English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 142 (8 milliseconds)
English Persian
At odd times . At irregular intervals . وقت وبی وقت
Other Matches
Once in a while. At long intervals. دیر به دیر
at long intervals دیر دیر
at long intervals بفواصل زیاد
successive intervals فاصلههای متوالی
at short intervals زود زود
at short intervals بفواصل کم
At regular intervals . درفا صله های معین
sunny with cloudy intervals <idiom> پراکنده و تا اندازه ای آفتابی [هواشناسی]
cloudy with sunny intervals <idiom> پراکنده و تا اندازه ای آفتابی [هواشناسی]
equal appearing intervals فاصلههای یکسان نما
method of equal appearing intervals روش فاصلههای یکسان نما
irregular بی قاعده
irregular بی رویه
irregular غیرعادی
irregular غیر معمولی
irregular بی ترتیب
irregular خلاف قاعده
irregular فاسد
irregular بیقاعده
irregular نا منظم غیر رسمی
irregular نامرتب
irregular نا مرتب
irregular نامنظم
irregular نیروهای نامنطم
irregular act عمل خلاف رویه
irregular force قوای غیر نظامی
irregular force قوای چریکی
irregular forces نیروهای نامنطم
irregular forces نیروهای چریکی
irregular galaxy کهکشان نامنتظم
irregular polygon شی گرافیکی که ابعاد یکسان دارد
irregular polymer بسپار نامنظم
On Thursday it will be variably cloudy [cloudy with sunny intervals] . پنجشنبه هوا بطور متغیر ابری و مدتی صاف خواهد بود.
many times <adv.> بارها
many times <adv.> خیلی از اوقات
many times <adv.> اغلب
many times <adv.> چندین بار
many times <adv.> به کرارا
many times <adv.> بکرات
many times <adv.> غالب اوقات
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
times ضربدر [ریاضی]
keep up with the times موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
many times چندین بار
three times two is six سه دو تاشش تا
three times two is six 3دفعه 2 شش میشود
many times <adv.> به تکرار
f. times ایام قدیم
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
behind the times بی خبراز
behind the times کهنه
at times گاه گاه
at times گاه گاهی
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
eight times <adv.> هشت بار [هشت دفعه]
Three times two is six. سه ضرب در دو می شود شیش.
times وقت
times تایم
times فرصت
times فرصت موقع
times دفعه وقت چیزی رامعین کردن
times وقت قرار دادن برای
times به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times ساعتی
times زمانی موقعی
times زمان
times گاه
times فرصت مجال
times هنگام
times زمانه
times ایام
times مدروز
times عهد
times مدت
times وقت معین کردن
times متقارن ساختن
times مرورزمان را ثبت کردن
times روزگار
times 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
times اندازه گیری زمان یک عملیات
times روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
times 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
times تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
times خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
times ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
times سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
times زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
times انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
times ثیر قرار میدهد
times زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
times زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
times سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
at all times درهمه اوقات
at all times همیشه
times TIفرمان E
times زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
times زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
a lot of times <adv.> به تکرار
a lot of times <adv.> به کرارا
from immemorial times از زمان خیلی قدیم
a lot of times <adv.> چندین بار
a lot of times <adv.> اغلب
from immemorial times اززمانی که کسی بیاد ندارد
a lot of times <adv.> بکرات
dozens of times چندین بار
a lot of times <adv.> غالب اوقات
dozens of times بسیاربارها
at odd times <adv.> در وقت و بی وقت
from immemorial times ازعهد دقیانوس
a lot of times <adv.> بارها
hard times روزگارسخت
meal times زمان وعده های غذا
nine times out ten غالبا
one hundred times as many سد چندان
one hundred times as many صد برابر
nine times out ten بیشتر اوقات
prehistoric times ازمنه ماقبل تاریخ
From the historic times. اززمانیکه تاریخ نشان می دهد
it is four times my size من است چهارتای من است
it is four times my size چهاربرابر
in ancient times در روزگار باستانی
in ancient times در اوقات جهان باستانی
hard times هنگام تنگدستی
a lot of times <adv.> خیلی از اوقات
at odd times وقت و بی وقت
times without number بطور مکرر
times without number پی در پی
at least four times a week کم کمش چهار بار در هفته
times roman تایمز رومن
It changed hands a few times before I got it. چند دست گشت تا به من رسید
double times march قدم دو
double times march بدو رو
Financial Times Share Index شاخصقیمتهایسهام
Difficult times lie ahead. دوران سختی درپیش است
In times past . In olden days . درروزگاران قدیم
Financial Times Stock Exchange 100 Index شاخصقیمتهایسهام
drastic times call for drastic measures <idiom> [زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com