Dictiornary-Farsi | In good condition (health). | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
In good condition (health).	سالم وبی عیب


Other Matches

good health	صحت مزاج
good health	تندرستی
in a good state of health	سالم
in a good state of health	تندرست
Exercize is good for the health.	ورزش برای سلامتی خوب است
in good condition	بی عیب خوب
What is good for the goose is good for the gander . One cant apply double standards .	یک بام ودو هوانمی شود
Good gracious ! Good heaven ! My god !	پناه برخدا
HE is good at math. He has a good head for figures.	حسابش ( ریاضیات ) خوب است
health	حال
health	سلامت مزاج
health	بهداشت
health	بهبودی
health	تندرستی
had health	ناخوشی
to keep one's health	موافب بهداشت خود بودن
to be out of health	ناخوش بودن
had health	علت مزاج
to drink any ones health	بسلامتی کسی نوشیدن
health policy	سیاست بهداشتی
health services	خدمات بهداشتی
weak in health <adj.>	کسل
public health	بهداشت همگانی
weak in health <adj.>	سست و کاهل
restore to health	بهبود دادن
health services	خدمات بهداری قسمتهای بهداری
health nursing	پرستاری
To ask after someone [someones health]	حال کسی را پرسیدن. [جویای احوال کسی شدن.]
improvement in health	افاقه
restore to health	شفا دادن
to establish one's health	تقویت مزاج کردن
certificate of health	گواهی بهداشت
mental health	بهداشت روانی
mental health	سلامت روانی
health food	خوراک بهداشتی
health food	غذای سالم
health foods	غذای سالم
my health is tolerable	حالم بد نیست
ill health	ناتندرستی
ill health	ناخوشی
vigorous health	مزاج قوی
vigorous health	بنیه خوب
health care	ارگانبهداریوتندرستی
health centre	مرکز سلامتی
in roaring health	تن درست وفربه
the p health of old men	صحت چندروزه پیران
Health Service	سرویسسلامتی
health foods	خوراک بهداشتی
pick up health	بهبود یافتن
to restorative to health	بهبود دادن
my health is tolerable	بدنیستم
She always ignores her health.	هیچوقت بفکر سلامتی اش نیست
The health authorities .	مقامات اداره بهداشت
Health physics	بهداشت پرتوی
Watch your health!	مواظب سلامتی خودت باش!
bill of health	گواهی صحت مزاج
bill of health	گواهی تندرستی
bill of health	گواهی بهداشت
bill of health	گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
Health physics	فیزیک محافظت از پرتو
the p health of old men	تندرستی ناپایدارپیران
Health physics	فیزیک بهداشت
to restorative to health	شفا دادن
health nurse	نرس ارتشی
health nurse	پرستار ارتشی
social health	بهداشت اجتماعی
health nursing	تخصص پرستاری
Be carful of your health .	متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
health insurance	بیمه تندرستی
health insurance	بیمه بهداشت
health insurance	بیمه بهداشتی
health impairing	مضر برای سلامتی
health giving	صحت بخش
health clinic	کلی نیک پزشکی
health clinic	درمانگاه
health certificate	گواهی بهداشت
clean bill of health	گواهی نامه بهداشت کشتی
To conserve ones health(energy )	سلامت ( نیرو ) خود را حفظ کردن
world health organization	سازمان بهداشت جهانی
clean bill of health <idiom>	گواهی سلامتی
to re establish ons's health	تقویت مزاج کردن
public health pepartment	اداره بهداری
Nothing can.compensate for the loss ones health.	هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند
National Health Service	سیستمتفمینسلامتعمومی
on that condition	به آن شرط
condition	1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
on one condition	به یک شرط
zero condition	حالت یک سلول مغناطیسی زمانی که صفر را نمایش میدهد
condition	شرط [وضع] [پیشزمینه]
on no condition	به هیچ شرطی
it does not s. the condition	واجدان شرایط نیست
condition	حالت
condition	مشروط کردن
necessary condition	شرط لازم [ریاضی]
condition	شرط مهم در قرارداد
condition	ثباتی که حاوی وضعیت CPU پس از اجرای آخرین دستور است
condition	وضعیتی که پس از اعمال چندین خطا روی داده انجام میشود
condition	اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
out of condition	خراب
on the condition that	به شرط انکه
condition	موقعیت
condition	وضعیت
condition	چگونگی
condition	شرط مقید کردن
condition	عارضه شرطی کردن
condition	شرط نمودن شایسته کردن
