Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
I'll put in the initial outlay , you do the work .
ما یه اولیه از من کار از تو
Other Matches
outlay
مبلغ سرمایه گذاری شده خرج
outlay
خرج
outlay
پرداخت
outlay
هزینه
outlay
خرج کردن
outlay
بیرون گستردن
capital outlay
ارزش سرمایه گذاری
Arrears of work . Back log of work .
کارهای عقب افتاده
initial
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initial
که هنگام مقداردهی اولیه متغیر تنظیم میشود در ابتدای برنامه
initial
خروجی صفر
initial
ابتدائی
initial
اغازی
initial
اصلی
initial
از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی
initial
خطای داده که اختلاف بین داده در شورع پردازش و مقدار خط ی آن است
initial value
مقدار اولیه
initial
نقط ه شروع
initial
حرف اول کلمه
initial
اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
initial
اولین یا در ابتدا
initial
آدرسی که در آن اولین دستور برنامه ذخیره شده است
initial
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
initial
نخستین
initial
پاراف در اغاز قرار دادن
initial
اولین قسمت
initial
واقع در اغاز
initial
بدوی
initial
ابتدایی
initial
اصلی اغازی
initial
اولین
initial
اول
initial
نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initial
پاراف کردن
initial
پاراف اصلی
initial
اولین امضاء
initial
اولیه
initial
اغازکردن
To go to work . to start work .
سر کار رفتن
initial expenses
هزینه نخستین
initial expenses
هزینه ابتدائی
initial flood
پیش سیل
initial level
سطح اولیه
initial mass
جرم اولیه
initial movement
نخستین اقدام
initial movement
نهضت اول پیشقدمی
initial cost
هزینه اولیه
initial condition
شرط اولیه
initial condition
شرایط اولیه
initial point
نقطه شروع
initial acceleration
شتاب اولیه
initial adjustment
تنظیم صفر
initial approach
مسیر تقرب اصلی
initial approach
تقرب اولیه هواپیما
stickup initial
حرف درشت اول پاراگراف
initial campaign
معرفی کالا به بازار
initial capital
سرمایه اولیه
initial point
نقطه شروع عملیات
initial point
نقطه اولیه
initial thrust
ضربه اصلی
initial thrust
نفوذ اولیه نفوذ اصلی
initial vector
مسیر اصلی یا اولیه هواپیمای رهگیر بعد ازشروع رهگیری
initial velocity
سرعت اولیه
initial velocity
سرعت ابتدایی توپ
initial velocity
سرعت اغازی
initial strength
استحکام اولیه
initial state
حالت اغازی
initial stage
طبقه نخستین
initial point
نقطه سرپل هوایی
initial point
نقطه کنترل هوایی
initial point
نقطه اغاز
initial pressure
فشار ابتدایی
initial reserves
ذخایر اولیه
initial reserves
ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
initial spurt
جهش اغازین
initial voltage
ولتاژ هاله بنفش
initial speed
سرعت اولیه
initial base font
فونت پایه اغازی
magnetic initial permeability
قابلیت نفوذ اولیه
magnetic initial permeability
پرمئابیلیته ی مغناطیسی اولیه
initial inverse voltage
ولتاژ معکوس نخستین
initial fire request
درخواست ابتدایی اتش
initial program load
بارگیری برنامه اغازی
initial susceptibility and permeability
مغناطیس پذیری و نفوذپذیری اولیه
initial boiling point
نقطه اغاز جوشش
initial setting time of concrete
زمان شروع گرفتن سیمان
initial alternating short circuit curren
جریان متناوب اتصال کوتاه ضربهای
to work out something
چیزی را حل کردن
work up
کم کم فراهم کردن
he is at work
سر کار است
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
work
فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
work
قطعه کار
work
موثر واقع شدن عملی شدن کار
work
کار کردن
all work and no p
درکارامدن
all work and no p
بکارافتادن
he is at work
مشغول کاراست
work in
<idiom>
قاطی کردن
work in
<idiom>
ساییدن
i am through with my work
کارم به پایان رسید
i am through with my work
ازکارفراغت پیدا کردم
out of work
بیکار
work in
با فعالیت و کوشش راه بازکردن
work
کار
[فیزیک]
work in
مشکلات را از میان برداشتن
work in
داخل کردن
work in
وفق دادن
at work
دست درکار
at work
مشغول کار
at work
سر کار
work
انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان
work out
از کار کاردراوردن
work out
در اثرزحمت وکار ایجاد کردن
work out
حل کردن
work out
تعبیه کردن
To work on someone
کسی را پختن
[از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
work out
تدبیرکردن
work out
تمرین
work out
تمرین امادگی
work out
برنامه یک جلسه تمرین
work up
عمل اوردن
work up
ترکیب کردن ساختن
work up
بتدریج برانگیختن
to work with a will
بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
near work
کاری که نگاه نزدیک می خواهد
work off
از شر چیزی خلاص شدن بفروش رساندن
work
کار
work
کوشش
work
عمل کردن
work
عملی شدن
work
موثر واقع شدن
work
کارکردن
work
استحکامات
work
کارخانه
work
اثارادبی یا هنری
work
نوشتجات
work
عملکرد
work
زیست عمل
work
وفیفه
new work
عملیات نوسازی قطعات عملیاتت تجدید قطعات یا تجدیدبنا
to work in
داخل کردن
to work off
مصرف کردن دست کشیدن از
to keep at some work
د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
to work in
جادادن
to work out
دراوردن
to work out
پیداکردن
by work
کار غیر مقرر
by work
کار فرعی
to work out
زیادخسته کردن
to work someone up
<idiom>
تو جلد کسی رفتن
work out
خوب پیش رفتن
to work together
باهم کارکردن
they have done their work
را کرده اند
to work off
بفروش رساندن اب کردن
to look for work
پی کار گشتن
wonder work
معجزه استادی عجیب
to work it
<idiom>
چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
to work it
<idiom>
روی چیزیی کارکردن و حل کردن
useful work
کار مفید
useful work
کار سودمند
we have done our work
ما کار خود
do your own work
کارخودتانرابکنید
work
شغل
we have done our work
را کردیم
to work off
خالی کردن
to look for work
عقب کارگشتن
they have done their work
کار خود
get to work
دست بکار زدن
get down to work
بکار پرداختن
work out
<idiom>
موثر بودن
work out
<idiom>
تمرین کردن
work over
<idiom>
کتک زدن برای اخاذی
work on/upon
<idiom>
تفثیر گذاردن
work off
<idiom>
اجبار چیزی به حرکت
work up
<idiom>
برانگختن
to work together
همیاری کردن
to work together
دست به دست هم دادن
to work out
منتهای استفاده را کردن از
get to work
مشغول کارشوید
to work together
تعاون کردن
work into
<idiom>
آرام آرام مجبور شدن
work out
<idiom>
برنامه ریزی کردن
work relief
استراحت توام با کار
to work wonders
اعجاز کردن
work load
مقدار کار در واحد زمان
work load
حجم کار
work load
مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
work load
فرفیت کار
work load
کاربار
work space
فضای دایر
work sheet
برگ کار
work part
قطعه کار
work ratio
نسبت کار به استراحت
work hardening
سخت کاری فلزات
work request
برگ درخواست انجام کار برگ کار
work sample
نمونه کار
work schedule
برنامه کار
work sheet
کار در کلاس برگ کار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com