بندی
lineament طرح بندی صورت بندی
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
regrade تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
potentiality توانایی
qualification توانایی
faculties توانایی
expertise توانایی
power توانایی
means توانایی
powering توانایی
powered توانایی
capability توانایی
able-bodied توانایی
powers توانایی
skill توانایی
credential توانایی
faculty توانایی
potentialities توانایی
competence توانایی
influence توانایی
authority توانایی
ably با توانایی
strenght توانایی
reaching توانایی
influencing توانایی
reaches توانایی
reached توانایی
reach توانایی
might توانایی
energies توانایی
potence توانایی
influenced توانایی
potently با توانایی
abilities توانایی
influences توانایی
puissance توانایی
energy توانایی
ability توانایی
powerlessly با عدم توانایی
reasoning ability توانایی استدلال
general ability توانایی عمومی
ability test آزمون توانایی
capacities صلاحیت توانایی
capacities توانایی گنجایش
verbal ability توانایی کلامی
capability توانایی مقدورات
to the best of ones ability بامنتهای توانایی
numerical ability توانایی عددی
feasibility توانایی انجام
sentience توانایی حسی
capacity توانایی کار
capacity صلاحیت توانایی
capacity توانایی گنجایش
capacities توانایی کار
non ability عدم توانایی
vim انرژی توانایی
strength قوه توانایی
mental ability توانایی ذهنی
authority توانایی اجازه
risibility توانایی خندیدن
potency توانایی نیرومندی
spatial ability توانایی فضایی
energies توانایی کار
special ability توانایی اختصاصی
strengths قوه توانایی
working capacity توانایی کار
convertibility توانایی تغییر
if possible در صورت توانایی
energy توانایی کار
have (something) going for one <idiom> توانایی داشتن
gift wrap بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
nondeletable عدم توانایی حذف
starting power توانایی راه اندازی
get to <idiom> توانایی داشتن برای
one-upmanship <idiom> توانایی سر بودن از دیگران
almightiness توانایی برهمه چیز
(have) what it takes <idiom> توانایی انجام کار
capable توانایی انجام کاری
absorptive توانایی مکش یا جذب
solvency توانایی پرداخت بدهی
nonscrollable عدم توانایی انتقال
authority توانایی انجام کاری
psi ability توانایی فرا روانی
overload تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
feel up to (do something) <idiom> توانایی انجام کاری رانداشتن
overloaded تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
overloads تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
authorization اجازه یا توانایی انجام کاری
as far as in me lies تا انجاکه در حدود توانایی من است
authorisations اجازه یا توانایی انجام کاری
insolvent فاقد توانایی پرداختن دیون
potential <adj.> [توانایی برای انجام کاری]
mac quarrie test for mechanical ability آزمون توانایی فنی مک کواری
with all one's might با تمام نیرو با همه توانایی
with might and main با تمام نیرو با همه توانایی
I don't have it in my power to help you. من توانایی کمک به شما را ندارم.
may توانایی داشتن قادر بودن
insolvency عدم توانایی در پرداخت بدهی
knowledge is power دانایی توانایی است توانابودهرکه دانابود
waiting delay تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
school and college ability test آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
conduction توانایی یک ماده برای هدایت جریان
degradation کمبود توانایی پردازش به علت خرابی
terman group test of mental ability آزمون گروهی توانایی ذهنی ترمن
potential توانایی انرژی برای کار کردن
otis lennon mental ability test آزمون توانایی ذهنی اوتیس-لنون
circuit اطلاعات مربوط به توانایی یک مدار مخصوص
to be out of one's depth از توانایی و یا مهارت [کسی] خارج بودن
circuits اطلاعات مربوط به توانایی یک مدار مخصوص
security classification طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
black designation علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
Let's see how much you can take. <idiom> ببینیم تا چه حد توانایی [استقامت] داری . [اصطلاح روزمره]
Stress reduces an employee's working capacity' استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
channel ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channeled ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
conductive مربوط به توانایی ماده برای هدایت جریان
to see what [mettle] he is made of <idiom> تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
reliability توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
channelled ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channels ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
random access توانایی دستیابی سریع به محلهای حافظه به هر ترتیبی
channeling ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
arithmetic توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
civil nuclear powers کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
maintainability توانایی ترمیم سریع و کارا در صورت بروز خرابی
capacitance توانایی یک عنصر برای ذخیره سازی بار الکتریکی
otis quick scoring mental ability test آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
HRG توانایی نمایش تعداد زیادی پیکس در واحد مساحت
interoperability توانایی دو وسیله یا کامپیوتر برای رد و بدل کردن اطلاعات
to prove oneself نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
design load حداکثر بار یا نیرویی که اجزاء سازهای توانایی ان را دارند
computing میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
transparent نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
transparently نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
failure safety [توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
congestion وضعیتی که در آن نیازهای ارتباطی یا فرآیند ها بیشتر از توانایی مستقیم باشد
resolutions توانایی نمایش یا تشخیص تعداد زیادی پیکسل در واحد مساحت
nanocomputer کامپیوتری که توانایی پردازش داده ها را دربیلیونیمهای یک ثانیه دارا میباشد
multitasking توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرا دو یا چند برنامه همزمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com