English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
A cash ( credit ) transaction . معامله نقدی ( اعتباری )
Other Matches
credit transaction معاملات استمهالی
credit transaction معاملات موجل
transaction فایل حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
transaction سیستم کامپیوتری که معمولاگ دستهای کار میکند تا وقتی که با تراکنش جدید متوقف شود و سپس منابع را به تراکنش اختصاص میدهد
transaction پردازش محاورهای به طوری که کاربر دستورات و داده را می نویسد روی ترمینال که به کامپیوتر اصل وصل است , و نتایج روی صفحه نمایش داده می شوند
transaction رکورد حاوی داده جدید که برای بهنگام سازی رکورد اصلی باید استفاده شود
transaction ثیر قرار میدهد.
transaction خلاصه مذاکرات
transaction معامله
transaction ترکنش
transaction سودا
transaction انجام
transaction داد و ستد
transaction تبادل
cause of a transaction جهت معامله
transaction costs هزینههای معاملاتی
transaction code کد تغییرات
spot transaction معامله نقدی
business transaction داد و ستد بازرگانی
capital transaction داد و ستد سرمایه
object of transaction مورد معامله
an nucertain transaction معامله غرری
reason for a transaction جهت معامله
complete transaction معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
transaction motive انگیزه معاملاتی
party to a transaction متعامل
fictitious transaction معامله صوری
external transaction معاملات خارجی
to carry out a transaction معامله ای انجام دادن
transaction data دادههای تراکنشی
transaction file پرونده تراکنش
transaction file فایل تغییرات
transaction file فایل تراکنش پرونده تراکنش
transaction in order liability avoid to
transaction in order معامله به قصد فرار از دین
transaction tape نوار تراکنش
transaction motive انگیزه مبادلاتی
transaction on change معامله در بورس
transaction oriented تراکنش گر
valid transaction معامله صحیح
transaction record رکورد تراکنش
unauthorized transaction معامله فضولی
transaction trailing ایجاد یک فایل کمکی برای پی گیری به روز دراوردن تمام فایلها
unauthorized transaction معاملات فضولی
failure to comply with the transaction عدم ایفاء تعهد
foreign exchange transaction معاملات ارزی
the deceived party in a transaction مغبون
secure transaction technology سیستم ساخت ماکروسافت برای ایجار اتصال ایمن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت کالاها روی اینترنت میدهد
transaction oriented processing پردازش تغییرگرا
transaction demand for money تقاضای معاملاتی برای پول تقاضا برای پول بمنظورمبادلات
TAN [Transaction authentication number] رمز یکبار مصرف
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
available cash موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
cash نقدکردن
cash نقدی
cash اسکناس
cash وصول کردن نقدکردن
cash in on <idiom> شانسی سود بردن
cash حواله پستی تلگرافی یا بانکی
cash in <idiom> تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
cash پول خرد
cash دریافت کردن صندوق پول
cash پول نقد
She had the never to ask for cash . اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
cash نقد
cash صندوق
cash پول رایج
cash چک
cash نقد کردن
cash price بهای نقدی
cash discount تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
cash prompt نقد فوری
cash discount تخفیف نقدی
cash spot نقد فوری
cash ratio نسبت نقدینگی
cash office دایره صندوق
cash price قیمت نقدی
cash office صندوق
cash on delivery پرداخت هنگام تحویل
cash on delivery فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
cash nexus رابطه نقدی
cash plans طرح پرداختهای نقدی
cash dividened سود نقدی
cash items اسناد تنخواه گردان
cash flows نقدینه
cash flows وجوه در گردش
cash rent اجاره نقدی
cash sale فروش نقدی
cash sale بیع نقد
net cash نقدی خالص
net cash قیمت مقطوع
strapped for cash <idiom> هیچ پولی دربساط نداشتن
idle cash پول بلااستفاده
idle cash پول بیکار
for prompt cash فی المجلس
for prompt cash نقدا`
cash register صندوق [محل پرداخت پول]
cash-wage دستمزد نقدی
non cash share سهم غیر نقدی
non cash shares سهام غیر نقدی
cash security وثیقه نقدی
cash security وجه الضمان نقدی
cash with order پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
cash cow <idiom> منبع خوبی از پول
spot cash پرداخت نقدی
share in cash سهم نقدی
contribution not in cash سهم الشرکه غیر نقدی
sell for cash نقد فروختن
on cash basis نقدا"
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
cash on delivery فروش نقدی
cash deficit کسر صندوق
cash crop فرآورد فروشی
cash register ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash register ماشین صندوقداری
cash registers صندوق پول شمار
cash registers ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash registers ماشین صندوقداری
cash crop فرآورد نقدینهساز
hard cash پول نقد
cash-and-carry نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash flow گردش وجوه
cash-and-carries نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash and carry نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash register صندوق پول شمار
cash crop محصولی که برای فروش فرآوری میشود
cash crop محصول فروشی
cash readout وسیلهنمایشمقدارپول
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
cash crops پنبه وتنباکو
cash crops ذرت
cash crops برنج
cash crops گندم جو
cash crops محصولات نقدی مانند
cash dispenser پرداخت مینماید
cash book دفتر نقدی
cash books دفتر نقدی
cash dispensers پرداخت مینماید
cash dispensers ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
spot cash پول نقد
capital in cash سرمایه نقدی
cash account حساب نقدی
cash against documents پول در مقابل اسناد
cash assets داراییهای نقدی
cash balance مانده نقدی
cash balance تراز نقدی
cash box صندوق پول
cash budget بودجه نقدی
cash capital سرمایه نقدی
cash desk صندوقپرداختپولدر یکمغازه
To turn into cash. به پول نزدیک کردن
cash dispensers تحویل دارخودکار
cash dispensers پرداخت کننده پول
cash dispenser ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cash dispenser تحویل دارخودکار
cash dispenser پرداخت کننده پول
cash card کارتمخصوصگرفتنپول
to cash a cheque چک را نقد کردن
to buy for cash نقد کردن
paid in cash share سهام نقدا" پرداخت شده
to save bot cash نقد فروختن
cash collection voucher سند پرداخت نقدی
cash collection voucher سندپرداخت غرامت نقدی
discounted cash flow مبلغ تنزیل شده پرداختها وهزینههای اتی
Cash . Ready money . وجه نقد
discounted cash flow ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
Cash is in short supply these days . از حقوق ماهانه ام کم کنید
on credit نسیه
It is to our credit. باعث روسفیدی ماست
under the credit تحت اعتبار
on credit پسادست
credit ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credit بستانکار
credit نسیه
credit وعده مهلت
credit طلب
credit اعتبار
credit اجل
credit خرید وفروش اعتباری
credit اعتقاد کردن
credit درستون بستانکار وارد کردن
credit نسبت دادن
credit ابرو
credit اعتبار مالی
credit امتیاز
credit available اعتبار قابل استفاده
credit ستون بستانکار نسیه
budget credit اعتبار بودجه
tax credit اعتبار مالیاتی
blank credit اعتبار نامحدود
to give credit to اعتباردادن
to give credit to باورکردن تصدیق کردن
bank credit اعتبار بانکی
assignable credit اغتبارقابل واگذاری
trade credit اعتبار تجاری
bail credit اعتبار تحت ضمانتنامه
assignable credit اعتبار قابل انتقال
call for ..... under the credit درخواست کردن ..... تحت اعتبار
confirmed credit اعتبار تائید شده
social credit تصادی معرفی شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com