English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
He put his papers in order before going to bed . قبل ازخوابیدن کاغذهایش را مرتب کرد
Other Matches
marching order [travel order] دستور پیشروی [ارتش]
papers ورقه مشخصات کشتی
papers سفته برات
papers اوراق بهادار
papers روی کاغذ نوشتن
papers ورق کاغذ
papers یادداشت کردن با کاغذ پوشاندن
papers جواز پروانه
papers مقاله
papers روزنامه
papers کاغذ
papers ورقه
papers ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papers حرکت عمودی سریع کاغذ در چاپگر
papers محفظهای که کاغذ چاپگر را در خود نگه می دارد
papers وسیلهای که نوار کاغذ پانج شده را می پذیرد و اطلاعات پانج شده و ذخیره شده روی آن را به سیگنال هایی تبدیل میکند که کامپیوتر میتواند پردازش کند
papers وسیلهای که سوارخ ها را در نوار کاغذ پانچ میکند تا داده را منتقل کند
papers کاغذ طولانی که داده روی آن ضبط میشود به صورت نقاط پانچ شده
papers اوراق
papers درکاغذ پیچیدن
papers روی کاغذاوردن
papers چاپ کردن
papers روشی که در آن نوار کاغذ وارد ماشین میشود
papers روش حرکت دادن کاغذ به جلو
commerical papers اسناد تجارتی
commerical papers اوراق تجارتی
commercial papers اوراق تجارتی
negotiable papers اوراق بهادار
application papers مدارک درخواستنامه
please send me the p papers خواهشندم سوابق یاپرونده انرابرای من بفرستید
clearance papers اسناد خروج کشتی از بندر
mercantile papers برگهای بهاداربازرگانی
walking papers ورقه خاتمه خدمت
secret papers اسناد سری
negotiable papers اوراق قابل انتقال
ship papers اسناد کشتی
he writes for the papers برای روزنامه هامقاله مینویسد
ship's papers اسناد حمل
secret papers اوراق سری
to send in one's papers کناره گیری از کار کردن استعفا دادن
there is a rush for the papers مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
walking papers <idiom> برگه اخراج
White Papers کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
White Papers کتاب سفید
White Papers گزارش هیئت دولت نامه سفید
Here are my car registration papers. بفرمائید این مدارک مالکیت اتومبیل من است.
To mark the examination papers . ورقه های امتحان رانمره دادن
first order مرتبه اول
by order of حسب الامر
by order of فرمان
out of order خراب
in order درست
in order صحیح
out of order نادرست
order off حکم خروج
order [placed with somebody] سفارش [ازطرف کسی]
order [placed with somebody] دستور [ازطرف کسی]
in order to ... تا [اینکه ]
in order to ... برای [اینکه]
in order that تا اینکه
well-order خوش ترتیب [ریاضی]
out of order <idiom> برخلاف قانون ،نامناسب
out of order <idiom> کارنکردن
second order مرتبه دوم
to the order of به حواله کرد
out of order درهم برهم
out of order از کار افتاده
re order سفارش دوم باره
In this order. In this way. باین ترتیب
in order that i may go برای اینکه بروم
to order <idiom> به ترتیب
in order that he may go برای اینکه برود
in order that برای اینکه
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
to the order of در وجه
in order دایر
order ن
order سفارش دادن دستور دادن
order حکم
order حواله
order حواله کرد حواله کردن دستور
order خرید سفارش خرید
order سفارش دادن
order دستور دادن سفارش
order امر
order مرتبه
order راسته
order کد عمل
order دستورالعمل دستور
order نظام معماری
order شیوه
order دستور
order منظم کردن
order سفارش دادن تنظیم کردن
order نظم
order سفارش
order دستورالعمل
order دستورعملیاتی
order دستور دادن
order ترتیب
order ترتیب انجام کار
order فرمان نظم
order سفارش دادن کالا یا جنس
order سبک معماری
order پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
to the order of بحواله کرد
order نظم دادن
order دستور سفارش
order رتبه
order مرتب کردن
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
second order factor عامل مرتبه دوم
order of discharge حکم تصفیه
order of council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
order time زمان سفارش کالا
order off the field حکم خروج
order of battle سازمان نیروهایا یکان
order of the day دستور جلسه
order of fire ترتیب توالی اتش
order of discharge حکم برائت ذمه
order of fire ترتیب احتراق موتور
order of magnitude مرتبه بزرگی
order in council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
order in council تصویب نامه دولتی
order of bankruptcy حکم ورشکستگی
order of battle ترتیب نیرو
order of the day معادل agenda
order of the day برنامه روزانه
order of service سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
order of matrix مرتبه ماتریس
short order خوراکی که زود مهیا میشود
second order reaction واکنش مرتبه دوم
second order conditions شرایط مرتبه دوم
second order conditions شرایط ثانوی
order of fire روش تیراندازی
public order نظم عمومی
pay order لیست پرداخت حقوق
pay order سندپرداخت حقوق
provisional order دستور موقت اداری
payable to order قابل پرداخت به حواله کرد
phantom order قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
place an order سفارش دادن
processing of the order انجام سفارش
partial order ترتیب جزئی
purchase order دستور خرید
partial order پاره ترتیب
route order فرمان ستون راه رو
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
review order لباس وتجهیزات و وسائل کامل
review order لباس وتحملات سان
referral order درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
reculaulation order تنظیم محاسبه مجدد
probation order دستور یا حکم تعلیق مجازات
purchase order سفارش خرید
post order حواله پستی
in order to prevent برای جلوگیری کردن
Ionic Order [معماری یونی یا سبک بالشی از سبک های معماری کلاسیک در یونان و رم]
Gigantic Order [شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی] [معماری]
Giant Order شیوه غول ستونی [معماری]
German Order سبک معماری آلمانی [نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
French Order سبک معماری فرانسوی
Doric Order سبک معماری دوریک
Orinthian Order معماری کلاسیک [در یونان و رم]
Composite Order [شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
Bassae Order [معماری یونی یونان]
balustrade Order ترتیب نرده ستون ها
Attic Order ستون بندی آتنی
assemblage of Order ستون بندی مختلط
arch order [شیوه ی ستون بندی طاق]
American order [سرستونی شبیه ستون کرنتی با برگ های کنگره ای
in good order <adj.> تروتمیز
Order theory ترتیب جزئی [ریاضی]
Lattice [order] شبکه [ریاضی]
Lattice [order] توری [ترتیب] [ریاضی]
structure [first order] ساختار [ریاضی]
to order somebody back کسی را احضار کردن
to order somebody back کسی را معزول کردن
to order somebody back کسی را فراخواندن
in good order <adj.> منظم
in good order <adj.> مرتب
Agricultural Order سرستون [سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
money order حواله پستی وتلگرافی
word order ترتیب واژه ها
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
warning order دستور اگهی
trial order سفارش ازمایشی
transfer order دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transaction in order معامله به قصد فرار از دین
transaction in order liability avoid to
to set in order منظم کردن
to set in order درست کردن
third order reaction واکنش مرتبه سه
the line is out of order سیم خراب است
the goods are on order کالا را سفارش داده ایم
superior order دستور مافوق
superior order امر مافوق
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
work order درخواست انجام کار حکم کار
call-up order دستور به خدمت [سربازی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com