Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
clean bill of health
<idiom>
گواهی سلامتی
Other Matches
probate
گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
eye-witnesses
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate
گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
eyewitnesses
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
peace
سلامتی
recoveries
سلامتی
recovery
سلامتی
CHEERS
به سلامتی
Cheers!
[British E]
به سلامتی!
Cheerio!
به سلامتی!
health centre
مرکز سلامتی
back on one's feet
<idiom>
به بهترین سلامتی رسیدن
health impairing
مضر برای سلامتی
wellbeing
سلامتی و خوشی خوشبختی
to propose a person
سلامتی کسیرا گفتن
Watch your health!
مواظب سلامتی خودت باش!
She always ignores her health.
هیچوقت بفکر سلامتی اش نیست
valetudinarianism
احساس ضعف و سستی وسواس سلامتی
Exercize is good for the health.
ورزش برای سلامتی خوب است
valetudinarian
کسیکه نسبت به سلامتی و تندرستی خودوسواسی است
valetudinary
کسیکه نسبت به سلامتی و تندرستی خودوسواسی است
lucidity
اشکاری دوره سلامتی وهوشیاری روشن بینی
certifying
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
Ask your doctor or pharmacist about any health risks and possible side effects.
در مورد هر خطرات سلامتی و عوارض جانبی احتمالی از دکتر یا داروساز خود بپرسید.
testimonies
گواهی
certificates
گواهی
legalization
گواهی
oral evidence
گواهی
certificate
گواهی
testimony
گواهی
certification
گواهی
attestation
گواهی
witnesses
گواهی
witnessed
گواهی
witness
گواهی
warrants
گواهی
warranting
گواهی
report
گواهی
reference
[testimonial]
گواهی
mark
گواهی
grade
گواهی
certificate
[official document]
گواهی
attestation
گواهی
witnessing
گواهی
depositions
گواهی
deposition
گواهی
evidence
گواهی
warrant
گواهی
warranted
گواهی
certificate of quantity
گواهی کمیت
certification
گواهی کردن
certificate of inspection
گواهی بازرسی
certificate of health
گواهی بهداشت
to call in evidence
گواهی خواستن از
certificate of weight
گواهی وزن
certificate of measurement
گواهی وزن
certificate of survey
گواهی بازدید
deposing
گواهی دادن
certificate of receipt
گواهی رسید
certificate of quality
گواهی کیفیت
certificate of measurement
گواهی مقدار
certificate of receipt
گواهی وصول
certificate of origin
گواهی مبداء
certificate of origin
گواهی مبدا
certificate of quantity
گواهی مقدار
certificate of survey
گواهی بازرسی
certificating of quantity
گواهی کمیت
quality certificate
گواهی کیفیت
inspection certificate
گواهی نظارت
insurance certificate
گواهی بیمه
interim certificates
گواهی موقت
to bear witness
گواهی دادن
to bear testimony
گواهی دادن
testis
تخم گواهی
speak well for
گواهی دادن
treasury warrant
گواهی خزانه
warrantable
قابل گواهی
certified check
چک گواهی شده
certifier
گواهی کننده
deponent
گواهی نویس
inspection certificate
گواهی بازرسی
false evidence
گواهی کدب
false testimony
گواهی کذب
health certificate
گواهی بهداشت
qualifying certificate
گواهی صلاحیت
warrant
گواهی کردن
attest
گواهی دادن
deposes
گواهی دادن
certificates
گواهی نامه
testimonial
گواهی نامه
testimonials
گواهی نامه
witness
گواهی دادن
depose
گواهی دادن
evidence
ملاک گواهی
depositions
گواهی کتبی
deposition
گواهی کتبی
licensing
گواهی نامه
attested
گواهی دادن
warranted
گواهی حکم
certifying
گواهی کردن
warrant
گواهی حکم
warranted
گواهی کردن
certify
گواهی کردن
