English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . خودش را گه کرده است
Other Matches
swagger مغرور
swagger شیک
swagger کبر فروشی خودستایی
swagger خود فروشانه گام زدن
swagger با تکبرراه رفتن
swagger چوب تعلیمی
swagger stick چوب دستی کوچک
swagger cane عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
swagger stick باتون
boots شاگرد مهمانخانه
boots کفش پاک کن
cowboy boots پوتین گاوچران ها
elastic boots پوتین دو طرف کش دار
climbing boots پوتین کوهنوردی
He has become too big for his boots. He is getting above himself . هوا( یابو ) ورش داشته
it boots not to complain گله گذاری سودی ندارد
to stamp the snow off your boots با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
too big for one's breeches/boots <idiom> احساس بزرگی کردن
head to head polymer بسپار سر به سر
you bet/you bet your boots/you bet your life <idiom> بدون هیچ مشکلی
keep one's head خونسردبودن
head way بجلو
to head off عازم شدن [گردش]
head first سربجلو
head first باکله
head for به سمت معینی در حرکت بودن
head first از سر سراسیمه
head way بلندی طاق سرعت
head way پیشروی
head سر
go to one's head <idiom> مغرور شدن
head-first از سر سراسیمه
head-first سربجلو
Off with his head ! سرش را ببرید !
head-first باکله
head well چاه پیشکار
head well مادر چاه
head way پیشرفت
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
one way head سریکجهته
R/W head HEAD WRITE/READ
R/W head وسیله
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head دیوانه شدن
with head on سربه پیش سر به جلو
well head سر چشمه
per head متوسطمیانگین
over head هزینه سربار
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
head to head رقابت شانه به شانه
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> برای خودش
keep one's head <idiom>
head up <idiom> رهبر
head out <idiom> ترک کردن
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off <idiom> به عقب برگشتن
off with his head سرش را از تن جدا کنید
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
head-on نوک به نوک
head فرق سرصفحه
head سرپل توالت ناو
head عازم شدن سرپل گرفتن
head دهانه
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head توپی کامل و سایر متعلقات
head رئیس
head ضربه با سر
head هد
head انتهای میز بیلیارد
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head دستشویی قایق بالای بادبان
head نوک پیکان
head راس
head عنوان مبحث
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head پیش رو
head عناصر اولیه ستون
head سرستون
head سردرخت
head اصلی
head عمده
head مهم
head : سرگذاشتن به
head خط سر
head دارای سرکردن
head فهم
head منتها درجه موی سر
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head دربالا واقع شدن
head موضوع
head سرفشنگ
head سالار عنوان
head رهبری کردن مقاومت کردن
head on از سر
head on نوک به نوک
head راس عدد
head کله
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head on شاخ بشاخ
head-on شاخ بشاخ
head on روبرو
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head on از طرف سر
keep one's head دست پاچه نشدن
head نوک
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head ابتداء
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head-on از طرف سر
head دهنه ابزار
head-on روبرو
head انتها دماغه
head دماغه
head-on از سر
head افت
head بخش بالایی وسیله
head شبکه یا بدنه
head ارتفاع فشاری
sculptured head پیکره سر ادمی
raw head نوک خواندن
running head خط عنوان هرصفحه در متن
round head برگردان
round head سر گرد
rivet head کله پرچ
scald head کچلی
read head نوک خواندن
read head هد خواندن راس خواندن
raw head نوک خواننده
raise its head پدید امدن
read head نوک خواننده
record head نوک ضبط
recording head نوک ضبط
sculptured head سردیس
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
the crown of the head فرق سر
to knock head سجود
swelled head خودخواه
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
tension head بار کشش
ti lift one's head نیرو گرفتن
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
to gather head نیروگرفتن
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
static head فشار ایستایی
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
shock head انبوه گیسو
shock head دارای موی فراوان
to poke one's head دولادولا راه رفتن
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
to pitch on one's head از سر پرت شدن
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
to knock head پیشانی برخاک نهادن
spindle head سر هرزگرد
splash head پاشش گیر
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
lose one's head دیوانه شدن
lost head افت بار
lunk head ادم کله خر
magnetic head نوک مغناطیسی
magnetic head هد مغناطیسی
manufactured head سر ساخته شده
mast head نوک دکل کشتی
movable head با نوک متحرک
moving head با نوک متحرک
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
long head زیرکی
long head دوراندیشی
spear head گروه جلودار
keep one's head above water رهایی یافتن
knock on the head خنثی کردن
knock on the head باطل کردن
knock on the head نقش بر اب کردن
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
knurled head سر عدسی اج دار
lapping head سمبه توپ
lapping head سمبه فلزی
letter head سر کاغذ
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
net head ارتفاع موثر
output per head تولید سرانه
output per head بازده سرانه
poppet head طناب و قرقره که در بالای تیری نصب شده باشد
poppy head خشخاش ارایش گلدسته واردربالای صندلیهای کلیسا
power head سر موتور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com