Total search result: 102 (6 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
invariable |
یکنواخت نامتغیر |
|
|
Other Matches |
|
invariant |
ثابت نامتغیر |
uniform |
یکنواخت یکنواخت کردن |
uniforms |
یکنواخت یکنواخت کردن |
steadied |
یکنواخت |
same |
یکنواخت |
monotone |
یکنواخت |
uniforms |
یکنواخت |
uniform |
یکنواخت |
monotonous |
یکنواخت |
steadies |
یکنواخت |
smoothly |
یکنواخت |
steadiest |
یکنواخت |
steady |
یکنواخت |
steadying |
یکنواخت |
monotonic |
یکنواخت |
harmonises |
یکنواخت کردن |
harmonising |
یکنواخت کردن |
harmonize |
یکنواخت کردن |
harmonized |
یکنواخت کردن |
harmonizes |
یکنواخت کردن |
standardises |
یکنواخت کردن |
harmonizing |
یکنواخت کردن |
continuous current |
جریان یکنواخت |
uniform field |
میدان یکنواخت |
sing-songs |
شعر یکنواخت |
sing-songs |
صدایمصنوعی و یکنواخت |
sing-song |
شعر یکنواخت |
sing-song |
صدایمصنوعی و یکنواخت |
uniform sand |
ماسه یکنواخت |
uniform flow |
جریان یکنواخت |
uniform distribution |
توزیع یکنواخت |
standardization |
یکنواخت سازی |
standardization |
یکنواخت کردن |
monotonously |
بطور یکنواخت |
solid-shade dyeing |
رنگرزی یکنواخت |
level tone |
اهنگ یکنواخت |
level out |
یکنواخت کردن |
flat rate |
نرخ یکنواخت |
harmonised |
یکنواخت کردن |
standardizing |
یکنواخت کردن |
drone |
سخن یکنواخت |
droned |
سخن یکنواخت |
uniformly |
بطور یکنواخت |
drones |
سخن یکنواخت |
droning |
سخن یکنواخت |
standardised |
یکنواخت کردن |
standardising |
یکنواخت کردن |
standardize |
یکنواخت کردن |
standardizes |
یکنواخت کردن |
flat |
یکنواخت پایین دست |
uniform aggregate |
مصالح ریزدانه یکنواخت |
steadily |
بطور پیوسته و یکنواخت |
power line filter |
یکنواخت کننده برق |
uniformly distributed load |
بار گسترده یکنواخت |
uniformly distribution load |
بار گسترده یکنواخت |
equilibrium |
یکنواخت شدن رنگینه ها |
trim |
یکنواخت کردن با قیچی |
to level off |
یکنواخت شدن [ناحیه ای] |
level colour |
رنگ یکدست یا یکنواخت |
drab |
یکنواخت وخسته کننده |
flattest |
یکنواخت پایین دست |
drabbest |
یکنواخت وخسته کننده |
drabber |
یکنواخت وخسته کننده |
standard |
همگون یکنواخت یکجور |
standards |
همگون یکنواخت یکجور |
continuous duty |
کار مداوم یکنواخت |
uninterrupted duty |
کار مداوم غیر یکنواخت |
monotone |
صدای یکنواخت تکرار هماهنگ |
singsong |
بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن |
man power leveling |
یکنواخت کردن نیروی انسانی |
drone |
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن |
droned |
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن |
drones |
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن |
sing-songs |
دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا |
sing-song |
دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا |
droning |
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن |
to get into a rut |
یکنواخت تکراری و خسته کننده شدن [کاری] |
despotic network |
شبکهای که بایک ساعت یکنواخت و کنترل میشود |
asynchronous |
اتصال به کامپیوتر برای دستیابی غیر یکنواخت به داده |
pave |
[صاف کردن و یکنواخت سازی لبه یا انتهای فرش با قیچی] |
corona discharge |
تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت |
capacitor intel filter |
شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر |
under weft |
پود زیرین یا ضخیم [جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها] |
stratus |
لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند |
raster graphics |
روش مرتب کردن و نمایش داده بصورت سطرهای افقی از یک شبکه یکنواخت یاسلولهای تصویر |
asynchronous |
داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند |
conformal projection |
نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه |
board weave |
تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند] |
scorching |
سوزاندن [گاه جهت از بین بردن پشم های اضافی در پشت فرش و یکنواخت نمودن و تمیزکاری این پشم ها را با فر می سوزانند.] |
aerating agent |
مادهای که به بتن اضافه میشود تا توزیع حبابهای هوا را در بتن یکنواخت نماید و اثر ان ازدیادمقاومت در مقابل یخبندانهای سخت میباشد |
equalised |
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن |
equalising |
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن |
equalize |
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن |
equalises |
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن |
equalized |
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن |
equalizes |
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن |
equalizing |
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن |
warp tension |
کشش نخ های تار [میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.] |
asynchronous |
ارسال داده با استفاده از سیگنال hadshaking به جای سیگنال ساعت برای یکنواخت کردن باسهای داده |
gig |
ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.] |
same |
یکنواخت همان چیز همان کار همان شخص |