certifies
گواهی کردن
warranting
گواهی کردن
certified
گواهی شده
warranting
گواهی حکم
warrants
گواهی کردن
attests
گواهی دادن
certificate
گواهی نامه
attesting
گواهی دادن
witnessed
گواهی دادن
death certificate
گواهی فوت
call to witness
گواهی خواستن از
call in evidence
گواهی خواستن از
birth certificate
گواهی تولد
bear witness
گواهی دادن
bear testimony
گواهی دادن
death certificates
گواهی فوت
testified
گواهی دادن
certificate of a doctor
گواهی پزشک
warrants
گواهی حکم
certificate of deposit
گواهی سپرده
bill of health
گواهی بهداشت
bill of health
گواهی تندرستی
certificate of damage
گواهی خسارت
certificate of compliance
گواهی تطبیق
certificate of analysis
گواهی بررسی
certificate of death
گواهی فوت
back letter
گواهی تضمین
testify
گواهی دادن
witnesses
گواهی دادن
testifying
گواهی دادن
witnessing
گواهی دادن
affiant
گواهی نویس
license
گواهی نامه
testifies
گواهی دادن
vindicable
قابل گواهی واثبات
perjuring
گواهی دروغ دادن
perjure
گواهی دروغ دادن
bill of health
گواهی صحت مزاج
to give evidence before the court
در دادگاه گواهی دادن
taking of evidence
شنوایی گواهی
[حقوق]
hearing of evidence
شنوایی گواهی
[حقوق]
presage
گواهی دادن بر خبردادن از
presages
گواهی دادن بر خبردادن از
presaging
گواهی دادن بر خبردادن از
perjures
گواهی دروغ دادن
share certificate
گواهی مالکیت سهام
cover note
گواهی بیمه نامه
cover note
گواهی پوشش بیمه
packing note
گواهی بسته بندی
notarization
گواهی محضری و رسمی
notice of non payment
گواهی عدم پرداخت
d. certificate
گواهی نامه مرخصی
notice of dishonour
گواهی عدم پرداخت
marriage lines
گواهی نامه عروسی
certificate of exclusive inheritance
گواهی انحصار وراثت
false witness
گواهی یاشهادت دروغ
give evidence of
گواهی دادن در مورد
certificate
گواهی صادر کردن
certificates
گواهی صادر کردن
certificate of measurement
گواهی اندازه و ابعاد
subscriping witness
گواهی کننده سند
certificate of deposit
گواهی پول سپرده
presaged
گواهی دادن بر خبردادن از
to call any one in testimony
از کسی گواهی خواستن
scrip
گواهی نامه موقت
attestor
گواهی دهنده گواه
certificate of deposits
گواهی نامه سپرده
grant probate of a will
صحت وصیتنامهای را گواهی کردن
in witness whereof
برای گواهی مراتب بالا
captions
گواهی مندرج درروی سند
caption
گواهی مندرج درروی سند
docl pass
گواهی ورود به لنگرگاه یاخروج از ان
depone
عزل نمودن گواهی دادن
test
شهادت گواهی بازرسی کردن
tests
شهادت گواهی بازرسی کردن
bankrupts certificate
گواهی نامه اعاده حیثیت
attestation
امضاکسی را گواهی کردن تصدیق
taking of evidence
پذیرش سند و گواهی
[حقوق]
clean bill of health
گواهی نامه بهداشت کشتی
tested
شهادت گواهی بازرسی کردن
To authenticate a signature.
تصدیق امضاکردن ( گواهی امضاء )
to give evdience
گواهی دادن مدرک بودن از
testamur
گواهی نامه گذراندن امتحانات
certified copy
رونوشت گواهی رسمی شده
perjury
سوگند شکنی گواهی دروغ
testimonialize
گواهی نامه یا رضایت دادن
I hereby certify that ….
بدینوسیله تصدیق ( گواهی ) می نمایم که …
hearing of evidence
پذیرش سند و گواهی
[حقوق]
vouchee
کسیکه برای او گواهی وشهادت میدهند
matricula
دفتر ثبت گواهی نامه نویسی
probate
رونوشت گواهی شده وصیت نامه
cdp
Processing Data Certificationin گواهی پردازش داده
internal evidence
مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
floater
گواهی نامه سهام دولتی یا راه اهن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com