English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (10 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
basic direct access method روش دستیابی مستقیم اساسی
direct memory access دستیابی مستقیم به حافظه
direct memory access channel کانال دستیابی مستقیم به حافظه
direct access دستیابی مسقیم
direct access دسترسی مستقیم
direct access دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access دستیابی مستقیم
direct access method روش دستیابی مستقیم
direct access processing پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct access storage device اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
Other Matches
access دسترسی راه
access اجازه دخول
access راه دسترس
access مدخل
access دسترس
access وسیله حصول
access افزایش
access تقریب
access الحاق اضافه
access اصابت
immediate access دستیابی صریح
access مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایل های ذخیره شده
access اضافی
access کومکی
access دستیابی
access در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
access دسترسی
access تقرب به خدا
access دسترسی یا مجال مقاربت
non access عدم دسترسی
access دست یابی
access بروز مرض حمله
I have no access to anywhere . دستم از همه جا کوتاه است
access دسترسی
access درگاه
access well چاه دستیابی
access ورودی
direct : مستقیم معطوف داشتن
direct متوجه ساختن
direct قراول رفتن
direct <adj.> مستقیم
direct رهبری کردن
direct نظارت کردن
direct هدایت کردن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
direct <adj.> بدون واسطه
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct مستقیم یابدون شریک سوم
direct مدیریت یا سازمان دهی
direct دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct راسته
direct اداره کردن
direct مستقیم راست راهنمایی کردن
direct اداره کردن هدایت کردن
direct <adj.> بلافاصله
direct : دستور دادن
direct <adj.> دست اول
direct امرکردن
channel access دستیابی کانال
control of access ایین ورودی ها
rapid access با دستیابی سریع
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
immediate access storage storage main
instantaneous access زمان دستیابی کوتاه به رسانه با دستیابی تصادفی
deny access جلوگیری از دستیابی به یک مدار یا سیستم به دلیل حجم کار بالا یا امنیتی
keyed access دستیابی کلیدی
access time زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی
fast access با دستیابی سریع
access time زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
access point نقطه دسترس
access point نقطه فرود
access procedures روشهای مربوط به کشف وخنثی کردن و تخریب موادمنفجره یا بی اثر کردن موادمنفجره
access road جاده دسترسی
access road راه دسترسی
access road راه دستیابی راه کمکی
access road راه اتصالی
access structures ساختمانهای عبور و مرور
access time زمان دستیابی
limited access محدود
limited access دراری محدودیت مدارک محدود
multiple access دستیابی چندگانه
serial access دستیابی پیاپی
serial access دستیابی سری
serial access دستیابی نوبتی
sequential access دستیابی ترتیبی
sequential access رسانه ذخیره سازی که داده در آن به ترتیب دستیابی میشود
sequential access صف بلاکهای منتظر برای پردازش , که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی میشود
sequential access فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
sequential access روش بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی با شروع از ابتدای رسانه
sequential access و خواندن هر رکورد تا رسیدن به داده مورد نظر
access shaft مدخل استوانه ای
access window مدخلپنجرهایبرایدریافتاطلاعاتدرفلاپیدیسک
no access for wheelchairs عبورویلچیرممنوع
To deprive someone of access. دست کسی را کوتاه کردن
access structures ساختمان های قابل عبور و مرور
semirandom access دستیابی نیمه تصادفی
selective access دستیابی گزیده
parallel access با دست یابی موازی
quick access با دست یابی تند
random access دستیابی تصادفی
random access دسترسی به اطلاعات به طورناموزون
random access فایلی که هر رکورد آن به سرعت با آدرسش قابل دستیابی است , بدون جستجو در بقیه فایل و به ممحل قبلی بستگی ندارد
access door درورودی
random access قطعه الکترونیکی آداپتور گرافیکی ویدیو که سیگنالهای رنگی دیجیتال را به سیگنالهای الکتریکی که به صفحه نمایش فرستاده می شوند تبدیل میکند
random access حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی با هر ترتیبی , معمولاگ به صورت IC , فراهم میکند
random access رسانه ذخیره سازی که امکان دستیابی به هر مرحله با هر ترتیبی را فراهم میکند
random access توانایی دستیابی سریع به محلهای حافظه به هر ترتیبی
random access دستیابی مستقیم
remote access دستیلبی از دور
remote access دستیابی از راه دور
access duct مجرای دسترسی
access point نقطه دستیابی
access control بایت اولیه Token که حق دستیابی ایستگاه را به شبکه نشان میدهد
access control کنترل دستیابی
access arm بازوی دستیابی
access code رمز دسترسی
parallel access دستیابی موازی
access code کد دسترسی
access balcony ایوان
access code کد دستیابی
access code رمز دستیابی
access control وسیله امنیتی
access control که فقط به کاربران خاص اجازه میدهد از سیستم کامپیوتر استفاده کنند یا فایلها را بخوانند
access point نقطه اتصال خط به قوس
access panel پانل یا قابی که برای اسانترکردن تعمیرات وبازرسی براحتی برداشته و یانصب میشود
access mode باب دستیابی
access arm بازوی دسترسی
access method روش دستیابی
access mechanism دستگاه مکانیکی در واحدذخیره دیسک که نوکهای مخصوص خواندن و نوشتن را روی شیارهای صحیح دیسک قرار میدهد مکانیزم دستیابی
access gallery راه رو دستیابی
access hole شکاف دستیابی
access gallery دالان دستیابی
direct tax مالیات مستقیم
direct taxation مالیات مستقیم
direct taxation اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct current جریان یکسو
direct current جریان برق مستقیم
direct current جریان مستقیم
direct hits گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hits اصابت مستقیم
direct hit گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hit اصابت مستقیم
direct object مفعول صریح
direct object مفعول بیواسطه
direct object مفعول مستقیم
direct action مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects OPERAND
direct loading مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct load بارگذاری مستقیم
direct lighting روشن سازی غیرمستقیم
direct laying روانه کردن مستقیم
direct labour دستمزد مستقیم
direct killing قتل به مباشرت
direct involvement مباشرت در جرم
direct involvement offence an committing in مباشرت
direct material مواد مستقیم
direct selection انتخاب مستقیم
draw direct مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct therapy درمان رهنمودی
direct objects هدف
direct support کمک مستقیم
direct support پشتیبانی مستقیم
direct support تکیه گاه بی واسطه
direct selling فروش مستقیم
direct lighting روشنایی مستقیم
direct fire هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct objects داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects چیز
direct objects مورد
direct debit سفته-وجهالزمان
direct rule حکومتایالتیومحلی
Is it a direct flight? آیا پرواز مستقیم است؟
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct objects موضوع
direct objects شیئی
direct objects مخالفت کردن
direct objects کالا اعتراض کردن
direct objects مفعول
direct objects موضوع منظره
to direct traffic through ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct objects شی ء
direct objects اعتراض داشتن
direct objects اعتراض کردن
direct objects دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects نماش داده می شوند
direct objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects چیز ماده خارجی
direct objects دلیل اوردن
direct objects مقصود
direct fire تیر مستقیم
direct pressure تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct addressing نشان دهی مستقیم
direct addressing ادرس دهی مستقیم
direct relationship ارتباط مستقیم
direct outlet ابگیر مستقیم
direct oration گفته یا قول مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct aggression پرخاشگری مستقیم
direct observation مستقیمامشاهده کردن
direct analysis تحلیل رهنمودی
direct observation دیدبانی مستقیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com