English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English Persian
phihellenic یونانی دوست
Other Matches
hellenism یونانی مابی اداب یونانی
grecism طرز یونانی فرهنگ یونانی
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
hellenize یونانی کردن یونانی ماب کردن
I like to be friends with you. من دوست دارم با تو دوست باشم.
grecian یونانی
Greeks یونانی
pythagorean یونانی
Greek یونانی
I am done with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am [have] finished with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
hellene یونانی خالص
hellenism اصطلاح یونانی
greek text متن یونانی
aphrodite ونوس یونانی
pyrrhonism فلسفه یونانی
poison hemlock شوکران یونانی
graecism اصطلاح یونانی
graecism فرهنگ یونانی
grecism اصطلاح یونانی
grecize یونانی وارکردن
greek gift هدیه یونانی
Greek architecture معماری یونانی
labyrinthine fret نقش یونانی
key pattern زنجیره یونانی
hellenization یونانی شدن
key pattern زبانه یونانی
larchagaric اگاریکون یونانی
grecize یونانی ماب کردن
he is of greek origin اصلش یونانی است
he has small greek کمی یونانی میداند
mu نام حرف یونانی
lambdoidal حرف لام در یونانی
greed orthodox کلیسای ارتدکس یونانی
planform قهرمان یونانی جنگ تروا
solon سولن مقنن یونانی
phi حرف ف درالفبا یونانی
acephalo پیشوندیست یونانی بمعنی
he is of greek origin اصلا یونانی است
crepidoma سکو [در ساختمان یونانی]
tenuis علامت مکث و وقفه در یونانی
betas دومین حرف الفبای یونانی
ajax قهرمان یونانی جنگ تروا
lambda یازدهمین حرف الفبای یونانی
epicurus نام فیلسوف یونانی که معتقد
zeus زاوش رئیس خدایان یونانی
erato غزل و شعر عشقی یونانی
delta حرف چهارم زبان یونانی
epsilon پنجمین حرف الفبای یونانی
deltas حرف چهارم زبان یونانی
gammas حرف سوم الفبای یونانی
gamma حرف سوم الفبای یونانی
alpha حرف اول الفبای یونانی
theseus قهرمان یونانی فاتح امازون ها
sapphic وابسته بشاعره یونانی "سافو"
alphas حرف اول الفبای یونانی
ihs مخفف کلمه یونانی عیسی
mu حرف دوازدهم الفبای یونانی
hippodrome [میدان اسب دوانی یونانی]
choragic [مطعلق به رهبران کر دسته یونانی]
omega اخرین حرف الفبای یونانی
nu سیزدهمین حرف الفبای یونانی
hellenistic وابسته به کلیمیهای یونانی حرف زن
greco پیشوند بمعنی یونان و یونانی
grecize یونانی ماب یایونانی وارشدن
beta دومین حرف الفبای یونانی
iota حرف نهم الفبای یونانی نقطه
Deinocrates [معماری وابسته به کلیمی های یونانی]
greek cross صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
etacism تلفظ e یونانی مانند a انگلیسی در emal
eros نام دارگونه عشق درافسانههای یونانی
ulysses اولیسزقهرمان حماسه اودیسه منسوب به هومرشاعرنابینای یونانی
pi حرف شانزدهم الفبای یونانی عدد هشتاد
klepht یونانی ای که پس ازفتح یونان ....نگاه میداشت راهزن
post classical در باب ادبیات یونانی ورومی گفته میشود
AC و نیز پسوندی است لاتینی یا یونانی معادل -ieمانند
septuagint ترجمه یونانی توریه بدست 07تن درزمان بطلیموس
upsilon نام حرف بیستم الفبای یونانی که بدین شکل
ionian وابسته به مستعمره یونانی در کرانه باختر اسیای صغیر
u جانشینی برای حرف یونانی "mu" به معنای میکرو یاریز میباشد
Chrismon [حرف اول اسم مقدس از سه واژه ی یونانی به نام مسیح]
achromat کلمات پیشوندی است یونانی مشتق از کلمهء achromatos بمعنی
tetra پیشوندیست مشتق ازکلمه یونانی بمعنی چهارودارای چهارقسمت واربعه
achromato کلمات پیشوندی است یونانی مشتق از کلمهء achromatos بمعنی
tetr پیشوندیست مشتق از کلمه یونانی بمعنی چهارودارای چهارقسمت واربعه
Oedipus ادیپوس [افسانه یونانی] [پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
prostyle ایوان پرستش گاههای یونانی که چهار ستون بیشتر نداشت
gradus فرهنگ نظم ونثر لاتین و یونانی که سابقادر انگلستان تدریس میشده
logographer مورخ نثر نویس یونانی پیش از زمان herodotusیونانی که پیشه اش نطق بود
Greek Revival [سبک احیای معماری یونانی که دقیقا کپی از نقش و نگارهای باستانی بود.]
