Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
lobe
یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
lobes
یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
Other Matches
reflectorize
مجهز به بازتابنده کردن
reflecterize
مجهز به بازتابنده کردن
radar beam
پرتو رادار
warning radar
رادار هشدار دهنده
shroud laid
تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
organisers
تشکیل دهنده
former
تشکیل دهنده
formative
تشکیل دهنده
organizer
تشکیل دهنده
organizers
تشکیل دهنده
nucleus
هسته تشکیل دهنده
constituent
سازه تشکیل دهنده
constituents
سازه تشکیل دهنده
constituents
جزء تشکیل دهنده
constitutive
تشکیل دهنده ساختمانی
nuclei
هسته تشکیل دهنده
fundametal
بنیادی تشکیل دهنده
syndicator
تشکیل دهنده اتحادیه
constituent
جزء تشکیل دهنده
incorporator
تشکیل دهنده ترکیب کننده
structual constituent
جزء تشکیل دهنده ساختمانی
cellular unit
هسته اصلی تشکیل دهنده یکان
chord plane
صفحه مار بر وترهای همه مقاطع تشکیل دهنده یک ایرفویل سه بعدی
hidden
خط وی تشکیل دهنده شی سه بعدی ولی هنگام نمایش آن به صورت دوبعدی پاک می شوند
homosphere
قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود
well founded
کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
well found
کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
Type cable
چهار سیم جدا به صورت دو جفت , که هر یک از سیم محکمی تشکیل شده است
dithers
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithered
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dither
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
heterosphere
قسمتی از اتمسفر که در ان ساختار و وزن مولکولی متوسط گازهای تشکیل دهنده مختلف است
component forces
نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
parts explosion
رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
impurity
جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
quarter session
محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
chaff
وسایل تولید پارازیت دردستگاه رادار نوارهای منعکس کننده امواج رادار
skin paint
نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
gadgets
نوعی رادار با صفحه رنگی رادار رنگ نما
gadget
نوعی رادار با صفحه رنگی رادار رنگ نما
radar scan
تجسس بوسیله رادار میدان مراقبت رادار
railing
امواج ضربانی که باعث کورکردن رادار و تولید خطوط موازی ریل مانند روی صفحه رادار میشود
railings
امواج ضربانی که باعث کورکردن رادار و تولید خطوط موازی ریل مانند روی صفحه رادار میشود
staffs
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staffed
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
Lesghi star
ستاره لسگی
[این طرح را ستاره شاهسون نیز می نامند و در فرش های ترکیه و قفقاز و ایران بکار می رود. خود طرح از یک ستاره هشت وجهی با چهار فلش به سمت داخل تشکیل می گردد.]
cross-in-square
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
four poster
تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
radar return
انعکاس امواج در روی صفحه رادار علایم صفحه رادار
directional radar prediction
تجزیه و تحلیل سمتی رادار پیش بینی سمتی رادار
radar prediction
بررسی به وسیله رادار تجزیه و تحلیل اطلاعات به وسیله رادار
reflectors
بازتابنده
reflector
بازتابنده
tamper
بازتابنده
trapezium
چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
blips
نقاط درخشان روی صفحه رادار علامت روشنی که نشانه تعقیب امواج روی لامپ صفحه رادار است
blip
نقاط درخشان روی صفحه رادار علامت روشنی که نشانه تعقیب امواج روی لامپ صفحه رادار است
reflector buoy
بویه بازتابنده
repeller
الکترد بازتابنده
reflecting nebulas
ابرهای بازتابنده
reflectors
الکترد بازتابنده
reflexive
بازتابنده انعکاسی
reflector
الکترد بازتابنده
reflective
بازتابنده منعکس سازنده
reflectional
بازتابنده منعکس سازنده
radar comouflage
استتار کردن از دید رادار استتار در مقابل رادار
radar tracking
تعقیب به وسیله رادار ردیابی هدفها به وسیله رادار
trapping
اختلاف در امواج رادار ممانعت از پخش امواج رادار
crystal ball
گنبد انتن رادار انتن صفحه تصویر رادار
crystal balls
گنبد انتن رادار انتن صفحه تصویر رادار
quatrefoil
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
tetrapterous
دارای چهار بال چهار جناحی
tetragonal
