Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 53 (7 milliseconds)
English
Persian
A big crowd surged into the streets.
جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
Other Matches
surged
موج زدن
surged
تحت کشش نگهداشتن
surged
شل کردن طناب
surged
حرکات افقی اب دریا
surged
سر دادن
surged
ضربه
surged
ضربان
surged
وسیله الککترونیکی که منبع تغذیه را از قطعه حساس قط ع میکند در صورتی که منبعی را تشخیص دهد که ممکن است باعث آسیب شود
surged
افزایش ناگهانی توان الکتریکی در سیستم به علت خرابی یا اختلال یا اشکال قطعه
surged
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surged
تموج سریع برق نوسان شدید
surged
خروشان بودن
surged
موجداربودن
surged
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
surged
جریان سریع وغیرعادی
surged
موج خروشان
surged
موج غلتان
surged
موج بلند
streets
راه
to take to
[the]
streets
تظاهرات کردن
to go to the streets
فاحشه شدن
streets
کوی
streets
مسیر
streets
خیابانی جاده
streets
کوچه
streets
خیابان
to stroll through the streets
در خیابان ها قدم زدن
the streets are very muddy
خیابانها پراز گل است
crowd
شلوغی اجتماع
crowd
سرداب کلیسا
crowd
ازدحام
crowd
گروه
crowd
ازدحام کردن چپیدن
crowd
جماعت
to crowd out
ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
crowd
جمعیت
crowd
بازور وفشارپرکردن انبوه مردم
to send soldiers into the streets
سربازان را به خیابانها فرستادن
the streets are paved with gold
<idiom>
از در و دیوار شهر پول می بارد
Move along, please!
[in a crowd]
لطفا بجلو حرکت کنید!
[در جمعیتی]
to be a crowd-pleaser
مردم نواز بودن
to the cheers of
[the crowd]
با تشویق
[جمعیت]
There were some angry looks in the crowd .
قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
crowd the plate
نزدیک به پایگاه اصلی قرارگرفتن
the crowd scattereal
جمعیت متفرق شد
He forced his way thru the crowd .
بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
To tramp the streets . To rush uselessly.
سگ دوزدن
In busy (crowded) streets of Tehran .
درخیابانهای شلوغ تهران
The crowd was pressing against the gate .
جمعیت به درورودی فشار می دادند
A big crowd gathered.
جمعیت انبوهی جمع شد
She lost her husband in the crowd .
شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
The police held the crowd back.
پلیس جمعیت را عقب زد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com