Symbol font نوع نوشتار Trve Type در ویندوز که حاوی تمام نشانه ها و حروف یونانی است
odysseys قطعه منظوم رزمی منسوب به هومر شاعر یونانی حاوی شرح مسافرتهای پر حادثه "ادیسه "
odyssey قطعه منظوم رزمی منسوب به هومر شاعر یونانی حاوی شرح مسافرتهای پر حادثه "ادیسه "
kappa حرف دهم الفبای یونانی که معادل حرف >کاف < فارسی وK انگلیسی است
pleiades هفت دختراطلس که طبق روایات یونانی تبدیل به هفت ستاره شدند پروین
philoginous زن دوست
unfriended بی دوست
dienophile دی ان دوست
philogynist زن دوست
hydrophilic compound اب دوست
hydrophilic اب دوست
bozo دوست
heart-to-heart دوست
schoolmates دوست
chums دوست
chum دوست
ally دوست
friend دوست
friends دوست
allying دوست
formalist دوست
schoolmate دوست
buddies دوست
amicable دوست
buddy دوست
heart to heart دوست
heart-to-hearts دوست
leal دوست
friendless بی دوست
patiot میهن دوست
phiadelphian نوع دوست
his friend's murder قتل دوست او
zoophilous حیوان دوست
oxyphil اسید دوست
lithophilous سنگ دوست
liquorish نوشابه دوست
lipophilic چربی دوست
I need my e من دوست دارم
ornithophilous مرغ دوست
nucleophile هسته دوست
myrmecophilous مورجه دوست
negrophil سیاه دوست
negrophil زنگی دوست
necrophilous لاشه دوست
oxyphile اسید دوست
philanthrope بشر دوست
unlovely دوست نداشتنی
pen pals دوست مکاتبهای
psychrophilic سرما دوست
pen pals دوست قلمی
pen pal دوست مکاتبهای
saprophytic پوده دوست
solomon صلح دوست
pen pal دوست قلمی
sweet tooth شیرینی دوست
xenophile بیگانه دوست
girlfriends دوست دختر
girlfriend دوست دختر
family men زن و بچه دوست
to make a friend of دوست شدن با
family man زن و بچه دوست
careerists حرفه دوست
careerist حرفه دوست
take kindly to <idiom> دوست داشتن
philhellene دوست یونان
philhellenic دوست یونان
philobiblic کتاب دوست
philotechnic صنعت دوست
philotechnic صناعت دوست
pornerastic جنده دوست
zoophilic حیوان دوست
dendrophilous درخت دوست
anglophile انگلیسی دوست
amativeness دوست داشتن
acidophile اسید دوست
acidophile ترشی دوست
boyfriends دوست پسر
boyfriend دوست پسر
warlike جنگ دوست
likable دوست داشتنی
social جمعیت دوست
humanitarian بشر دوست
bibliophil کتاب دوست
loyalists دولت دوست
culturist فرهگ دوست
patriot وطن دوست
patriots وطن دوست
patriotic میهن دوست
cobber دوست صمیمی
loyalist دولت دوست
chessist شطرنج دوست
lovable دوست داشتنی
cater cousin دوست صمیمی
social گروه دوست
likes دوست داشتن
fraternized دوست بودن
fraternizes دوست بودن
peaceable صلح دوست
crony دوست صمیمی
fraternizing دوست بودن
dislike دوست نداشتن
disliked دوست نداشتن
cronies دوست صمیمی
dislikes دوست نداشتن
fraternize دوست بودن
fraternising دوست بودن
fraternises دوست بودن
liked دوست داشتن
friend دوست کردن
like دوست داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com