English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (8 milliseconds)
English Persian
Find demolition charges to قوطی مواد منفجره همه منظوره
Other Matches
To find a clear field . To find no rivals . میدان را خالی دیدن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
demolition ویرانی
demolition خراب کردن
demolition ماده منفجره
demolition خرابی
demolition ویران سازی انهدام
demolition تخریب
demolition تخریب کردن
demolition kit جعبه وسایل تخریب
charged demolition مواد منفجره خرج گذاری شده و اماده تخریب
underwater demolition تخریب زیرابی
demolition belt کمربند انفجاری
demolition belt نوار تخریب
demolition belt کمربند تخریب منطقهای
demolition block خرج منفجره
demolition target منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
demolition target هدف تخریب
demolition kit جعبه تخریب
demolition guard نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
underwater demolition تخریب ضدزیردریایی تخریب موانع زیرابی
demolition derby مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
demolition block مجموعه خرج منفجره قوطی خرج
demolition firing party گروه مسئول انفجارخرج
atomic demolition munition خرج تخریب مهمات اتمی مهمات مخصوص تخریب جنگ افزار اتمی
demolition firing party گروه مسئول تخریب
charges مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charges محفظهای
charges که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charges ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charges 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charges بدهکار کردن
charges تصدی
charges گماشتن
charges پر کردن
charges خرج منفجره
charges خرج
charges متهم کردن
charges بار الکتریکی
charges موردحمایت
charges پرکردن
charges مطالبه بها
charges متهم ساختن
charges زیربار کشیدن
charges عهده دارکردن
charges بار مسئولیت
charges وزن
charges هزینه
charges حمله اتهام
charges عهده داری
charges خرج گذاری کردن شارژ کردن
charges بار
charges بار کردن
charges شارژ کردن شارژ
charges جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charges اتهام
charges خطای حمله
charges حمله به حریف
charges عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
to find out کشف کردن
find به دست آوردن
to find out پیداکردن
to find out ملتفت شدن فهمیدن
to find f.with عیب جستن از
to find f.with گلدکردن از
to find in فراهم کردن
to find in تهیه کردن
find out مکشوف کردن
find out کشف کردن
find out پی بردن
find out دریافتن
to find out دریافتن
i did not find a there کسی را در انجا نیافتم
find چیز یافته مکشوف
find فرمان FIND
find یابش
find out <idiom> فهمیدن ،یادگرفتن
find کشف کردن پیدا کردن
find جستن تشخیص دادن
Can you find your way out? راهتان را به خارج می توانیدپیدا کنید ؟
find یافتن
find پیدا کردن
find یافتن بوی شکار
I find it's ... به نظر [عقیده] من این ...
find برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
pilot charges هزینههای راهنما
repulsion of charges نیروی دافعه بارها
stevedoring charges هزینههای بارگیری وباراندازی
to press charges against someone ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
transport charges کرایه
examples of charges نشانههاینظامی
overhead charges هزینه ثابت عمومی
charges collect هزینه نقدا" دریافت میشود
depth charges خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charges بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
additional charges اتهامات اضافی
capital charges هزینههای سرمایه
dock charges هزینههای حوض dock-dues : syn
additional charges خرجهای اضافی
bank charges bank
charges prepaid هزینه پیش پرداخت شده
deferred charges هزینههای انتقالی
deferred charges پیش پرداخت هزینه
collection charges هزینه وصول
depth charges خرج عمیق
cover charges مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
charges forward هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
handling charges هزینههای جابجایی کالا
freight charges مخارج حمل
freight charges هزینههای حمل
free of all charges بدون هیچگونه مخارج
flashless charges خرج کم کننده شعله
flashless charges خرج بی شعله
bank charges هزینههای بانکی
What find bath. عجب حمام خوبی است
To find fault with something ( someone ) . از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
If I find the time . اگر وقت کنم ( کردم )
Sooner or later , he wI'll find out . دیر یا زود خواهد فهمید
Take things as you find them. <proverb> مسائل را همانگونه نه هستند بپذیر .
Can you find me a porter? آیا میتوانید برای من یک باربر پیدا کنید؟
Can you find me a babysitter? آیا میتوانید برای من یک پرستار بچه پیدا کنید؟
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
site of the find چشمه [باستان شناسی]
site of the find منبع [باستان شناسی]
find fault with <idiom> ایراد گرفتن
to find oneself بودن
to find oneself نیازمندیهای خودرافراهم کردن
to find one work کار برای کسی پیدارکردن
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
to find fault with گله کردن از
to find fault with از ملامت کردن
to find fault with عیب جستن
if i find an opportunity اگر دست دهد
if i find an opportunity اگر مجالی باشد
if i find an opportunity اگر فرصتی پیداکنم
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
To find fault. بهانه گرفتن
to find satisfactionin any one از کسی خوشنودیاراضی بودن
to find satisfactionin any one از کسی رضایت داشتن
who seeks will find جوینده یابنده است
Help me find my keys. کمک کن کلیدهایم را پیدا کنم
I have no fault to find with his work . از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
fast bindŠfast find جای محکم بگذارتازودپیداکنی
I couldnt find the way back. نتوانستم راه بر گشت را پیدا کنم
Did you ever find that pen you lost ? قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
To make ( find , get ) an opportunity . فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
There is no fault to find with my work. بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
to always look for things to find fault with همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
to pick up somebody [to find sexual partners] بلند کردن کسی [زنی] [برای رابطه جنسی] [اصطلاح روزمره]
I racked ( cudgeled ) my brain to find a solution . به مغزم فشارآوردم تا راه حلی پیدا کنم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com