Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 93 (6 milliseconds)
English	Persian
Citizens' Advice Bureau	دفترمشاوره
Other Matches
citizens	رعیت
citizens	تبعه یک کشور شهروند
citizens	شهری
citizens	بومی
citizens	شهروند
citizens	اهل
citizens	تبعه
citizens	تابع
senior citizens	شهروند سالخورده
Citizens' Band	باند شهروندان
Citizens' Band	باند خصوصی
senior citizens	بازنشسته
senior citizens	پیرانسال
bureau	ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
bureau	دفترخانه
bureau	اداره
bureau	دایره میز کشودار یا خانه دار گنجه جالباسی
bureau	دیوان
bureau	ادارهای که داده را از حالت برنامه DTP یا رسم ذخیره شده روی دیسک به صورت کارهای هنری تبدیل میکند
bureau	دفتر
bureau	ادارهای که متخصص در پردازش کلمه است
bureau	کمیته
bureau	ادارهای که متخصص تایپ داده و پردازش دستهای داده ادارههای کوچکتر است
bureau	هیئت اداری
As the debate unfolds citizens will make up their own minds.	در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
information bureau	دفتر اطلاعات
information bureau	مرکز جمع اوری اطلاعات
service bureau	اداره خدماتی
service bureau	دفتر خدماتی موسسه خدماتی
technical bureau	دفتر فنی
weather bureau	اداره هواشناسی
travel bureau	آژانسمسافرتی
budget bureau	دفتر بودجه
bureau of naval personnel	اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
federal bureau of investigation	I.B.F
civilian internee information bureau	دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
advice	ابلاغیه
advice	اطلاع
advice	آگاهی
advice	نصیحت
advice	رایزنی
advice	پند
advice	نظر
advice	مصلحت
advice	صوابدید
advice	عقیده
advice	مشورت
advice	خبر
My advice is ...	پیشنهاد من این است ...
advice	اعلامیه
advice	اندرز
to ask somebody's advice	با کسی مشورت کردن
e. advice	نظر متخصص
to ask somebody's advice	از کسی نظر خواستن
pieces of advice	اندرزها
a piece of advice	یک راهنمایی
pieces of advice	مشورتها
pieces of advice	پندها
[piece of ] advice	مشورت
[piece of ] advice	آگاهی
[piece of ] advice	نصیحت
[piece of ] advice	پند
pieces of advice	آگاهیها
[piece of ] advice	اندرز
The best advice is, not to give any <idiom>	بهترین اندرز ندادن آن است
To act on an advice .	پند و اندرزی را بکار بستن
advice note	حواله پیش پرداخت
advice note	دستورپیش پرداخت
i was benefited by his advice	از اندرز او سود بردم
i profited by his advice	از نظر او استفاده کردم
i profited by his advice	از پند
advice note	یادداشت اطلاع
follow my advice	پند مرا گوش گیرید
debt advice	اعلامیه بدهکار
credit advice	اعلامیه بستانکار
advice of fate	اعلام وضعیت
legal advice	مشورت یا نظر قضایی
advice code	کد قراردادی مخصوص ارسال اماد
On my doctors advice.	بنا به توصیه پزشکم
letter of advice	آگهی
to take medical advice	با پزشک مشورت کردن
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
to seek advice	نظر خواستن
allotment advice	پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
to seek advice	مشورت کردن
advice code	کد قراردادی
seeking advice	استفتاء
seeking advice	matter religious or alegal on
He takes my advice. He listens to me.	از من حرف شنوایی دارد
to obtain legal advice	مشاوره حقوقی دریافتن
a quick word of advice	یک راهنمایی کوچک
What advice would you give to someone starting up in business?	چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com