Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
At this point of the conversation.
صحبت که به اینجا رسید
Other Matches
conversation
مکالمه محاوره
conversation
گفتگو
conversation
گفت وشنید
To engage someone in conversation .
کسی را بحرف کشیدن
to join in
[on]
a conversation
واسطه شدن
[میانجی شدن]
در مذاکره ای
They have got engrossed in conversation .
صحبت آها گه انداخته
criminal conversation
عمل منافی عفت
To strick up a conversation with somebody.
سر صحبت را با کسی باز کردن
mensal conversation
گفتگوی سر میز
telephone conversation
گفتگوی تلفنی مذاکره تلفنی
telephone conversation
مکالمه تلفنی
upsetting conversation
گفتگو ناراحت کننده
He was engrossed in conversation .
فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
She turned the conversation to another subject.
او
[زن]
موضوع را
[به چیزی دیگر]
عوض کرد.
To pick up (to lose) the thread of conversation.
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
The water and electricity have been cut off our conversation , the
آب وبرق ما قطع شده است
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
point
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point
نقطه گذاری کردن
point
حد
point
جهت مرحله
point
محل مرکز
point
اصل
point
مقصود
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
نقطه نوک
point
دماغه
point
درصد
point
محل شروع چیزی
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point
نقط ه
point
مرکز راس حد
point
نشان میدهد
point
محل
point
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
محل یا موقعیت
point
پوینت
the point is
اصل مطلب این است
point out
<idiom>
توضیح دادن
come to the point
<idiom>
به نکتهاصلی رسیدن
in point
بجا
in point
در خور
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
to the point
بجا
to the point
مربوط بموضوع
to come to a point
باریک شدن
to come to a point
بنوک رسیدن
three point
فن 3 امتیازی کشتی
far point
برد بینایی
near point
نقطه نزدیک
point to point
نقطه به نقطه
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
in point
مناسب
beside the point
<idiom>
مسائل حاشیهای
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
off the point
بطور بی ربط
The point is that…
چیزی که هست
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point
بطور نامربوط
point four
اصل چهار
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point
نقطه صفر
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
Now he gets the point!
<idiom>
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
point
نکته
point
ماده اصل
point
موضوع
point
جهت
point
درجه امتیاز بازی
point
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
سر
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
point
نمره درس پوان
point
هدف
point
نقطه
point
نوک
to point to something
به چیزی اشاره کردن
point
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
to point to something
به چیزی متوجه کردن
not to point
پرت بیجا
not to point
بیرون از موضوع
not to the point
خارج از موضوع
on the point of going
در شرف رفتن
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
point
مسیر
point
باریک کردن
point
اشاره کردن
point
امتیاز
point
راس
point
رسد نوک
point
هدف گیری کردن
point
نشانه روی کردن
point
به سمت متوجه کردن
point
قطبهای باطری یاپلاتین
point
نقطه گذاری کردن ممیز
point
مرحله قله
point
تیزکردن
point
نوکدار کردن
point
گوشه دارکردن
point
نوک گذاشتن
point
پایان
point
خاطر نشان کردن
point
متوجه ساختن
point
نشان دادن
point protector
سرمداد
point of no return
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point size
اینچ
point protector
چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
objective point
مقصد
point of regard
نقطه دید
point of presence
شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point scale
مقیاس امتیازی
octal point
ممیز هشت هشتی
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point plotting
رسم نقطه
point particle
ذره نقطهای
objective point
سمت مورد توجه
point of support
نقطه اتکا
point of support
تکیه گاه
point of symmetry
نقطه تقارن
point of tow
نقطه یدک ناو یا قایق
object point
سمت مورد توجه
null point
نقطه صفر
point of sale
سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of sight
نقطه دید
symmetry point
نقطه تقارن
point of sale
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of weld
نقطه جوش
point operation
عمل نقطهای
object point
مقصد
point size
برای اندازه گیری نوع یا متن
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
quiescent point
نقطه استراحت
radix point
ممیز
radix point
نقطه مبنا
radix point
نقطه ممیز
rear point
قسمت نوک عقب دار
rear point
اخرین قسمت عقب دار
reentry point
نقطه باز گذشت
reentry point
نقطه بازگشت
reference point
نقطه مبنا
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
release point
نقطه رهایی
release point
نقطه رهایی ستون راهپیمایی
projection of a point
خط مصور
projection of a point
خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point
تصویر نقطه
point spread
امتیاز قابل انتظار
point style
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system
شرط بندی براساس امتیاز
point target
هدف کوچک
point target
اماج نقطهای
norm point
نقطه احتمالی فرود در پرش
nodal point
نقطه گرهی
nodal point
صفحه گرهی
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point
نقطه جاری شدن
pour point
نقطه ریزش
pour point
نقطه سیلان
preequivalence point
پیش از نقطه هم ارزی
principle point
مبداء اصلی
reorder point
نقطه تجدید سازمان یا تجدیدگسترش
point of loading
نقطه بارگیری
pickup point
نقطه سوار شدن یا سوارکردن
point bland
از دهانه لوله
optimum point
نقطه ایده ال
point bland
نزدیک به دهانه لوله
point bland
تیراندازی بدون نشانه روی
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
point break
موجهاییکه با زاویه به ساحل نزدیک می شوند
point charge
بار نقطهای
point contact
تماس نقطهای
point contact
کنتاکت نقطهای
point d'appui
نقطه اتکاء
point d'appui
پایه
point d'arret
نوک چنگالی شمشیر
point defect
نقص نقطهای
point designation
شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
orbit point
نقطه لولای چرخش هواپیمادر هوا
penetration point
درجه نفوذ
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
pin point
کشف کردن
pin point
پیدا کردن
pin point
تعیین محل کردن
pin point
تعیین دقیق نقاط
pin point
اتی
pin point
نقطهای
pivot point
نقطه مفصلی
pivot point
لولائی
pivot point
نقطه چرخش ناو
pivot point
نقطه نشانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com