Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (7 milliseconds)
English
Persian
He lost everything that was dear to him.
آنچه برایش عزیز بود از دست داد
Other Matches
my dear f.
بنده خدا
o dear me
اه
o dear me
افسوس
be too dear
گران بودن
dear
<adv.>
از ته دل
dear me!
اه افسوس
o dear
اه افسوس
Dear me!
ای داد!
[عجب!]
my dear f.
رفیق
dear me
افسوس
dear
گران
dear
کسی را عزیزخطاب کردن
dear
گران کردن
dear
گرامی پرارزش
dear
عزیز
dear
محبوب
dear me
اه
My darling . my dear .
عزیزم
i paid dear for it
برای من گران تمام شد
dear sir
اقای گرام
I f you wish to become dear, either die or keep al.
<proverb>
مى خواهى عزیز شوى یا دور شو یا گور شو.
he loved her dear
اوبسیاردوست داشت
for dear life
<idiom>
دست کشیدن از زندگی
dear year
سال گرانی
dear sir
اقای عزیز
dear bought
جنس گران خریداری شده خریداری به قیمت گران
dear bought
گران تمام شده
To hold someone dear .
کسی را عزیز داشتن ( شمردن )
dear bought
گران خرید
Dear Mr. Green .
آقای گرین عزیز ( محترم )
Grandmother is a dear old thing .
مادر بزرگ خیلی نازومامانی است
A thing you dont want is dear at any price.
<proverb>
چیزى را که نخواهى ,با هر قسمتى برایت گران است.
My darling (sweatheart, dear ,pet).
جانم ( عزیزم ؟عزیز جان )
lost cause
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost causes
هدف تحقق نیافتنی
lost cause
هدف تحقق نیافتنی
lost causes
جنبش یا آرمان از دست رفته
to get lost
گم شدن
Get lost!
<idiom>
دورشدن
lost
گلوله ناپیدا
lost
از دست رفته ضایع
lost
گمشده
lost
منحرف
lost
از دست رفته تلف شده
lost
مفقود
lost
شکست خورده گمراه
to get lost
گم کردن
lost
گم شده
lost
زیان دیده
to get lost
گمراه شدن
i lost my a
دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
lost
ضاله
He has lost count.
حساب از دستش دررفته
She lost her loved ones .
تمام عزیزانش را از دست داد
long-lost
کسیکهمدتهایمدیدیاسترویتنشدهاست
We lost our way in the dark.
راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
I have lost my wallet .
کیف پولم را گه کرده ام
lost document
مدرک گم شده
To be lost . To disappear .
ازمیان بر افتادن
to count for lost
از دست رفته بحساب آوردن
no love lost
<idiom>
سوء نیت ،احساسبدی داشتن
lost documents
اسناد و مدارک گم شده
She lost her way home .
راه خانه اش را گه کرد
contact lost
تماس قطع شد
i lost the train
قطار را از دست دادم
lost and untraceable
غایب مفقودالاثر
lost animal
حیوان ضاله
lost animal
حیوان گمشده
lost ball
گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
lost chain
زنجیره از دست رفته
lost chain
زنجیره گم شده
i lost sight of it
از نظرم نهان گشت
i lost my friends
دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
contact lost
هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
contact lost
هدف گم شد
lost article
لقطه
lost article
شیئی گمشده
he lost his reason
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
he lost the seat
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
he lost the seat
دوباره بوکالت برگزیده نشد
i have lost all patience
طاقتم طاق شده است
lost child
طفل لقیط
she has lost her roses
چهره گلگونش زعفرانی شده است
sleep was lost to me
خواب بمن حرام شد
lost time
زمان گمگشته
lost time
زمان مفقوده
lost target
تیر خطا
lost mass
افت جرم
lost cluster
تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
i lost the train
به قطار نرسیدم
lost head
افت بار
we lost sight of him
از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
I did it unwittingly. I lost count.
از دستم دررفت
to recover lost time
وقت گمشده را جبران کردن)
Did you ever find that pen you lost ?
قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
the army lost heavily
ارتش تلفات سنگین داد
to sighfor lost days
افسوس روزهای تلف شده راخوردن
lost wax process
ریخته گری با مدلهای مومی
Time lost cannot be won again.
<idiom>
فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
We lost the case . We were convicted.
دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
The ship and all its crew were lost .
کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
I have lost my interest in football .
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
lost property office
دفتر اشیای گم شده
She lost her husband in the crowd .
شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
lost wax process
فرایند مدلهای مومی
I have lost a lot of blood.
خون زیادی از من رفته است
We should not have lost sight of the fact that ...
ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you !
برو گمشو !
He lost control of the car and swerved towards a tree.
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com