English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (9 milliseconds)
English Persian
TO set the fox to keep the geese . <proverb> گوسفند را به گرگ سپردن .
Other Matches
sheepwalk مرتع گوسفند چراگاه گوسفند
deposit سپردن ذخیره سپردن
deposits سپردن ذخیره سپردن
sheep گوسفند
mutton گوسفند
heder گوسفند نر
rams گوسفند نر
rammed گوسفند نر
ram گوسفند نر
sheppy اغل گوسفند
sheep walk چراگاه گوسفند
sheep fold اغل گوسفند
fat tailed sheep گوسفند ایرانی
sheep's feet پاچه گوسفند
sheepcote اغل گوسفند
sheepfold اغل گوسفند
sheep cote اغل گوسفند
reeve اغل گوسفند
persian lamb گوسفند قره کل
ovine شبیه گوسفند
merino گوسفند مرینوس
pestles ران گوسفند
ked شپش گوسفند
kade شپش گوسفند
pestle ران گوسفند
sheep چرم گوسفند
fold اغل گوسفند
sheep skin پوست گوسفند
folds اغل گوسفند
duff سرقت گوسفند
mutton گوشت گوسفند
sheepskin پوست گوسفند
the fat tail of a sheep دنبه گوسفند
rump دنبه گوسفند
rumps دنبه گوسفند
folded اغل گوسفند
coop اغل گوسفند زندان
wether گوسفند اخته خواجه
dorset horn گوسفند شاخ بلندانگلیسی
drover دلال گاوو گوسفند
ewe wool پشم گوسفند ماده
thurl مفصل خاصره گوسفند
longhorn گوسفند شاخ دراز
krimmer پوست گوسفند خاکستری
fold دسته یا گله گوسفند
cabretta چرم نرم گوسفند
riblet انتهای دنده گوسفند
folded دسته یا گله گوسفند
folds دسته یا گله گوسفند
foot rot ناخوشی پا در گاو و گوسفند
bighorn نوعی گوسفند کوهی امریکایی
gid سرگیجه گوسفند و امثال ان گیج
shropshire نژادی از گوسفند بی شاخ انگلیسی
wiltshire نژاد گوسفند سفیدرنگ انگلیسی
depute سپردن
to give in charge سپردن
vest سپردن
give in charge سپردن
vests سپردن
lodgment سپردن
to deliver up سپردن
reposit سپردن
confides سپردن
confided سپردن
entrust سپردن
consigned سپردن
commit سپردن
awarded سپردن
awarding سپردن
committed سپردن
awards سپردن
commits سپردن
consign سپردن
entrusts سپردن
consigning سپردن
entrusting سپردن
consigns سپردن
confide سپردن
committing سپردن
award سپردن
gigot ران گوسفند و غیره که پخته باشد
selected breed [گوسفند یا چهارپای اصلاح نژاد شده]
dorper گوسفند افریقایی سفید صورت سیاه
breakaway هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو رم
chamois چرم بسیارنازک از پوست گوسفند و بز و گوزن
screw to the memory بذهن سپردن
consigning سپردن چیزی به
consign سپردن چیزی به
put out to nurse بدایه سپردن
consigned سپردن چیزی به
to commit to the grave بگور سپردن
consigns سپردن چیزی به
pledge التزام سپردن
pledging التزام سپردن
pledged التزام سپردن
learn by heart ییاد سپردن
to laylow بخاک سپردن
learn by rote یاد سپردن
memorise [British] ییاد سپردن
learn by rote ییاد سپردن
deposits سپردن پس اندازکردن
learn by heart یاد سپردن
memorise [British] یاد سپردن
to leave word in the house در خانه سپردن
to put بدایه سپردن
to put out to nurse بدایه سپردن
memorise [British] بخاطر سپردن
learn by heart بخاطر سپردن
learn by rote بخاطر سپردن
deposit سپردن پس اندازکردن
buries بخاک سپردن
entrust بامانت سپردن
memorised بخاطر سپردن
memorises یاد سپردن
memorises بخاطر سپردن
entrusting بامانت سپردن
entrusts بامانت سپردن
memorized بخاطر سپردن
memorising یاد سپردن
memorising بخاطر سپردن
memorize یاد سپردن
memorize بخاطر سپردن
memorized یاد سپردن
memorizes یاد سپردن
memorizes بخاطر سپردن
memorizing یاد سپردن
memorised یاد سپردن
memorizing بخاطر سپردن
burying بخاک سپردن
bury بخاک سپردن
to lay to rest بخاک سپردن
lay to rest بخاک سپردن
pledges التزام سپردن
obligate ضامن سپردن
inurn بخاک سپردن
surrendered سپردن رهاکردن
surrenders سپردن رهاکردن
surrender سپردن رهاکردن
Baa! بع! [صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
fleece پشم گوسفند وجانوران دیگر پارچه خوابدار
fleeces پشم گوسفند وجانوران دیگر پارچه خوابدار
leg of mutton دارای پاهای مثلثی شکل شبیه گوسفند
fleshing تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
fleecing پشم گوسفند وجانوران دیگر پارچه خوابدار
suet چربی سخت دور کلیه وکمر گوسفند
suint عرق خشک شده روی پشم گوسفند
bail کفالت بامانت سپردن
To memorize something. To commit somthing to memory. چیزی را بخاطر سپردن
To memorize. to learn by heart. حفظ کردن ( بخاطر سپردن )
inhume بخاک سپردن دفن کردن
institutionalization نهادی شدن به پناهگاه سپردن
To abandon oneself to despair. خود رابدست ناامیدی سپردن
plow under بخاک سپردن مستولی شدن بر
skiver چرم نازک شده پوست گوسفند تیماج صحافی وغیره
turn over <idiom> به کسی برای مراقبت با استفاده سپردن
bock یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود تیماج
karakul کاراکول [نژادی از گوسفند آسیائی با رنگ طبیعی سیاه، خاکستری و گاهی قهوه ای]
recognizing دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognizes دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognising دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognises دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognize دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
to idulge oneself in drinking بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
bailment امانت گذاشتن سپردن جنس به تاجری که اعتبارش معلوم نیست باضمانت شخص ثالث
kemp پشم ضخیم [بیشتر مربوط به ناحیه زیر شکم گوسفند بوده که شکننده است و خاصیت رنگ پذیری کمی دارد.]
kilim [glim] گلیم [زیر اندازی ساده از پشم گوسفند یا بز که پرز نداشته و پود نما است و رنگ آمیزی و نقشه آن با استفاده از پودهای رنگی تعیین می شود.]
baa بع بع کردن مثل گوسفند صدا کردن
ba بع بع کردن مثل گوسفند صدا کردن
neural network سیستمی که برنامه هوش مصنوعی را اجرا میکند و نحوه کار مغز و یادگیری و به خاطر سپردن آنرا شبیه سازی میکند
lincoln ایالت لینکلن شایر انگلستان گوسفند نژاد لینکلن شایر ابراهام لینکلن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com