condition	شرط
condition	وضع
out of condition	معیوب
space condition	حالت فاصله
race condition	حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
space condition	شرط فاصله
to change ones condition	عروسی کردن
readiness condition	وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
to change ones condition	زن گرفتن شوهرکردن
tropical condition	شرایط گرمسیری
in a ruined condition	ویران
readiness condition	وضعیت اماده باش
restart condition	شرط بازاغازی
to chang one's condition	عروسی کردن
standard condition	شرایط استاندارد
prevailing condition	شرط غالب
Coulomb's condition	قید کولن
rug condition	[وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
There is only one condition attached to it .	فقط یک شرط دارد
On condition that. Provided that.	بشرط آنکه (بشرطی که )
sufficient condition	شرط کافی [ریاضی]
lay down the condition	شرط کردن چیزی
to buy on condition	شرط خریدن
sufficient condition	شرط کافی
standard condition	شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
line condition	حالت خط
air condition	دارای دستگاه تهویه کردن تهویه کردن
wait condition	1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
no load condition	حالت بی باری
interesting condition	حاملگی
condition of corollary	شرط نتیجه
condition of equilibrium	شرط تعادل
condition of non performance	شرط فعل نفیا"
condition of performance	شرط فعل اثباتا"
condition of qualification	شرط صفت
condition of readiness	وضعیت امادگی رزمی
condition code	کد شرط
condition code	رمز وضعیت
condition code	کدوضعیت اماد
line condition	وضع خط
boundary condition	شرط کرانی
make it a condition	شرط کردن
mark condition	وضعیت نشان
mark condition	شرط علامت
an unclear condition which	consideration the ignoranceof causes شرط مجهولی که موجب جهل به عوضین میشود
condition about description	شرط صفت
ammunition condition	وضعیت مهمات
condition book	کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
condition code	کد وضعیت امادگی اقلام
condition of readiness	شرایط امادگی
interesting condition	حمل
to make it a condition	شرط کردن
equilibrium condition	شرط تعادل
error condition	وضعیت خطا
error condition	شرط خطا
operating condition	رژیم
option of condition	خیار شرط
pre condition	شرط لازم الاجرای قبلی
putting a condition	شرط گذاشتن
putting a condition	اشتراط
ignition condition	حالت احتراق
embankment condition	حالت یا شرائط خاکریزی
in working condition	دایر
initial condition	شرط اولیه
interesting condition	ابستنی
unclear condition	شرط مجهول
default condition	وضعیت قرار دادی
dynamic condition	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
in working condition	کارکننده
normalization condition	شرط بهنجارش
initial condition	شرایط اولیه
Green tea is esteemed for its health-giving properties.	ارزش چای سبز در خواص سلامت بخش آن است.
Ask your doctor or pharmacist about any health risks and possible side effects.	در مورد هر خطرات سلامتی و عوارض جانبی احتمالی از دکتر یا داروساز خود بپرسید.
In perfect condition (shape).	کاملا" صحیح وسالم
condition about performance of an act	شرط فعل
reasonable term and condition	قید و شرط معقول
quenched and tempered condition	حالت ترساندن و سخت گردانی
He is in no condition (not fit)to work.	امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
idle circuit condition	وضعیت مدار بی بار
in perfecting bail condition	بی عیب
attack condition , alfa	الف
condition which is impossible to fulfill	شرط غیر مقدور
condition of subsequent events	شرط نتیجه
condition contrary to the requirment of	شرط خلاف مقتضای عهد
attack condition , alfa	وضعیت تک
condition contrary to the requirment	شرط خلاف مقتضای عهد
functional condition code	کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
condition contrary to the requirement	شرط خلاف مقتضای عقد
condition contrary to the requirement	contract of
defense readiness condition	وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
person in whose favor a condition is mad	مشروط له
by the good of	با مساعی جمیله
by the good of	با کمک
good	اجناس