English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
He shook his head. سرش راتکان داد (بعلامت مخالفتی ونفی )
Other Matches
shook دسته
shook روکش چوب مخصوص جعبه یا مبل وغیره
shook : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
shook بسته کردن
shook بسته
shook up <idiom> نگران ،ناراحت
They shook hand and made up. با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
She shook my hand with a firm clasp . با من دست محکمی داد
head to head polymer بسپار سر به سر
head-first از سر سراسیمه
head-on از طرف سر
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> برای خودش
head-on از سر
head-on شاخ بشاخ
head on نوک به نوک
keep one's head <idiom>
head up <idiom> رهبر
head out <idiom> ترک کردن
head for به سمت معینی در حرکت بودن
to head off عازم شدن [گردش]
head-on نوک به نوک
head first باکله
head first سربجلو
head first از سر سراسیمه
head-first باکله
head-first سربجلو
head-on روبرو
Off with his head ! سرش را ببرید !
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head well چاه پیشکار
over head هزینه سربار
R/W head وسیله
R/W head HEAD WRITE/READ
off with his head سرش را از تن جدا کنید
head to head رقابت شانه به شانه
keep one's head دست پاچه نشدن
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head way بجلو
head way پیشرفت
head way بلندی طاق سرعت
head way پیشروی
head well مادر چاه
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head دیوانه شدن
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
head off <idiom> به عقب برگشتن
go to one's head <idiom> مغرور شدن
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
per head متوسطمیانگین
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
one way head سریکجهته
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
with head on سربه پیش سر به جلو
well head سر چشمه
keep one's head خونسردبودن
head on روبرو
head عمده
head عازم شدن سرپل گرفتن
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head توپی کامل و سایر متعلقات
head ضربه با سر
head هد
head انتهای میز بیلیارد
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head دستشویی قایق بالای بادبان
head نوک پیکان
head راس
head عنوان مبحث
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head موضوع
head رهبری کردن مقاومت کردن
head منتها درجه موی سر
head سرپل توالت ناو
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head مهم
head : سرگذاشتن به
head اصلی
head سردرخت
head سرستون
head دارای سرکردن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head فرق سرصفحه
head خط سر
head فهم
head دربالا واقع شدن
head سرفشنگ
head عناصر اولیه ستون
head پیش رو
head دهنه ابزار
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head دماغه
head انتها دماغه
head ابتداء
head نوک
head راس عدد
head افت
head کله
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head ارتفاع فشاری
head سالار عنوان
head شبکه یا بدنه
head سر
head دهانه
head on از طرف سر
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head on از سر
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head on شاخ بشاخ
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head بخش بالایی وسیله
head رئیس
head اولین عنصر داده در لیست بودن
raise its head پیدا شدن
sculptured head سردیس
scald head کچلی
running head خط عنوان هرصفحه در متن
read head نوک خواننده
round head برگردان
read head نوک خواندن
read head هد خواندن راس خواندن
record head نوک ضبط
recording head نوک ضبط
raw head نوک خواننده
raise its head پدید امدن
raw head نوک خواندن
rivet head کله پرچ
round head سر گرد
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
shock head انبوه گیسو
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
to gather head نیروگرفتن
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
heels over head معلق
heels over head وارونه
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to knock head سجود
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to knock head پیشانی برخاک نهادن
ti lift one's head نیرو گرفتن
the crown of the head فرق سر
shock head دارای موی فراوان
spear head گروه جلودار
my head aches سرم درد میکند
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head سر هرزگرد
splash head پاشش گیر
static head فشار ایستایی
swelled head خودخواه
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
tension head بار کشش
to pitch on one's head از سر پرت شدن
lapping head سمبه فلزی
knock on the head خنثی کردن
magnetic head نوک مغناطیسی
magnetic head هد مغناطیسی
manufactured head سر ساخته شده
mast head نوک دکل کشتی
movable head با نوک متحرک
moving head با نوک متحرک
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
net head ارتفاع موثر
keep one's head above water قصر دررفتن
lunk head ادم کله خر
lost head افت بار
keep one's head above water رهایی یافتن
lapping head سمبه توپ
letter head سر کاغذ
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
long head دوراندیشی
long head زیرکی
lose one's head دیوانه شدن
knurled head سر عدسی اج دار
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
knock on the head نقش بر اب کردن
knock on the head باطل کردن
output per head تولید سرانه
output per head بازده سرانه
poppet head طناب و قرقره که در بالای تیری نصب شده باشد
poppy head خشخاش ارایش گلدسته واردربالای صندلیهای کلیسا
power head سر موتور
power head نوک نیزه تیراندازی به ماهی
pressure head ارتفاع فشار
print head نوک چاپ
piston head سرپیستون
print head هد چاپ
pudding head ادم کودن و نادان
pudding head بلید
poppet head گیره
poppet head پایه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com