دارای چهار زاویه چهار کنجی
quadrumvir
انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
quadrumana
چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
tetrahedron
جسم چهار سطحی چهار ضلعی
corner reflector antenna
انتن با بازتابنده گوشه دار
infrared ray
اشعه مادون قرمز پرتو مادون قرمز پرتو فرو سرخ
guided propagation
تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
qyaternary
چهار واحدی چهار عضوی
quatrefoil
چهار ترک چهار گوشه
quadrangles
چهار گوش چهار دیواری
quadrangle
چهار گوش چهار دیواری
clatters
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattering
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clatter
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattered
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
radar netting
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
radar discrimination
قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
pads
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
radar locating
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
demilitarization
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
trimmer
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
radar picket
ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار
acoutre
مجهز
in full fig
مجهز
weaponed
مجهز
accoutered
مجهز
barded
مجهز
barbed
مجهز
equipped
مجهز
accoutred
مجهز
armed
مجهز
supportive
مجهز کننده
full sail
تبار مجهز
habilitate
مجهز کردن
panoplied
مجهز و اراسته
tool
مجهز کردن
jet propelled
مجهز به موتور جت
busked
مجهز کردن
busking
مجهز کردن
equip
مجهز کردن
equipping
مجهز کردن
equips
مجهز کردن
jet-propelled
مجهز به موتور جت
busks
مجهز کردن
busk
مجهز کردن
imps
مجهز کردن
imp
مجهز کردن
bugged
مجهز به میکروفن مخفی
turboprop jet engine
موتور جت مجهز به موتورتوربین
on a war footing
مجهز واماده جنگ
weaponed
مجهز به جنگ افزار
conglutinative
التیام دهنده جوش دهنده
catalysts
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailor
امانت دهنده کفیل دهنده
extender
توسعه دهنده ادامه دهنده
bailer
امانت دهنده کفیل دهنده
catalyst
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibitor
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitors
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibiter
نمایش دهنده ارائه دهنده
masts
دیرک بادکل مجهز کردن
preparing
مهیا ساختن مجهز کردن
mast
دیرک بادکل مجهز کردن
fuse cut out switch
کلید قطع مجهز به فیوز
recoil operated
مجهز به دستگاه عقب نشینی
tower wagon
اتومبیل مجهز به جرثقیل یانردبان
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
squad cars
اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
squad car
اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
augmented turbofan
توربوفن مجهز به سیستم پس سوز
under arms
مجهز باسلحه سبک و انفرادی
dieselize
با موتور دیزل مجهز شدن یاکردن
combined circuit
مین مجهز به مدار عامل مرکب
grids
بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
grid
بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
beamless
بی پرتو
beams
پرتو
rayon
پرتو
beam
پرتو
radiance
پرتو
shaft
پرتو
shafts
پرتو
rontgen rays
پرتو X
ray
پرتو
reaction
پرتو
radiation
پرتو
aegis
پرتو
radiancy
پرتو
straight line
پرتو
rayless
بی پرتو
radioactive
پرتو زا
reactions
پرتو
furnishing
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnish
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishes
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
image ray
پرتو تصویر
illuminating beam
پرتو روشنایی
cosmic radiation
پرتو کیهانی
actinometry
پرتو سنجی
x radiation
پرتو ایکس
sun beam
پرتو افتاب
eradiation
پرتو افکنی
primary cosmic rays
پرتو کیهانی
illuminate
پرتو افکندن
illuminates
پرتو افکندن
illuminating
پرتو افکندن
gleam
پرتو انی
gleamed
پرتو انی
actinolagy
پرتو شناس
luminesce
پرتو افکندن
light ray
پرتو نور
illuminating beam
پرتو نور
silvery rays
پرتو سیمین
fire light
پرتو اتش
alpha rediation
پرتو الفا
an incident ray
پرتو ساقط
x rays
پرتو ایکس
corpuscular ray
پرتو ذرهای
ionic ray
پرتو یونی
irradiative
پرتو افکن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com