Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
field engineer
مهندس پایکار
field engineer
مهندس پای کار
Other Matches
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineer
قسمت مهندسی رسته مهندسی
engineer
مهندسی
engineer
مهندس
engineer
مهندسی کردن
we are in need of two engineer
ما بدو تن مهندس نیازمندنیستیم
engineer
افسر مهندس
first engineer
مهندس اول
flight engineer
مهندس پرواز
systems engineer
مهندس سیستم
chief engineer
مدیر ماشین
chief engineer
سرمهندس
combat engineer
مهندسی رزمی
telecommunication engineer
مهندس ارتباطات
communication engineer
مهندس مخابرات
flight engineer
مهندس مکانیک هواپیما مهندس پرواز
knowledge engineer
مهندسی دانش
He works as engineer.
او
[مرد]
به عنوان مهندس کار می کند.
civil engineer
مهندس راه وساختمان
civil engineer
مهندس راه و ساختمان
civil engineer
مهندس ساختمان
knowledge engineer
مهندسی اگاهی
automotive engineer
مهندس مکانیک
computer engineer
مهندس کامپیوتر
production engineer
مهندس تولید
road engineer
مهندس راه
engineer's scale
خط کش مهندسی
design engineer
مهندس طراح
engineer division
قسمت مهندسی
railway engineer
مهندس راه اهن
division engineer
یکان مهندسی لشگر
division engineer
مهندسی لشگر
engineer battalion
گردان مهندس
road engineer
مهندس جاده سازی
electric engineer
مهندس برق
electric engineer
کارشناس برق
engineer battalion
گردان مهندسی
resident engineer
مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی یا نماینده مهندس مشاور در کارگاه
electronic engineer
کارشناس الکترونیک
electronic engineer
مهندس الکترونیک
engineer's scale
خط کش محاسبه مهندسی
software engineer
مهندس نرم افزار
mechanical engineer
مکانیک دان
metallogical engineer
مهندس متالوژی
mechanical engineer
مهندس مکانیک
civil engineer
مهندس شهرسازی
customer engineer
مهندس سخت افزاز
customer engineer
مهندس سخت افزار
supervisor engineer
مهندس نافر
engineer in chief
سر مهندس
system engineer
مهندس سیستم
consulting engineer
مهندس مشاور
locomotive engineer
[American E]
راننده قطار
railroad engineer
[American E]
راننده قطار
applied economics engineer
مهندس اقتصاد صنعتی
rolling mill engineer
مهندس نوردکاری
rolling mill engineer
نوردکار
To take field against somebody .
بر علیه کسی وارد شدن
zero field
بی میدان
well field
حوزه تغذیه کننده چاه
right field
سمتراستزمین
field
رشته
[دانشی]
to keep the field
درجای خودثابت ماندن
to keep the field
جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
to take the field
جنگ اغازکردن
zero field
بی حوزه
field
زمین
field
زمین بازی
field
توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field
جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field
حوزه
field
میدانه
field
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field
مشابه 4036
field
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field
نوشتن داده روی PROM
field
بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field
بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field
تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field
فرودگاه
field
صحرا
field
دشت کشتزار
field
دایره
field
رشته
field
بمیدان یا صحرا رفتن
field
کارگاه
field
میدان دید
field
زمینه رزمی صحرایی
field
میدان رزم صحرا
field
دشت
field
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field
فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field
خارج اداره یا کارخانه
field
فیلد
field
میدان
zero field
میدان صفر
field
شاخه
[دانشی]
field name
نام فیلد
field
پایکار
field
محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field
محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field
مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field
بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field
بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
fixed field
میدان ثابت
field work
کار صحرایی
grain field
گندم زار
field template
الگوی فیلد
field worker
پژوهشگر میدانی
gravitational field
میدان گرانش
free field
میدان عمل ازاد
grain field
کشتزار
field theory
تئوری میدان ها
field theory
نظریه میدانی
force field
میدان نیرو
field template
قالب فیلد
flying field
میدان فرودگاه
field work
کار میدانهای
field work
استحکامات صحرایی استحکامات
field voltage
ولتاژ میدان
field wire
سیم صحرایی
field wire
سیم جنگی
field vector
بردار میدان
field upgradable
سخت افزار قابل توسعه درمحل
field winding
سیم پیچی میدان
field type
نوع رزمی
free field
حوزه ازاد
gold field
ناحیه زرخیز
field type
از نوع جنگی
field trip
گردش علمی
field trial
مسابقه تازیهای شکاری
field theory
نظریه اساسی میدان
field work
پژوهش میدانی
field work
کار در صحرا
field winding
سیم پیچ اهنربایی
field of view
منظره
field player
بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field point
سر تیر بسیار نازک
field pole
قطب میدان
field privilege
امتیاز فیلد
field radio
بی سیم صحرایی
field radio
رادیوی قابل حمل صحرایی
field range
میدان تیر رزمی
field range
میدان تیرجنگی
field ration
جیره صحرایی
field ration
جیره رزمی
field piece
توپ صحرائی
field pea
نخود سبز فرنگی
field order
دستورعملیاتی دستور رزمی
field of view
حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of vision
میدان بینایی
field of vision
میدان دید
field officer
افسر عملیات صحرایی
field officer
افسر رزمی
field officer
افسر رسته رزمی
field operating
عمل کننده در صحرا
field operating
فعال درصحرا رده صحرایی
field order
دستورالعمل رزمی
field rectifier
یکسوساز میدان
field regulator
نافم میدان
field regulator
تنظیم کننده میدان
field splice
وصله کارگاهی
field stockade
ذخایر صحرایی
field stockade
کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field storage
انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field strcture
ساخت میدانی
field strength
شدت میدان
field study
بررسی میدانی
field shop
تعمیرگاه صحرایی
field shop
کارگاه صحرایی
field services
قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field rheostat
رئوستای میدان
field rheostat
تنظیم کننده میدان
field rheostat
رگولاتورمیدان
field round
یک دور تیراندازی صحرایی
field roving course
مسابقه تیراندازی جنگلی
field separator
جدا ساز میدان
field service
خدمات پایکار
field service
تعمیر در محل
field service
خدمات رزمی
field service
پشتیبانی سرویس رزمی
field survey
نقشه برداری زمینی
rotary field
میدان دوار
sort field
فیلد مرتب سازی
stray field
میدان هرز
tension field
میدان کششی
track and field
وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field
ه
track and field
دیسک و غیره
track and field
دو و میدانی
two phase field
میدان دو فاز
sort field
میدان مرتب سازی
sort field
میدان جور کردن
sort field
فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
rotating field
میدان گردان
rugby field
زمین بازی رگبی
self consistent field
میدان خود سازگار
sensory field
میدان حسی
series field
میدان زنجیری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com